حکایت گریز از حصارهای جامعه‌ای سنت‌گرا | الف


خریستوس ایکونومو [Christos Ikonomou] متعلق به نسلی از داستان‌نویسان یونانی است که روزگار تلخ بحران‌های مختلف اقتصادی و بن‌بست‌های گوناگون سیاسی را در دو دهه‌ی اخیر پشت سر گذاشته‌اند و از این ‌رو داستان‌های آن‌ها روایت‌گر زندگی مردمی است که از انواع ناامنی‌ها و استبدادهای قرن بیستم به تنگ آمده‌اند و امیدی به بهبود شرایط ندارند.

خریستوس ایکونومو [Christos Ikonomou] خلاصه رمان مائو» [Something will happen, you'll see]

جامعه‌ای که امثال ایکونومو به تصویر می‌کشند در نابه‌سامان‌ترین موقعیت‌های ممکن به سر می‌برند و در میان فلاکت‌های بی‌شمارشان، هیچ نقطه‌ی روشنی نمی‌توان یافت. زندگی آن‌ها کابوسی تودرتو است که در هر لایه‌اش انبوهی از مسائل لاینحل پنهان شده و تلاش‌شان برای پیدا کردن برون‌رفتی از این اوضاع همواره بی‌نتیجه است. ایکونومو از دل چنین جامعه‌ای برآمده و گویی به شکلی ناگزیر همان را هم منعکس می‌کند.

اغلب آثار ایکونومو کوتاه‌اند و نگاهی انتقادی به زندگی مدرنِ شهری را دارند که در اثر استمرار بن‌بست‌های اجتماعی، عواطف انسانی در آن رنگ باخته است. همنوع‌گریزی و تبعیض‌گرایی در چنین شکلی از زندگی بیداد می‌کند. آدم‌ها حتی در شخصی‌ترین مناسبات‌شان هیچ بویی از همدلی نبرده‌اند و بیزاری‌شان از مراودات انسانی به شکلی عریان مشهود است. در دنیای داستانی ایکونومو خبری از دلبستگی و همراهی در میان انسان‌ها نیست و همه در مقابل همدیگر می‌ایستند. نمونه‌ی برجسته‌ی چنین شکلی از داستان‌پردازی را می‌توان در «مائو» [Something will happen, you'll see] دید؛ جایی که تمام عناصر روایی منحصربه‌فردِ ایکونومو یک جا جمع شده‌اند و او را موفق به دریافت جایزه‌ی اُ.هنری کرده‌اند.

داستان حول محور شخصیتی به نام مائو می‌چرخد؛ مردی جوان که علیرغم رؤیاهای دور و دراز پدرش که در اسم‌اش نیز نمود یافته، همواره نقش آدمی شکست‌خورده و ناامید را بازی می‌کند. در چرخه‌ای معیوب جامعه‌ای که مائو از آن برآمده، مسبب بسیاری از مصیبت‌های اوست و او نیز به معضلات زیادی در این جمع دامن می‌زند. ماجرای تعرض گروهی به خواهر مائو و فرارش، یکی از عمده‌ترین وقایعی است که مناسبات میان او و خانواده و جامعه‌اش را دستخوش تحول می‌کند. کاتِرینا دختری متفاوت از خانواده‌اش است و اغلب کارهایی خارج از عرف و قواعد مرسوم جامعه می‌کند. همین ویژگی اوست که باعث می‌شود نتواند در میان این جمع دوام آورد و ناگزیر به ترک شهرش می‌شود.

قصه‌ی کاتِرینا به نوعی دیگر در برادرش مائو، نیز نمود یافته است. او به سبب ظاهر و اسم متفاوت‌اش چندان مقبول اجتماع کوچکی که در آن زندگی می‌کند، نیست. به تدریج مشخص می‌شود که مائو دنیای فکری بسیار متفاوتی نیز از جامعه‌اش دارد. در این مرد جوان درجات بالایی از پوچی و سرخوردگی دیده می‌شود که ظاهرا چاره‌ناپذیر است. او تاب سنگینی نگاه اجتماع سنتی‌ای را که محصورش کرده، ندارد. به دنبال راه گریز می‌گردد و هرچه پیش‌تر می‌رود، کم‌تر توفیق می‌یابد. شب‌زنده‌داری‌ها و پرسه‌زنی‌های گاه و بی‌گاه و رخوتی که در رفتار و حرکات‌اش مشاهده می‌شود، حکایت از همین نکته دارد و ماجرای گم شدن خواهرش به این تضاد میان او و جامعه‌اش دامن می‌زند و شکاف‌ها را عمق بیش‌تری می‌بخشد.

مائو شکلی تمثیلی نیز در این داستان دارد. درواقع او روشنفکری رادیکال است که ایده‌آل‌هایش هرگز رنگ تحقق به خود نمی‌گیرند و همواره به شکل سرابی در دوردست باقی می‌مانند. جامعه نیز رویکردهای اصلاحی این جوان پرشور را پس می‌زند و در مقابل او موضعی تدافعی می‌گیرد. مائو می‌کوشد به شیوه‌ی اغلب متفکران مشابه خودش با اجتماع پیرامون‌اش برخورد کند و همین حرکت اوست که وجهی متفاوت از سایر آدم‌های داستان به او می‌بخشد. علیرغم قدرت بی‌چون و چرایی که جامعه‌ی حاکم برای خود قائل است و ممکن است منجر به یأس و رکود شود، اما مائو در بزنگاه‌های حساس رفتاری غافلگیرانه دارد و معادلات را به سود خود تغییر می‌دهد. همین نکته نیز باعث می‌شود داستان در طی مسیر خود مدام لحظاتی غیرقابل‌پیش‌بینی داشته باشد که بر جذابیت‌های قصه‌گویانه‌ی آن می‌افزاید.

علاوه بر تمام ویژگی‌های روایی که کار ایکونومو را متفاوت از همنسلان‌اش می‌سازد، او نگاه انتقادی تند و تیزی به جامعه‌ی خود دارد و بی‌رحمانه و عاری از هرگونه ملاحظه‌ای به آن می‌تازد. اجتماعی که او داستان‌اش را روایت می‌کند، در کنار مقتضیات فرهنگی متفاوتی که دارد، از منظر تاریخی نیز قابل تأمل است و رفتارهایی نابه‌هنجار و غریب از خود بروز می‌دهد که حیرت هر مخاطبی را برمی‌انگیزد. این مجموعه از انسان‌های ناهمدل که درکی از عواطف ندارند و گاه چنان عاری از وجدان و بیرون از چارچوب‌های مرسوم اخلاقی خودشان عمل می‌کنند، همیشه در مرکز توجه نویسنده قرار دارند و او با زبانی سرشار از هجو و کنایه به مصاف آن‌ها می‌رود و آن‌چنان در این عرصه پیش می‌رود که چهره‌ای ابزورد و فاقد هرگونه منطق و عقلانیت از آن‌ها برای خواننده می‌سازد.

ایکونومو استاد خلق لحظه‌هایی است که آدم‌های معناباخته در مقابل هم قرار می‌گیرند و در مبارزه با یکدیگر از هیچ‌گونه رفتار غیرمنطقی و عاری از عاطفه و همنوع‌دوستی کوتاهی نمی‌کنند. او در پس هر ماجرایی درصدد اثبات این مطلب است که جامعه‌ای که برای دهه‌ها زیر بار سنگین حاکمیت خودکامه قرار داشته، به‌راحتی نمی‌تواند از عواقب درازمدت و برگشت‌ناپذیر آن در امان بماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...