بحرانِ آزادی در عصرِ سایبری | آرمان امروز


عصر، عصر ارتباطات و هوش مصنوعی است؛ عصری که در آن دنیا مثل دهکده‌ای کوچک، زیر دوربینِ دولت‌ها رصد می‌شود تا تمامی اشکال زیست شهروندان را به کنترل درآورند. در چنین دنیایی، شهروندان چگونه می‌توانند زیر سایه رژیم سلطه‌گرِ تلکنولوژیکی دولت‌ها، یک زندگی آرامشجویانه‌ای داشته باشند؟ بیونگ-چول هان [Byung-Chul Han] از که او به‌عنوان «ستاره فلسفه آلمان» و یکی از بهترین نامزدها برای فیلسوفِ دورانِ کنونیِ ما یاد می‌شود، در کتاب «روان سیاست» [Psychopolitics : neoliberalism and new technologies of power] تصویری روشن از زندگی در عصر تکنولوژی که یکی از اَشکال آن «سایبری» است، به ما نشان می‌دهد.

خلاصه کتاب روان سیاست» [Psychopolitics : neoliberalism and new technologies of power] بیونگ-چول هان [Byung-Chul Han]

بیونگ چول هان از منتقدان پرشور نئولیبرالیسم است. او در کتاش، رژیمی سلطه‌گر در قالب تکنولوژی را توصیف می‌کند که برخلاف «زیست قدرت» میشل فوکو، در دل آن یک نیروی تولیدی روان‌گونه ایجاد شده است. هان با استفاده از طیف وسیعی از نظریه‌پردازان و نویسندگان، از جمله کارل مارکس، میشل فوکو، ژیل دلوز، جورج اورول و فردریش نیچه، زنگ خطر انتقال قدرت از نظارتِ غیرفعال به فرمانِ فعال را به صدا درمی‌آورد - یعنی شرایطی که در آن «تخلیه»ی فرد نه از طریق خشونت، بلکه خودآزمایی داوطلبانه انجام می‌شود. هان درمورد همه‌ جنبه‌های سیاست‌های نئولیبرالی که به بحرانِ آزادیِ معاصر شهروندان دامن می‌زند، یک چارچوبِ تحلیلی ارائه می‌دهد که در آن نظریه اصلی داده‌های بزرگ و پدیدارشناسی به‌وضوح بررسی می‌شود.

همچنین این کتاب نگرشی تحریک‌آمیز درباره مدل‌های متفاوت تکنولوژی ارائه می‌دهد، به‌طوری‌که در آن ایده‌ها و گزینه‌های شگفت‌آور و تاثیرشان در جهان کنونی در قالب روشی جدید بررسی می‌شود؛ همان‌طور که هان تعریف می‌کند: «روانِ سیاست نئولیبرال نوعی فناوری سلطه است که با استفاده از برنامه‌ریزی روان‌شناختی و هدایت سیستم حاکم، سیستم غالب تثبیت و تداوم می‌یابد.» سیستم غالبی که او به آن اشاره می‌کند، دیگر سرمایه‌داری با کنترل انضباطی آن نیست، بلکه یک چرخشِ روانیِ نئولیبرالیسم است که در آن روان، به‌جای بدن، به‌عنوان یک نیروی تولیدی بهینه می‌شود. به‌زعم هان، «نظمِ بدنی جای خود را به بهینه‌سازیِ ذهنی داده است.»

هان معتقد است، جامعه نظارتی جدیدی که از سال 1984 به‌وجود آمده است، متفاوت عمل می‌کند، اما با ظرافت بیش‌تری نسبت به توتالیتر و ظالمانه‌تر از هر چیزی است که توسط اورول یا جرمی بنتام توصیف شده است. او می‌نویسد: «اقرار به زور، جایگزین افشاگریِ داوطلبانه شده است.» یا «تلفن‌های هوشمند جای اتاق شکنجه را گرفته است.» بررسی‌ها بیانگر این است که آنچه تحت‌عنوان سرمایه‌داری در دوره نئولیبرال تحقق یافت، نه‌تنها نیازی مبرم نیست، بلکه اغواکننده هم نبود. این همان چیزی است که هان به آن «سیاست هوشمند» می‌گوید. به‌نظر می‌رسد این سیستم طوری پیش می‌رود که ما به‌جای اینکه دستورات را انکار کنیم، به آنچه سیستم می‌خواهد تبدیل می‌شویم؛ امری که در اعتراضات مردمی در کشورهای مختلف به‌ویژه کشورهای استبدادی شاهد آن هستیم؛ همان‌طور که جورج اورول هشتاد سال پیش در رمان «1984» هشدار داده بود که چگونه جوامع توتالیتر با استفاده از تکنولوژی، تهدیدی برای دموکراسی و آزادی هستند.

هان می‌گوید «افراد در جهان سرمایه‌داری و داده‌ بزرگ شکست می‌خورند»، ممکن است بپرسید داده‌ی بزرگ چیست؟ هان توضیح می‌دهد: «داده‌های کلان یک کار عظیم و تجاری است.» یا اینکه «داده‌های شخصی به‌طور مداوم بررسی و تجارت می‌شوند. اکنون، با مردم به‌عنوان بسته داده‌ها برای استفاده اقتصادی، رفتار و معامله می‌شود.» یعنی انسان به کالا تبدیل شده است. بنا بر اصطلاح هگلی، ما با تبدیل‌شدن به یک ارباب و برده، از دیالکتیک ارباب/برده فرار کرده‌ایم؛ یعنی گرچه اورولین نیستیم، اما ما صورت مدرن‌شده‌ آن هستیم.

به عنوان مثال، آزادی به‌معنای اجبار است. شعار تبلیغاتی اولیه مایکروسافت این بود که «امروز می‌خواهید کجا بروید؟» در نگاه اول دنیایی با فضای بی‌حدوحصر را تداعی می‌کند؛ اما هان استدلال می‌کند که این مسیر بی‌حدوحصر دروغ بوده است؛ یعنی امروزه، آزادی و ارتباطات بی‌حدومرز درحال کنترل و نظارت کامل است. ما تازه خود را از شرِ سیستمِ انضباطی نجات داده بودیم، سپس خود را به یک محفظه جدید و حتی کارآمد‌تر انداختیم. هان این رویکرد را آیاتِ شیطانیِ نئولیبرالیسم می‌داند. آنها دقیقاً به این دلیل شیطانی هستند که باعث شدند ما خودمان آن نقش را بازی کنیم. از نظر هان، ما بنا به میل خود، همه اطلاعات قابل تصور درباره خود را در اینترنت قرار می‌دهیم، بدون اینکه کوچک‌ترین ایده‌ای داشته باشیم، معلوم نیست چگونه، چه موقع و به چه مناسبت اطلاعات ما برداشت می‌شود. این عدمِ کنترل، نشان‌دهنده یک بحرانِ آزادی است که باید جدی گرفته شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...