درام‌های رُک و انتقادی | اعتماد


هارولد پینتر، نمایشنامه‌نویسی که نوبل ادبیات گرفته و سال‌ها به عنوان بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس زنده در جهان شناخته می‌شده است؛ برای فهم این اهمیت و تاثیرگذاری تامل‌برانگیز همین بس که در کتابی که تحت عنوان «خیانت و دو نمایشنامه دیگر»، از او و از سوی نشر نیلا منتشر شده است، پرسه بزنی؛ کتابی که افزون بر نمایشنامه جسورانه خیانت، دربرگیرنده دو نمایشنامه مهم «زبان پشت کوهی» و «خاکستر به خاکستر» هم هست و همین موضوع فرصت فراخی برای زیستن در جهان و گفتمان روایی پینتر را به دست می‌دهد، گفتمانی که خالقش نویسنده‌ای بوده ا‌ست با معرفت‌شناسی و تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی در آن بعد کلان جهان‌وطنی‌اش یا چنانکه مترجم کتاب، شعله آذر، در پیوندهای کتاب تصریح داشته است او «منتقد سیاسی رک‌گو و صریحی نیز بود و در کنار نوشتن آثار ارزشمندی برای تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون در جایگاه فعال سیاسی نیز مطرح بود.»

خیانت و دو نمایشنامه دیگر هارولد پینتر

و البته که فقط این نبوده است، بلکه مسائل کلان سیاسی جهان چنان روح او را درگیر می‌کرده که شعر هم می‌سروده، شعرهایی چنان درخشان و ناظر بر رنج و زوال انسان که جایزه می‌برده‌اند: «در سال 2003 تاثیر جنگ عراق بر پینتر موجب خلق مجموعه شعری به نام جنگ شد که جایزه ویلفرد اون را از آن خود کرد.» و از همین رو بوده است که هارولد از یک سنی به بعد از نوشتن نمایشنامه -که در آن استاد مسلمی بود - دست کشید و تنها شعر سرود، تو گویی هنرمند اسیر در چنبر اندوهی جهانی و فرساینده، شرط بقا را در پناه بردن به جهانی لطیف‌تر از نمایشنامه و داستان و دیگر وادی‌ها، در جهان امن و آرام شاعربودگی جست‌وجو می‌کرده است.

چنین تصمیمی شاید سویه دیگری هم داشته؛ هارولد تمامی رنج و وحشتی را که در آلمان هیتلری و در کودکی توانفرسای خویش تجربه می‌کرده در نمایشنامه‌هایش ریخته و حالا از آن خاطرات که در قالب نمایشنامه به شکلی روشن و موجز و نمادین مجال بازنمایی داشته است، می‌گریزد. در این میان البته نکته جالب توجهی درباره این مسیر دشوار نویسندگی پینتر وجود دارد و آن هم اینکه سه نمایشنامه نخست او هر چند بحران‌های انسان‌شناسانه و مسائل بشری را مورد توجه قرار می‌داده‌اند، اما چنانچه باز هم شعله آذر تاکید دارد، «به کمدی‌های تهدید معروفند و از آنجا که بیشتر نمایشنامه‌های بعدی‌اش نیز از همین ویژگی‌ها برخوردارند، به‌طور کلی از آثار اصیل یا اقتباسی او با عنوان کمدی تهدید یاد می‌شود.» آذر همچنین چنین می‌افزاید که «این نمایشنامه‌ها مثل یک واحد ارگانیک به هم مربوطند و انگار هر نمایشنامه چه از نظر تکنیک و چه به لحاظ درون‌مایه، کامل‌کننده اثر پیش از خود است.» و به این ترتیب است که منظومه کاملی از جهان‌بینی پینتر را در این سه نمایشنامه می‌توان بازیافت؛ آن نگاه نویسنده مبنی بر آنکه انسان تهدیدی برای آزادی و امنیت فرد دیگری است، در «خیانت» می‌بینی، آنگاه که او می‌کوشد ثابت کند حکومت و قدرت چنین محدودیتی را ایجاد می‌کند، چنین نگره‌ای را در «زبان پشت کوهی» پیدا می‌کنی و وقتی که این هر دو، در کنار هم عامل اندوه و توقف محدودیتند، «خاکستر به خاکستر» رویکرد نویسنده را در این سه ساحت بازمی‌تاباند از این رو که پینتر افزون بر آنکه منتقد نظام‌های توتالیتر و سلطه‌گر است، مناسبات ساده انسانی را هم به چالش می‌کشد و گاه از مالیخولیاهای درونی آدم‌ها می‌گوید وقتی در برابر این هر دو عامل محدودکننده، به استیصالی فلج‌کننده کشانده شده‌اند.

در این مجموعه نمایشنامه اول خواننده خیانتیم، مناسبات تودرتوی رابرت و اما و جری که یادآور مثلث عاشقانه مبهم و معیوبی است که در یک خط زمانی جسورانه و نوآورانه روایت می‌شود یعنی از حال به گذشته رفتن و از همین رو است که مترجم بر این باور است که «پینتر در درام خیانت اوج هنر خود را در استفاده از کارکردهای همزبان و همزمان برای عمق بخشیدن هر چه بیشتر به کنش شخصیت‌ها نشان می‌دهد. داستان خیانت در یک فاصله زمانی نه‌ساله رخ می‌دهد. در آغاز صحنه نخست نمایشنامه نوشته شده «سال 1977» و در آغاز فصل پایانی آمده «1968»؛ یعنی نمایشنامه یک روند معکوس زمانی را طی می‌کند تا خواننده به عمق علل و انگیزه کنش‌های شخصیت‌ها و حوادث پی ببرد و در نتیجه درک صحیحی از پیامدها داشته باشد.» به نظر می‌رسد چنین رویکردی نه فقط یک خلاقیت روایی که یک رهیافت روانشناختی‌ هم به حساب می‌آید از این رو که درست در بزنگاهی که مخاطب مشغول قضاوت چرایی روابط میان آدم‌هاست، زمان به عقب برمی‌گردد و پرده‌هایی فرو می‌افتد که مخاطب از چند و چونش آگاه نبوده و بدون هرگونه پیش‌آگاهی -که لازمه هرگونه قضاوت اخلاقی بوده - به تحلیل کردارشناسانه آدم‌های روایت نشسته بوده است: «همچنین گویی این رفت و برگشت‌های زمانی، برای بازپس‌گیری گذشته‌ای از دست‌ رفته و پیگیری یک جریان انسانی است تا سرچشمه فساد و تباهی به شکل عمیق‌تر و موثرتری نشان داده شود.». اما در «زبان پشت کوهی» مخاطب گفتمانی کاملا سیاسی را به تماشا می‌نشیند، تبعیض در تعامل با بی‌قدرتان، فرودستان، زندانیان و خانواده‌هایشان به این ترتیب که سربازان و افسران، زنان روستایی را در ملاقات با مردان زندانی از به کار بردن زبان محلی خود باز می‌دارند آن هم با رویکردی کاملا تحقیرآمیز که می‌تواند یادآور تبعیض‌های دینی آلمان هیتلری باشد.

درواقع نویسنده در دل نمایشنامه‌ای کوتاه و نمادین به گونه‌ای تاریخ‌نگاری دست زده است، وقتی که جرایم آدم‌ها افزون بر خودشان، خانواده و فراتر از آن هویتشان را نیز به بند می‌کشیده است: «شوهرای شماها، پسراتون، پدراتون، این مردایی که منتظر دیدنشون هستین، یه مشت کثافتن. اینا دشمن دولتن. یه مشت کثافتن... حالا گوش کنین. شماها همه پشت کوهی هستین. می‌شنوین؟ زبون‌تون مرده. قدغن شده. در این مکان اجازه ندارین به زبون پشت کوهیتون حرف بزنین. حق ندارین با مرداتون به زبون پشت کوهی صحبت کنین. قدغنه. می‌فهمین؟ نباید با این زبون حرف بزنین. خلاف قانونه. باید فقط به زبون رسمی مرکز حرف بزنین. در این مکان فقط این زبون مجازه. اگه اینجا مبادرت به تکلم به زبون پشت کوهیتون کنین، شدیدا مجازات میشین. این یه حکم نظامیه. قانونه. زبون شما قدغن شده. مرده...» و تراژدی آنگاه در این روایت خود می‌نمایاند که زنان مسن که به سختی خودشان را به ملاقات با پسرانشان رسانده‌اند، اساسا زبانی جز زبان محلی خود بلد نیستند و در نتیجه زبان عاطفه و احساسات و دلتنگی آنها زبان سکوت می‌شود: «اکنون شاید بتوان گفت یک راه برای بیان اندیشه و احساس و حتی اعتراض این زن روستایی باقی مانده: سکوت.» و به این ترتیب است که نمایشنامه‌نویس قهار افزون بر بازی‌های شورمندانه و نمادینش با کلمات، از سکوت نیز به عنوان دستمایه‌ای برای رساندن پیام روایت خود بهره می‌برد و این ویژگی بی‌بدیلی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...