در ستایش عدد پی | خبرآنلاین


اگر به ریاضیات علاقه دارید، اگر دلباخته فلسفه‌اید، اگر جویای داستانی عاشفانه اما به دور از زردگرایی‌های سانتی‌مانتالیستی هستید، اگر استعاره‌های سیاسی را دنبال می‌کنید و اگر به ادبیات، طنز سیاه و سبک رئالیسم جادویی تمایل دارید؛ رمان «دختر نخست‌وزیر» [اثر آرش پورشعبان(هاشمی‌نسب)] پیشنهاد می‌شود.

خلاصه رمان دختر نخست وزیر» [اثر آرش پورشعبان(هاشمی‌نسب)

این رمان 700 صفحه‌ای (و کلا بازار کتاب) البته به مدد سیاست‌های دولت مردمی، خیلی گران است (470 هزارتومان) اما پیشنهاد می‌کنم دُنگی بخرید و لذت ببرید. مسئولان قول داده‌اند امسال به خودکفایی در کاغذ برسیم. این وعده از قضا درست است چرا که وقتی تیراژ مطبوعات و کتاب به صفر میل کند با پاک‌کردن صورت مسئله، هدف‌گذاری محقق می‌شود! نمونه‌هایی از این روش حکمرانی را در همین کتاب هم می‌بینیم.

معرفی ناشر به اندازه کافی گویاست:

«رمان دختر نخست وزیر داستان مردم کشوری ابرقدرت با ارزش‌های لیبرال است؛ اما این ارزش‌های لیبرال در برابر بحرانی نه چندان بزرگ فرو می‌پاشد و از دل ساختار دموکراتیک آن، ساختاری شبه کمونیستی و سپس فاشیستی زاده می‌شود و خواست آزادی و عدالت در فقدان عقلانیت به فاجعه می‌انجامد تا آنجا که حتی علم و فلسفه نیز به ابزاری برای سلطه تبدیل می‌شوند. دختر نخست وزیر، کمدی سیاهی است با سبک رئالیسم جادویی و طرح دغدغه های اگزیستانسیالیستی و البته، ستایش عشق همچون پاد زهری برای رنج‌های سیاسی و فلسفی.»

نکاتی درباره کتاب:

داستان، بی‌زمان و بی‌مکان و به نحوی آخرالزمانی است، با راوی اول شخص که دانای کل هم است. سبک داستان به راوی اجازه می‌دهد در فرازهایی وارد داستان شود و حتی عاشق یکی از شخصیت‌هایی شود که خود، ساخته است و عشقی مثلثی (راوی-دختر نخست‌وزیر-فیلسوف) را پدید آورد؛ هر چند نویسنده که در مقام آفرینش‌گر، خالق و مالک فضای داستان است در حق رقیب عشقی خود بی‌انصافی نمی‌کند!

هیچیک از شخصیت‌های داستان، نام ندارند. نویسنده می‌گوید نام چیست؟ ما مجموعه‌ای از صفت‌ها و مضاف‌الیه‌ها هستیم: مرد لوله‌کش، نخست‌وزیر، استاد ریاضیات، فیلسوف، مرد زال، بمب‌گذار انتحاری، دختر پرستار، وزیر فاضلاب، رئیس پلیس و...

نویسنده به اتکای شاعری و فلسفه‌خوانی خود فضاهایی خلق کرده است که بدیع می‌نماید. همچنین در سرتاسر داستان با پرسش‌هایی بنیادین درباره عشق و مرگ مواجه می‌شویم. او در فرازهایی به فلاسفه متقدم یونان و فلاسفه متاخر بویژه نیچه، ادای دین می‌کند. دغدغه اصلی نویسنده، حقیقت است. او از منظر کارکرد گرایانه معتقد است حقیقتی که چیزی را تغییر ندهد بویی از حقیقت نبرده است.

رویکرد فانتزی‌ قصه مانع از آن نشده که در خلق کمدی سیاه، موفق نباشد. فاضلاب شهر بالا می‌زند تا استعاره‌ای باشد از کودتاگرانی که نمی‌دانند کودتا کردن بسیار آسان‌تر از اداره کشور پس از کودتاست. آنها اکنون در منجلابی گیر کرده بودند که هرچه بیشتر دست و پا می‌زدند، بیشتر فرو می‌رفتند. احمق‌هایی که کنترل حکومت را در دست گرفته بودند با خلق قوانینی مسخره، شهروندانی را مجازات می‌کردند که ادرار خود را در محلی غیر از کیوسک‌های تعبیه شده تخلیه می‌کردند. آنها با تاسیس بنیاد ژنتیک به دنبال نابودی شهروندانی‌اند که ژن ناپاک دارند و یادآور هیتلر و خالص‌سازی او می شوند. برعکس تلقی رایج و نمونه برجسته آن در ادبیات (رمان کوری) باران در سکانس آخر نماد عذاب است.

این رمان، بخوبی از پس چند لایه‌گی برآمده است و هر مخاطبی لذت خود را می‌برد: جریان عمومی داستان، نگاه فلسفی و پرسش آفرینی‌های مبنایی- که کار فلسفه است- و استعاره سیاسی. همچنین داستان‌های متداخل، از جمله: داستان عشق مرد فیلسوف به دختر نخست وزیر، داستان لوله‌کش و سوسک‌ها، داستان عشق یک نخست‌‍وزیر که از کودکی عاشق آموزگار خود شده است، داستان یک استاد دانشگاه خیانت کار، داستان یک کودتای بزرگ.

نویسنده به ساختار روایت مسلط است و زبان را بخوبی به خدمت گرفته است. او ضمنا به دلیل آشنایی با فلسفه، بسیاری از مفروضات و بدیهیات ما را به چالش می‌کشد و «مسئله» را از زاویه‌ای دیگر می‌نگرد تا تلنگری به اذهان خو گرفته با بدیهه‌نماها باشد.

نویسنده بارها مسئولانه به جنایت‌های قدرت‌های بزرگ در خاورمیانه اشاره می‌کند و آن را از زاویه فعل اخلاقی و تناقص پارادایمیک به چالش می‌کشد. یکی از ویژگی‌های ضمنی رمان‌های بزرگ، اطلاعات است که در خلال روایت‌گری به خواننده منتقل می‌کنند. «دختر نخست‌وزیر» هم به دور از فضل‌فروشی‌های رایج، چنین ویژگی‌ای دارد.

ابتکار نویسنده در استفاده از نشانه درنگ، امکان روان‌خوانی کتاب بدون استفاده از ویرگول‌های نابجا را فراهم آورده است.
با وجود جنبه های مثبت و فراوان اما اشکالات زیر در کتاب دیده می‌شود:

داستان می‌توانست، جمع‎‌وجورتر از این باشد. نویسنده در پاره‌ای موارد دچار پرگویی و بعضا خطابه می‌شود. در بعضی صحنه‌ها هم زیادی توضیح می‌دهد، حال آن که رئالیسم جادویی، اساسا سبک راحت‌الحلقومی نیست و لذت آن است که تقاطع زمان‌ها و راویان و زاویه دیدها را خود خواننده کشف کند. به علاوه، این تلقی به وجود می‌آید که راوی برای جفت‌وجور کردن داستان، رئالیسم جادویی را بهانه کرده است.

درباره فهرست برای رمان دو رویکرد وجود دارد. عده‌ای و از جمله برخی نویسندگان نامدار، آن را ضروری یا لااقل غیر مضرّ می‌دانند اما امثال من، وجود فهرست برای رمان را زاید می‌پندارند، بویژه آن که هر فصل نامی مجزا نداشته باشد و فقط یک عدد باشد.

بخش منابع که برای کتاب‌های پژوهش‌پایه الزامی می‌نماید. برای رمان، زاید و البته نامناسب است.

این کتاب با کاغذ سفید تحریر، خیلی سنگین شده است. نوع حروف و صفحه‌آرایی و طرح جلد هم می‌توانست زیباتر از این باشد.

این داستان قابلیت تبدیل به فیلم را دارد. یکی از مشکلات اصلی سینمای ما فقدان قصه خوب است. هر فیلمنامه‌نویسی ضرورتا قصه‌نویس نیست. فیلمنامه اقتباسی یا برداشت آزاد از یک اثر کلاسیک یا مدرن در سینمای ما جدی گرفته نمی‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...