درس‌ [La Lecon یا The Lesson]. نمایشنامه‌ای از اوژن یونسکو1 (1912-1994)، نویسنده‌ی فرانسوی، که در 17 فوریه‌ی 1951 در تئاتر دوپوش، با کارگردانی مارسل کوولیه، روی صحنه آمد و در 1954 منتشر شد. می‌توان نمایشنامه‌ی درس را چه از لحاظ ساخت و چه از لحاظ محتوی، به آسانی در ردیف «آوازه‌خوان طاس» و جزو نخستین سری از نمایش‌های یونسکو قرار داد: هردو در مرحله‌ی آزمایشی و دارای لحنی تعرضی هستند؛ ساخت هردو نیز ساختی دَوَرانی است؛ نمایشنامه بدون فرجام است و پایان آن خواننده را به آغاز آن بازمی‌گرداند؛ بازی‌های لفظی و زبانی، آن هم با ترکیباتی که رفته‌رفته کلیشه‌ای می‌شود، در آن فراوان است.

درس‌ [La Lecon یا The Lesson]. نمایشنامه‌ اوژن یونسکو

با این همه، در نمایشنامه‌ی درس، برخلاف آوازه‌خوان طاس، فریبکاری ظاهری نیست که تماشاگر را سرگرم می‌کند و او را در انتظار درک معنای نمایش نگاه می‌دارد. اگر یونسکو با لذتی شیطنت‌آمیز آوازه‌خوان طاس را «نمایشنامه‌ای آموزشی» نامیده است، این‌بار در نمایشنامه‌ی درس به راستی از درس سخن می‌گوید. اشخاص داستان عبارتند از: استادی با وجنات بسیار سنتی؛ دانشجوی دختری ساده و فرمانبردار، و کلفتی پایبند اخلاق و در عین‌حال دارای روحیه‌ای خبیث. استاد باید دختر جوان را برای «دکترای کامل» آماده کند؛ پیشرفت و برنامه‌ی کار نیز منظم و منطقی است: جغرافی، ریاضیات، زبان‌شناسی، فقه‌اللغه ... در آغاز، به رغم شرم‌خوییِ حیرت‌انگیزِ استاد و مداخله‌های بی‌جای خدمتکار، ضوابط اجتماعی به دقت رعایت می‌گردد. بیان استاد نیز از سادگی غیرمنتظره‌ای برخوردار است. اما بسیار زود گفتگوی او با شاگردش به آشفتگی می‌گراید: «زمستان یکی از فصول چهارگانه است. سه فصل دیگر عبارتند از:... اِه... بها...»

استاد رفته‌رفته بر جلسه‌ی درس مسلط می‌گردد و درس لحنی پرشکوه و در عین حال، سادیک و شهوت‌انگیز به خود می‌گیرد و هدف بیش از پیش نامحتمل می‌گردد -هرچند تماشاگر قبلاً در جریان گذاشته شده است: «اگر شما دو بینی داشته باشید و من یکی از آنها را از بیخ بکنم، چندتای دیگر برایتان باقی می‌ماند؟» آن‌گاه کلمات در مجموعه‌هایی وسوسه‌انگیز و پرهیجان فرامی‌رسند و به صورت «مشابهت‌هایی همانند» تکرار می‌گردند تا آنکه استاد کلمه‌ی پایانی را، که نشانه‌ای آشکار از تجاوز به عنف و آلت جنایتی خیالی ولی تحقق‌یافته در صحنه‌ی تئاتر است، بر زبان می‌راند: «بگویید: چاقو... چا... قو...».

بی‌گمان نمایشنامه‌ی درس چیزی به ما نمی‌آموزد. فقط به عنوان «درامی کمیک» ماهیت نیرومند یک رابطه را آشکار می‌دارد: زبان قلمروی است مین‌گذاری‌شده، با ظاهری آراسته و قراردادی یا مبادله‌ای؛ وسیله‌ای است برای سلطه‌جویی؛ سلامی است تجریدی ولی بسیار واقعی برای به بردگی‌کشاندن. این حقیقت که از هرگونه توجیه واقع‌گرایانه‌ای می‌گریزد، باید از خلال «تکرار» آشکار گردد: («امروز این چهارمین بار است! [...] و هرروز همین‌طور است!») در پایان می‌توان تشخیص داد که سه ضربه‌ی نخستین [تکرارهای سه‌گانه]، در واقع سه میخ فولادی است که با چکش بر تابوت قربانی می‌کوبند.

نمایشنامه‌ی درس، بیش از آوازه‌خوان طاس تحول بعدی افکار یونسکو، یعنی نشانه‌های تئاتری برگرفته از خلأ را در خود نهفته دارد. پس از درس، نمایشنامه‌ی صندلی‌ها به گونه‌ای نامحسوس نخستین نقطه‌ی چرخش این تحول را نشان خواهد داد.

جواد حدیدی. فرهنگ آثار. سروش


1. Eugène Ionesco

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...