قصه قصه‌نویسان جنوب | اعتماد


کتاب «دریچه جنوبی» با عنوان فرعی «تاریخچه داستان خوزستان در بستر شکل‌گیری و گسترش داستان‌نویسی ایران» همان‌طورکه از نامش پیداست، کاری تحقیقانی است که بنا دارد تاریخچه داستان -به‌معنای قصه کوتاه- را در بستر جغرافیایی خوزستانِ ایران بکاود. کتاب اثر مشترک دو نویسنده است. یکی کوروش اسدی که دومین روز از تابستان 96 به شکل غم‌انگیزی از میان ما رفت و دیگری هم‌ولایتی‌اش غلامرضا رضایی. اولی ‌زاده آبادان و دومی اهل مسجدسلیمان.

دریچه جنوبی تاریخچه داستان خوزستان کوروش اسدی

کتاب مشتمل بر بخش‌هایی چندگانه است. مولفین و گردآورندگان داستان‌ها در این اثر سعی کرده‌اند پیش از آنکه وارد بحث‌های فنی و زیبایی‌شناسی داستان‌نویسی شوند، ابتدا بسترهای سیاسی، اجتماعی ایران را در دوره‌های مختلف داستان‌نویسی ایران بکاوند و تحلیلی از آن به دست دهند تا خواننده کتاب با در نظر گرفتن آن تحلیل‌ها و پیش‌فرض‌های محتملی که برایش پیش می‌آید، سراغ آثار منتخب برود.

کوروش اسدی و غلامرضا رضایی در جریان تلاش‌شان برای به دست دادن تحلیلی که وصف آن رفت، مبنا را بر این نهادند که مبدا کاوش و پژوهش خود را نه تاریخچه داستان‌ خوزستان، نه سابقه قصه کوتاه - به معنای جدید و مدرن کلمه- در ایران، بلکه تاریخچه داستان‌نویسی در جهان قرار دهند. آنها هم‌عرض تعریض به مقطع پیدایش داستان‌ کوتاه در جهان، ایرانِ آن مقطع تاریخی را نیز در کانون توجه مخاطب قرار می‌دهند؛ به این صورت که خواننده در جریان باشد که در زمان رخ‌نمایی این قالب ادبی خلاقه، ایران و ایرانی در چه موقعیتی به لحاظ ساختارهای سیاسی و اجتماعی به سر می‎بردند و بعدها این قالب ادبی چگونه و با چه واسطه‌هایی وارد ایران شد.

بنا به همین ملاحظات پژوهشی و تاریخی است که بخش نخست کتاب، به وضعیت و موقعیت اجتماعی، ‌سیاسی و ‌فرهنگی ایران در زمان پیدایش داستان کوتاه در غرب می‌پردازد. اگرچه این پرداخت خیلی در کتاب وسعت نمی‌یابد و در حد اشاراتی باقی می‌ماند اما در همان حد و اندازه هم نیت مولفان و گردآورندگان انعکاس می‌یابد؛ نیتی که همانا به دست دادن نسبتی است میان شرایط جهانی با ایرانِ آن زمان. نسبتی که طبعا در ادامه مطالعه کتاب، ذهن را به خواننده نقش و تاثیر جهان آن روز، اولا در پیدایش داستان مدرن در دنیا و در ثانی چگونگی تسری آن به کشوری در آسیای جنوب غربی، یعنی ایران معطوف می‌کند.

هما‌ن‌طورکه در مقدمه کتاب هم آمده، روند نفوذ و تاثیر آن شرایط جهانی بر تغییر نگرش و تحول ادبیات معاصر در جهان و ایران مدنظر بوده است.

در بخش دیگری از کتاب، نگاهی به مفهوم طبقه در جامعه ایرانی طی دوره‌های داستان‌نویسی مد نظر مولفان کتاب بوده است؛ به عبارتی داستان‌نویسی معاصر ایران از زاویه‌ای ناظر بر موجودیت طبقات اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. به این صورت که نقش طبقات در روند شکل‌گیری داستان‌نویسی ایران مورد بررسی قرار گرفته و تاثیر آن بر فرم و محتوای داستان کوتاه ایران و خوزستان بررسی شده است.

در کتابی که بناست هنری چون داستان‌نویسی کوتاه را در موقعیت جغرافیایی خاصی چون استان خوزستان مورد تحلیل و بررسی قرار دهد و نمونه‌هایی از داستان آن منطقه در ادوار مختلف داستان‌‎نویسی را همراه با نقدی بر هر داستان ارایه کند، طبعا جغرافیا و موقعیت اقلیمی آن جغرافیایی مولفه‌ای مهم خواهد بود که کتاب «دریچه جنوبی» هم اهمیت آن را تایید می‌کند. با این حال اینکه می‌توان از چنین نقش و تاثیری به مفهومی تعریف‌یافته در قامت نوع و صورت ویژه‌ای از داستان تحت عنوان «داستان اقلیمی» رسید، محل تردید و مناقشه است. چنان‌که در بخشی از کتاب مبحثی تحت عنوان «داستان اقلیمی» مورد بازخوانی قرار گرفته است که اگرچه ذیل آن به نقش شرایط اقلیمی جنوب ایران بر داستان‌نویسی این خطه به‌ویژه داستان خوزستان به‌طور اخص و تاثیر اقلیم و موقعیت اقلیمی بر داستان‌نویسی به‌طور اعم پرداخته شده است اما مولفان کتاب تلقی برخی منتقدان مبنی بر ژانر دانستن «داستان اقلیمی» را مورد تردید قرار داده و بر آن شدند از منظری دیگر به این مقوله نگاه کنند. آنها عنوان «داستان اقلیمی» را عنوانی شتابزده می‌دانند و معتقدند که نوعی سوءتفاهم در خوانش بعضی منتقدان وطنی از این مقوله وجود دارد. در بخشی از کتاب آمده است که «[این عنوان] به ‌نظر کمی عجولانه و شتاب‌زده توسط چند نفر از منتقدین در جامعه ادبی مطرح شد و برخی نیز بر پایه همین نامگذاری به سنجش و داوری داستان‌ها پرداختند. در این قسمت سعی کردیم با تشکیک در این عنوان به مبحث فوق بپردازیم.»

بخش دیگری که در کتاب «دریچه جنوبی» اهمیت دارد، آنجاست که مولفان به تحلیل و بررسی داستان‌نویسی ایران و خوزستان در دهه‌های 40 و 50 پرداخته‌اند. بنا به گزاره‌ای که در کتاب آمده، باید نتیجه گرفت که کوروش اسدی و غلامرضا رضایی در مقام مولفان کتاب بر این عقیده بوده‌‌اند آن دو دهه که به نوعی متصل به مهم‌ترین واقعه سیاسی، اجتماعی قرن در ایران و یکی از مهم‌ترین رویدادهای داستان‌نویسی ایران و خوزستان در دهه 40 و اوایل دهه 50 مورد تحلیل قرار گرفته همچنین نقش ادبیات داستانی و ترویج جُنگ‌های ادبی در شهرستان‌ها در آن سال‌ها واکاوی شده است. به علاوه شکل‌گیری و ویژگی‌های ادبیات داستانی خوزستان و سیر تحول آن بعد از انقلاب از دیگر فرازهای کتاب «دریچه جنوبی» است.

از دیگر نکاتی که در مورد کتاب پژوهشی کوروش اسدی و غلامرضا رضایی می‌توان گفت، نقدهایی است که بر داستان‌ها نوشته شده. این نقدها از آنجایی که فاقد نام و امضای منتقد خاصی هستند، طبعا باید آنها را منسوب به مولفان کتاب دانست؛ به عبارتی، حذف نام منتقد از پای تک‌تک نقدها دلالتی است بر اینکه این نقدها کار مشترک اسدی و رضایی است و آنها با زدودن نام منتقد تنها به یک برداشت در نگاه مخاطب اعتبار بخشیده‌اند و آن اینکه مسوولیت حقوقی آثار و نیز بار تئوریک و ملاحظات استتیک آنچه در مورد داستان‌ها نوشته شده، به‌طور مشترک بر عهده دونفرشان است. پرسشی که در این میان مطرح می‌شود و گویا در گفت‌وگو با غلامرضا رضایی در گفت‌وگویی که در همین شماره و در همین صفحه منتشر می‌شود، از او پرسیده شده، این است که اجماع دو نظرگاه ادبی و هنری - که با همه شباهت‌ها و اشتراکات، طبعا نمی‌تواند تهی از اختلاف سلیقه و تنوع دیدگاه نزد دو نویسنده و منتقد باشد- چگونه حاصل شده و اسدی و رضایی چگونه توانسته‌اند نقدهای مشترکی روی تک‌تک داستان‌ها بنویسند که روی بند‌بند و سطر‌سطر و کلمه به کلمه آن اتفاق نظر داشته باشند. باید گفت‌وگوی رضایی با «اعتماد» را خواند و دید چه پاسخی به این پرسش داده است.

کتاب در بخش داستان‌ها و نقدها حاوی 48 قصه کوتاه از 48 نویسنده خوزستانی است که اخیرا نشر نیماژ آن را منتشر کرده و بناست جلد دوم آن نیز تا سال 1400 منتشر شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...