نویسنده‌ی پر آوازه‌ی امروز که بیشتر کتابخوانهای ایرانی با او آشنا هستند روزگاری در ایران آواره بود! شاید برای مخاطبان فارسی زبانِ آثار بختیارعلی جالب باشد که بدانند او حاضر نشد در جنگ علیه ایران شرکت کند و به ناچار از عراق فراری شد و سالها در ایران و سوریه آواره بود تا اینکه به آلمان رفت و پناهندگی گرفت. این برش کوتاه از زندگی بختیارعلی به ما می‌فهماند که چرا در آثار او تا این اندازه دغدغه‌های انسان خاورمیانه‌ای پر رنگ است؟

آسمان، شبی پر از ستاره مجنون

بختیارعلی با اینکه روزهای سیاه قتل عام، جنگ و آوارگی، فقر و مهاجرت را تجربه کرده حالا بیش از هرچیز ستایشگر زیبایی و هنر و انسانیت است، او که رسواگر حاکمان ظالم و روایتگر تاریخ پر رنج مردمان کردستان عراق است می‌خواهد با نوشتن، نوشتن و نوشتن این بارِ سنگین مسئولیت که روزگار بر دوش او نهاده را به سرانجامی برساند. برای همین است که بعد از سالها که رمانها، شعرها و مقاله‌های او در بسیاری از کشورها ترجمه و منتشر می‌شود هنوز هم نمی‌خواهد حتی به قیمت از دست دادن جوایز مهم ادبی دست از زبان کردی بردارد و با اینکه به زبان‌های انگلیسی و آلمانی و عربی و فارسی مسلط است همچنان زبان کردی را برای نوشتن انتخاب کرده تا بلکه توجه مترجمان و مخاطبان او در سراسر جهان به زبان و فرهنگ و رنج‌های مردمان او جلب شود. ما در ایران رمان‌های بختیارعلی را خوانده‌ایم اما با شعر او کمتر آشناییم حالا جدیدترین کاری که از بختیارعلی به فارسی ترجمه شده یک مجموعه شعر است بنام «آسمان شبی پر از ستاره مجنون» که توسط علی اکبر جانوند ترجمه و در نشر چارکوچه منتشر شده است.

با نگاهی گذرا به این مجموعه در می‌یابیم که مترجمِ آن، توفیق داشته دادِ این کار را به تمامی بدهد و لحن و فضا و زبان بختیارعلی را به درستی پیدا کند، جانوند که خود شاعر و منتقد ادبی است می‌داند که فضای ذهنی و زبان شعری بختیار علی چقدر لغزنده و پر خطر است، برای همین در ترجمه و انتشار این اثر هیچ شتابی نداشته و معلوم است که طعم این کلمات را چشیده و شاید بارها کلمه به کلمه‌ی این شعرها را مزه کرده است. آنچه اکنون پیش روی مخاطب فارسی‌زبان است استعداد عجیب بختیارعلی در شعر را به او نشان می‌دهد، بختیارعلیِ شاعر نیز همچنانکه در رمان‌هایش شناخته‌اید سعی دارد از ساختارهای فرهنگی، سیاسی و مذهبی تقدس‌زدایی کند و عشق و زیبایی و تفکر را به آدم‌ها یادآوری می‌کند. شعر او گرچه مطول است و شاید حوصله‌ی مخاطبان عادی را سر ببرد اما برای مخاطبان جدی، عمیق و اثرگذار است.

بخشی از شعر رنج نامه که در این مجموعه چاپ شده است:

ای رنج!
می‌دانی زیر پُتک آهنگرانت
بزرگ شده‌ام
از طلوع تو
خونم
از مشرق تو
دلم
برآمده است!
از مغرب تو
نگاهم
و از سیلاب تو
اشکم
برآمده است!
دستی نمانده که
سالیانی طویل
جهنم تو را لمس نکرده باشد

هیچ دستی ندارم
قرن‌هاست
مگر اینکه
در مقابل‌ام
آتشت را شعله‌ور نکند
پایی نیست که
سالیانی طولانی
جنگل‌های تو را ندویده باشد
حسی نیست که
سال‌ها پیش از خود
در زندان تو اسیر نبوده
غیر از من
چه کسی را دارید تقدیم کنید
به این دشنه‌های تشنه که
منتظر نخستین لاشه‌اند؟
بجز من
چه کسی را دارید تقدیم کنید
به این داری که
تنها
روشنایی را خفه می‌کند؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...