نشست-نقد-و-بررسی-اندرز-به-سلطان

اندرزنامه برای آن بود که پادشاهان خودشان را در آینه ببینند... برای تایید و تثبیت حکومت و گسترش سلطه حکومت... وقتی ماکیاول «شهریار» را می‌نوشت، اوضاع در ایتالیا بحرانی بود... غزالی در دوره کوتاهی به عنوان ملای دربار شناخته می‌شد، اما به تدریج از این مرحله گذر کرد و به یکی از بزرگ‌ترین معترضان اصحاب قدرت بدل شد... آخوند خراسانی به احمدشاه می‌گوید الگوی خود را میکادو امپراتور ژاپن قرار دهد... با دروغگو و آن که بیداد می‌کند مساز... در مقطعی از تاریخ انگلیس پارلمان جایگزین مشاور و اندرزنامه می‌شود


ماهرخ ابراهیم‌پور | اعتماد


اندرزنامه‌نویسی در تاریخ کهن ما پیشینه‎ای دیرینه دارد؛ سابقه‌ای که علاوه بر کتاب‌ها، کتیبه‌ها را نیز دربرمی‌گیرد؛ کتیبه‌هایی که از زبان پادشاهان خطاب به مردم است و با زبانی پندآموز نوشته شده. اما بیشتر اندرزنامه‌های ایرانی خطاب به وزیر یا عالمی به شاه و سلطان است که اغلب با زبانی نرم، از انجام برخی امور توسط شاه هشدار می‌دهد و گاه این زبان تند می‌شود اما در واقع زبان بیشتر اندرزنامه‌ها زبانی نرم است تا تاثیر بیشتری داشته باشد. بنابراین اندرزنامه‌های ایرانی با آنچه از شاه و دربار حکایت می‌کند، جهانی پیچیده و نهفته دارد که سیر و سلوک در آن می‌تواند برای امروز ما مفید باشد، مفید از آن رو که با دیده نقد به این متون پندآمیز نگاه کنیم و نکات کلیدی آن را برای بهتر شدن امروز به کار ببندیم، هرچند پندنامه و اندرزنامه‎ بیشتر برای وسعت دادن به نگاه سیاستمداران است تا با نگاه به گذشته به سوی آینده حرکت کنند؛ حرکتی که قدری از تعقل و تامل خود را می‌تواند از این متون وام بگیرد؛ متونی که از درون تاریخ می‎آیند و از گذشته‌ای حکایت می‌کنند که سنگ بنای آینده است. بر همین اساس نگین یاوری، محقق مرکز تحقیقات عالی لایپزیک در کتاب «اندرز به سلطان» [Advice for the sultan : prophetic voices and secular politics in medieval islam] سراغ لایه‌های پیچیده اندرز و «سیاستنامه» رفته و تلاش کرده با نگاهی تحلیلی به بررسی چند و چون اندرز در جهان ایرانی بپردازد. کتاب «اندرز به سلطان» با حضور اکبر ثبوت، پژوهشگر تاریخ، حامد فولادوند، پژوهشگر فلسفه، منصوره اتحادیه، مدیر نشر تاریخ ایران، غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه تهران، علی دهباشی، دبیر برنامه و نگین یاوری، مولف کتاب در اندیشگاه کتابخانه ملی برگزار شد.

نگین یاوری اندرز به سلطان» [Advice for the sultan : prophetic voices and secular politics in medieval islam]

حامد فولادوند:
گفت‌وگوی تمدن‌ها به روایت فردریک دوم

می‌توان چند نوع قرائت از متون گذشته داشت، برای مثال یک قرن بعد از خواجه نظام‌الملک به نقل از نیچه، پادشاه سیسیل به نام فردریک دوم گفت‌وگوی تمدن‌ها را قبل از سیدمحمدخاتمی آغاز و آن موقع سراغ مسلمان‌ها رفت و از آنها درباره نحوه حکومت کردن سوال کرد و در این میان بحث‌های مفصلی صورت گرفت. چرا به سیدمحمدخاتمی اشاره کردم به این دلیل که مولف از وی نام برده که از سیاستنامه صحبت کرده و درباره آن مطلب نوشته است که نشان‌دهنده توجه حاکمان دیروز به اندرز گذشتگان و نحوه حکومت آنها از جنبه عبرت‌بینی است؛ لذا سیاستمداران و حاکمان امروز نیز «سیاستنامه» را ورق زدند. اما برای چه آن را خواندند؟ اصلا به جنبه مثبت و منفی متون گذشته چگونه باید نگاه کرد؟ آیا این خواندن ابزاری است یا برای تثبیت؟ آیا برای حکومت درست کردن است؟ اصلا منظور از حکومت درست چیست؟ چون حکومت درست اگر به نوشته‌های نگین یاوری درباره خواجه نظام‌الملک و سایر مولفان نگاه کنیم در عرصه حکومت با فراز و نشیب زیادی مواجه بود؛ لذا سوال اصلی این است که متون اندرزنامه برای چه نوشته شد و چرا باید خوانده شود؟ آیا در گذشته دیگران این متون را می‌خواندند؟ امروز کسی آنها را می‌خواند؟ اینها سوال‌های مهمی است که باید با مولف مطرح کرد.

پادشاهان در آینه

به نظرم نوشتن اندرزنامه برای آن بود که پادشاهان خودشان را در آینه ببینند؛ حتی وزرایی که قدرت زیادی داشتند و در عرصه حکومت بسیار مطرح بودند، برای مثال خواجه نظام‌الملک اگرچه عنوان وزیر داشت اما در عمل حکومت می‌کرد و به نوعی خودش حاکم است و ابزار قدرت را در دست دارد اما وقتی «سیاستنامه» می‌نویسد می‌خواهد بگوید که پادشاه اصلی منم! اگرچه می‌توان این سوال را مطرح کرد که با خواندن «سیاستنامه» چه برداشتی دارید؟ آیا به این می‌رسید که حاکم اصلی، خواجه نظام‌الملک بود؟

اما سایر متون اندرزنامه‌ای مانند «سیاستنامه» نیست؛ برای مثال موضوع اشعار سعدی متفاوت است، زیرا سعدی حاکم نیست و روایت‌های متفاوتی را در آثار خود گنجانده که همه آنها را می‌خوانند، اما متونی مانند «سیاستنامه» و در کل آثاری در قالب اندرزنامه خطاب به حاکمان است و به نوعی برای تایید و تثبیت حکومت و گسترش سلطه حکومت است. بنابراین باید تفسیرهای انتقادی در متون اندرزنامه‌ای باشد و گرنه بیشتر به تجلیل از حاکمیت و حکومت استبدادی تبدیل می‌شود و در واقع گیر کردن در آن زمان. در واقع متون اندرزنامه‌ای مانند «سیاستنامه» را سیاستمدارانی مانند اردوغان نیز خوانده است؛ لذا سیاستمداری مانند اردوغان «سیاستنامه» را بخواند، نوع قرائتش با یک پژوهشگر متفاوت است و همین قرائت‌ها مهم است؛ اگرچه درباره خواجه نظام‌الملک اشاره می‌کنند که او ماکیاول ایران است و شاید ماکیاول از «سیاستنامه» آموخته است! اما به نظرم ماکیاول تفاوت فاحشی با خواجه نظام‌الملک دارد.

مصلحت نظام یا اصلاح امور

وقتی ماکیاول «شهریار» را می‌نوشت، اوضاع در ایتالیا بحرانی است و ماکیاول ایتالیا را در خطر می‌بیند و هشدار می‌دهد که سیاست چنین است و این شرح سیاست را در شهریار نه برای تجلیل از حکومت و تثبیت آن بلکه برای آینده می‌نویسد؛ لذا قرائت ماکیاول نه برای مصلحت نظام بلکه برای اصلاح امور است. ماکیاول نیز در پی اصلاح امور و تحول بود و در نهایت موضعش به نفع مردم ایتالیاست، زیرا در آن موقع فرانسه درصدد حمله به ایتالیا بود و برای حال و آینده ایتالیا نگران بود. برای همین تفاوت فاحش «شهریار» ماکیاول با «سیاستنامه» خواجه نظام‌الملک در تشریح زمانه، بیداری و پاسخ به آینده است. اما در خواجه چنین چیزی نیست و در واقع زمانه و تجلیل از حکومت خودش را برای تثبیت دستگاهش می‌نویسد. بنابراین سیاستمدارانی مانند اردوغان و هاشمی ‌رفسنجانی که به اثر خواجه نظام‌الملک مراجعه می‌کنند، قرائت و نگاهی که دارند هم برای آن است که دریابند آن دوره چگونه بوده که از مزایای سیاستنامه است و هم برای اینکه شیوه‌های حکومتی در جهان را یاد بگیرند که این شیوه حکومتی برای استفاده ابزاری، سنت‌زدگی و غیره باشد. این نوع قرائت تفاوت دارد با نگاهی که این متون برای آزادی و کرامت انسانی و تحول باشد.

اگر با نگاه بیداری سراغ این متون برویم، کتاب «اندرز به سلطان» این ویژگی را دارد که با این نگاه ما را به سمت «سیاستنامه» هدایت و به ما گوشزد ‌کند تا درست‌تر فکر کنیم و حتی به سیاستمداران یادآوری می‌کند تا نگاه‌شان ایستا نباشد و نگاه حفاظت و محافظه‌کاری محورشان نباشد. اگر محافظه‌کاری در قرائت سیاستنامه دخیل شود، این قرائت‌ها به درد امروز و فردای ما نمی‌خورد. برای مثال زمانی که سید محمد خاتمی «سیاستنامه» را خوانده، چه نگاهی داشته و اگر امروز با کمک کتاب «اندرز به سلطان» دوباره بخواند، آن وقت نتیجه بگیرد در این 30، 40 سال که گذشت می‌توان بر «سیاستنامه» تکیه کرد تا چه اندازه مفید است؟ نگاهی که به نفع جامعه، منطقه و مردم باشد نه برای تکرار مکررات.

باید با همه این تفاسیر «سیاستنامه» را خواند؛ کتابی که حاوی مطالب غنی و مفید است، به نظام‌الملک فکر کرد، هر چند این اندیشیدن انتقادی باشد زیرا «سیاستنامه» بیشتر متنی برای تثبیت حکومت است نه برای تحول و دفاع از مردم. از این منظر تفاوت اساسی با «شهریار» ماکیاولی دارد، اگرچه منظر «شهریار» هم حاکمان است و از آنها حرف می‌زند و در ایران هم بدنام و دچار بدفهمی شده اما آخر موضع ماکیاول به نفع مردم ایتالیاست، اگرچه کتابش را سانسور می‌کنند و موجب آزارش می‌شوند؛ لذا امروز به نظرم، ماکیاول بدنام که میراث ایرانی را نیز خوانده و از آن تاثیر پذیرفته است، بیشتر به درد دنیای معاصر ما می‌خورد. به نظرم در کنار توجه به خواجه نظام‌الملک که جزو سنت زنده دنیای امروز است، باید سراغ فارابی نیز رفت، هر چند کتاب دوره خاصی را مدنظر قرار داده اما با این حال، مدینه فارابی بسیار مهم است و باید به آن توجه دوباره کرد.

اکبر ثبوت:
اختلاف سیاسی یا عقیدتی؟

موضوعی که در کتاب مورد توجه قرار گرفته، می‌تواند سرفصل برای تحقیقات جامع باشد که اندرز را از دیدگاه‌های متعددی در چندین جلد کتاب بررسی کند. اگرچه «اندرز به سلطان» را می‌توانیم از منظرهای مختلف زبان نرم و تند بررسی کنیم. شمار اندرزگویان به سلاطین و منظرهای‌شان متعدد و متفاوت است. چه خوب که از درون این کتاب به ظاهر کوچک آثار بیشتری متولد شود. از سویی اگر سلطان را نه فقط به مثابه پادشاه، که به مثابه صاحب قدرت مدنظر بگیریم، بسیاری از خطابه‌های اهل فضل و دانش را می‌توان در چارچوب اندرزنامه مورد بررسی قرار داد و این وسعت موضوع مورد بررسی این کتاب را نشان می‌دهد.

اما درباره نشان دادن نوع ارتباط میان حنفیان و شافعیان بهتر بود تعدیلی صورت بگیرد، حنفیان و شافعیان در اصل مذهب با یکدیگر اختلافی نداشته‌اند و کاش مولف درباره ابوحنیفه با احتیاط سخن می‌گفت؛ در این اثر هم اشاره شده شافعی و ابوحنبل، ابوحنیفه را متهم می‌کردند که احادیث نبوی را به نفع به کرسی نشاندن آرای فقهی خود نادیده می‌گرفت. اگرچه معتقدم که دعوای میان حنفی‌ها و شافعی‌ها در اصل چندان پررنگ نبوده اما بعدها به آن شاخ و برگ داده شده است، در حالی که این دعوا را نباید بیش از آنچه پایه و مایه داشته بزرگ جلوه داد. از طرفی ابوحنیفه خود یکی از اندرزگویان بوده و اندرز را به مرحله اعتراض کشانده و در فعالیت‌های سیاسی‌براندازانه از جمله در زمان منصور عباسی شرکت داشته و در زندان مسموم و کشته شده است.

خطاب تند و تیز غزالی به سلطان سنجر

یکی دیگر از مسائل کتاب «اندرز به سلطان» نوع نگاه مولف به امام محمد غزالی است که نیاز به احتیاط بیشتری دارد؛ مولف بسیاری از سخنان امام محمد غزالی را که مثل تازیانه‌ای بر سر حاکمان زده می‌شد، نادیده گرفته و صرفا سراغ بخش‌هایی از سخنان منعکس شده که حال و هوای تسلیم دارد، رفته است. اگرچه غزالی در دوره کوتاهی به عنوان ملای دربار شناخته می‌شد، اما به تدریج از این مرحله گذر کرد و به یکی از بزرگ‌ترین معترضان اصحاب قدرت بدل شد؛ به‌طوری که این حس قدرت در اندرزها، خطابه‌ها و نامه‌های غزالی به سلطان سنجر مشهود است. غزالی سخنان تند و تیز خود را با سلطان سنجر در زمانی بیان کرده که از سوی دشمنانش در فشار بوده و سلطان نیز روی خوش به او نشان نمی‌داده است؛ لذا شاید مشابه اندرزهای تند و تیز غزالی به سلطان را نتوان در ادبیات ما پیدا کرد. با این ویژگی، مقاله مفصلی درباره عرفان اعتدالی غزالی نوشتم. اگرچه غزالی از سوی متعصبان شیعی و سنی محکوم شده که دست‌نشانده دربار و تبلیغاتچی حکومت سلجوقی بوده است اما بعدا غزالی تبدیل به یکی از معترضان ارباب قدرت شد؛ به‌طوری که غزالی یکی از مباحث مورد توجه خود را منع رفت و آمد با حاکمان جاهل قرار داد.

نشست نقد اندرز به سلطان

آخوند خراسانی در مقام اندرزنامه‌نویس

اما بحث اندرزنامه تنها در زمان‌های دور مصداق نداشته، بلکه در دوره‌های بعد نیز از آن برای پند به حاکمان استفاده شده است از جمله نامه‌ای که آخوند خراسانی برای احمدشاه قاجار نوشت که می‌توان گفت یکی از آخرین اندرزنامه‌های مهم شناخته شده است. در این نامه مفصل که منبع آن موجود است، آخوند خراسانی وقتی می‌خواهد به شاه معیارهای متصدی خبره امور را بگوید نه بر مسلمانی و دیانت آن فرد که بر ایران‌دوست و وطن‌پرست بودن فرد تاکید دارد. آخوند خراسانی همچنین به احمدشاه می‌گوید الگوی خود را میکادو امپراتور ژاپن قرار دهد.
اما درباره خواجه نظام‌الملک، به نظرم نقش بسیاری در شعله‌ور کردن اختلافات مذهبی داشته؛ به‌طوری که به لحاظ دینی، خواجه شافعی مذهب از سلطان حنفی متعصب‌تر بود، زیرا سلطان حنفی حاضر شده یک شافعی را به عنوان وزیر انتخاب کند، این انتخاب که به دلیل عقل یا سیاست سلطان بوده، قابل تامل است اما یقین دارم اگر خواجه می‌توانست ذی‌نفسی از شیعی، اسماعیلی و حنفی در دربار نمی‌گذاشت؛ لذا در بررسی سیاستنامه خواجه نظام‌الملک نباید تعصبات مذهبی‌اش را دست‌کم گرفت.

غلامرضا ظریفیان:
ایرانیان؛ میراث‌دار اندرزنامه‌نویسی

متون اندیشه سیاسی در دوران اسلامی و ایرانی در سه دسته جای داشتند؛ سیاستنامه‌نویسی یا اندرزنامه، فقه سیاسی یا شریعت‌نامه‌نویسی و فلسفه سیاسی. در سپهر اندیشه سیاسی ایرانی، اندرزنامه‌نویسی پررنگ‌ترین وجه را داشته است و محور بنیادین اندرزنامه‌ها توصیه به رفتار مناسب سیاسی در نزد شاهان و سلاطین است. اگرچه در ایران باستان نیز سنت اندرزنامه‌نویسی ریشه عمیقی داشته؛ به طوری‌که ایرانیان در دنیا از ناشران اندرزنامه سیاسی به شمار می‌آیند.

داریوش در کتیبه بیستون به پادشاهان پس از خود اندرز می‌دهد؛ ‌ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با همه توان از دروغ بپرهیز،‌ گر می‌اندیشی که چه کنم تا کشورم را سالم نگه دارم دروغگو را باز پس آر و با دروغگو و آن که بیداد می‌کند مساز. برای همین کانون اندرزنامه‌نویسی حکومت مطلقه است و منطق و جوهر این گونه آثار بحث نظام استبدادی و استمرار آن است. اندرزنامه‌نویسان تلاش می‌کردند به صاحبان قدرت بگویند چگونه عادلانه رفتار کنند تا حکومت‌شان استمرار پیدا کند. در عین حال اندرزنامه‌ها چهار ویژگی دارند؛ واقع‌گرایی، تجربه‌گرایی، بهره‌گیری از شیوه‌های اقناعی و خطابی به جای برهان، استدلال و محافظه‌کاری برای حفظ وضع موجود. مولف «اندرز به سلطان» هر چند بحث خود را در حد طرح مساله باقی گذاشته اما با توجه به ویژگی بهره‌برداری از ابزارهایی مانند هرمنوتیک توانسته روایتی نو از اندرزنامه‌ها ارایه دهد.

بررسی اندرزنامه‌نویسی در اروپا همزمان با خاورمیانه آغاز شد اما متاسفانه بررسی تطبیقی درستی در این رابطه صورت نگرفته و مولف «اندرز به سلطان» با رویکرد تطبیقی که انجام داده، به نظرم روزنه پرسش‌های جدی‌تری را گشودند و از این لحاظ کتاب دریچه‌های نویی را به روی ما باز خواهد کرد.

نگین یاوری:
اندرز، پوسته‌ای برای انتقاد


کتاب فقط درباره «سیاستنامه» نیست بلکه بحث اصلی آن درباره اندرزنامه است؛ البته بعد از خواندن «سیاستنامه» به اندرزنامه‌ها علاقه‌مند شدم. در عین حال وقتی تز دکتری را می‌نوشتم، متوجه شدم درباره «سیاستنامه» یا سیرالملوک یک فصل جداگانه وجود ندارد. هرچه «سیاستنامه» را بیشتر خواندم، متوجه شدم که آنچه درباره «سیاستنامه» خواندم بیشتر توصیف آن بوده تا تحلیل. برای همین سراغ سیرالملوک و اندرزنامه‌های همزمان با «سیاستنامه» رفتم اما باز هم مطلب افزوده مفیدی پیدا نکردم اما به‌شدت تحت تاثیر شناخت عمیقی بودم که نظام‌الملک از سیاست داشت و مقهور آن شدم زیرا از آن سیاستمدارهای دست راستی بود و هنر سیاست را به خوبی در قرن یازده میلادی (پنجم هجری) درک کرده بود؛ به‌طوری‌که با این درک از سیاست به ما نشان می‌دهد چگونه می‌توان بزرگ شد، رشد پیدا کرد؛ سیاستی که شاخص‌های آن را در معنی واژه‌هایی مانند عدالت، میانه‌روی و ثبات بیان می‌کند و نوع درکش از سیاست باعث نمی‌شود از یک موضع کلی یا تمام‌خواه به مسائل نگاه کند.

خواجه نظام صریح‌تر از ماکیاولی

با توجه آنچه از نظام‌الملک خواندم، فکر می‌کنم نوع انتقادات او خیلی صریح‌تر از ماکیاولی است، اگرچه 400، 500 سال با هم تفاوت زمان دارند، اما با نگاه تطبیقی می‌توان دریافت که شباهت‌هایی میان اندرزنامه‌های ایرانی و اروپایی وجود دارد. اما سوال اصلی که می‌توان طرح کرد فایده اندرزنامه‌ها برای موقعیت تاریخی که کشور ما و جهان اسلام در آن قرار دارد، چیست؟ اگرچه بسیاری از تحقیقات در غرب پژوهش و تالیف می‌شود، با توجه به مسائل بسیاری که درباره شرق‌شناسی وجود دارد، تکلیف ما با گذشته چیست؟ آیا از گذشته به نفع امروز استفاده کردیم؟ زمانی که کتاب «اندرز به سلطان» را نوشتم نمی‌دانم چه دیدگاهی داشتم آیا این کتاب را به عنوان یک پژوهشگر ایرانی تالیف کردم یا یک ایرانی که درباره یک سنت تحقیق کرده است؟ اصلا تفاوت میان این دو چیست؟ تالیف کتاب «اندرز به سلطان» به نوعی روایت درگیری با گذشته خودمان است و اینکه گذشته چه نقشی می‌تواند در امروز ما بازی کند؟ همچنین مفاهیمی که در اندرزنامه وجود دارد به ما یاد می‌دهد که درباره سیاست با ظرافت برخورد کنیم.

نگین یاوری اندرز به سلطان» [Advice for the sultan : prophetic voices and secular politics in medieval islam]

ضرورت وزیر

کتاب «اندرز به سلطان» خواننده را دعوت به تفسیر می‌کند، اینکه پشت این اندرزنامه‌ها یک لایه معنایی عمیق وجود دارد و باید آن را کشف کرد؛ درست مانند یک پیاز که هر چه بیشتر بازش کنید، لایه‌های پنهانی پشت سر هم پدیدار می‌شود. از سوی دیگر در بیان برخی مفاهیم از یک تضاد معنایی استفاده می‌شود که این تضاد باعث شده در سیاست برخی نکات در مقابل هم قرار بگیرند، برای مثال کلمه خیر را در مقابل شر می‌شناسیم؛ به‌طوری‌که باید دید مکانیسم فکری ما از خوانش معانی، چگونه تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد؛ برای نمونه یکی از موضوعات کاربردی برادری دین و سیاست است، یعنی از یک طرف ما عادت کردیم این دو را در مقابل هم ببینیم اما در حقیقت هم در نامه تنسر و هم در متون اسلامی هم در متون اروپایی، این دو مفهوم کنار هم آمدند؛ لذا برادری دین و سیاست ریشه‌های خیلی عمیقی دارد که تنها ایرانی نیست، بلکه در اروپا و آفریقا و مصر هم بوده، از سوی دیگر در اندرزنامه‌های متعددی گفته شده؛ اگر شاه همه‌چیز تمام بود، به وزیر نیاز نداشت و اندرزی در کار نبود، در اصل سلطان بدون نظام‌الملک نمی‌تواند حکومت کند.

بنابراین اندرز در شکل ظاهری آن به قصورات و کوتاهی سلطان اشاره می‌کند؛ لذا لایه تمجید که از اندرز پیداست، لایه ظاهری آن است که دیده می‌شود اما هر چه قدر آن را بکاویم، لایه نهفته در آن نقدست زیرا هرچه اندرزنامه را بررسی کنیم حتی در برخی اندرزنامه‌هایی که ریشه تخیلی دارند، برای مثال نامه ارسطو به اسکندر (نامه خیالی) وقتی برای فتح ایران می‌آید، در «صدر‌الاسرار» اندرزنامه‌ای که منصوب به ارسطوست، در حقیقت وقتی آن را مشاهده می‌کنیم تداعی‌ای که از آن در ذهن ما شکل می‌گیرد، به ما می‌گوید هیچ‌وقت قرار نیست، سر اندرزنامه‌ها فاش شود، اصلا سری در حکومت نیست.

اندرز در مقام انتقاد

شاهان، وزرا و امثال نظام‌الملک بسیاری در تاریخ آمدند و رفتند، آثاری از خود بر جای گذاشتند اما باز همان دور تکرار می‌شود و شاه کماکان همان اشتباهات را تکرار می‌کند؛ ضمن آنکه همین موضوع در بیرون از جهان اسلام در عهد عتیق نیز اندرزها خطاب به شاه است که به ظاهر عقلش از همه بیشتر می‌رسد. شاهی که در مقابل خرد قرار دارد که سمبل این خرد وزیر است؛ لذا در این تضاد و دوگانگی معنایی وجود دارد، این دوگانگی به واقعیت تاریخی ربطی ندارد که هوش نظام‌الملک بیشتر از شاه بوده است. اما این اندرز و زبان انتقادی جزیی از زبان سیاسی فرهنگ ماست که ما بتوانیم با بررسی این متون گذشته را بیشتر بشناسیم.

یکی از نخستین کتاب‌هایی که درباره اندرزنامه‌ها با قرائت جدید مطالعه کردم، کتاب «اندرز خیالی» جودی وبستر بود که نشان می‌دهد خود اندرز یک پوسته‌ای کشیده شده بر انتقاد است تا بتوان آن را مطرح کرد؛ لذا اندرز لایه‌ای است که بیان کردن انتقاد را ممکن می‌کند. به عبارتی هویت تاریخی اندرز در بُرد و بعد انتقادی آن است.

نویسنده در پایان کتابش، فصلی را اختصاص داده به اینکه در چه مقطعی از تاریخ انگلیس پارلمان جایگزین مشاور و اندرزنامه می‌شود و برای من جالب است که شباهت‌های میان اندرزنامه‌های دوره میانه با جهان مسیحیت بسیار تکان‌دهنده است و تفاوت‌ها بسیار کم. به هر حال مولف «اندرز خیالی» در کتابش بر آن است که بگوید در یک مقطع تاریخی اندرزنامه در اروپا تبدیل به پارلمان می‌شود اما در بسیاری از جاها تغییری صورت نمی‌گیرد که این نکته تمایز غرب با شرق است اما من قانع نشدم و به خودم گفتم تفسیر این موضوع به این آسانی نیست. نقدهایی که درباره این کتاب نوشته شده بود را پیدا کردم و خواندم و متوجه شدم بسیاری از متخصصان تاریخ اروپا، سخن اصلی کتاب را رد کردند. در واقع درگیری اصلی من با اندرزنامه‌ها شروع شد و این نکته که چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی میان اندرزنامه در دو جهان شرق و غرب وجود دارد و از لحاظ روش چه چیزی را به ما نشان می‌دهد؟

تاریخی بودن زوال

تصورم بر این است مطالعات تطبیقی که تنها تکیه بر تفاوت میان اندرزنامه‌ها در ایران و اروپاست، در حقیقت تمرکز این نوع تالیفات بیشتر بر مشاهده است نه تحلیل. برای مثال طبق اسناد امروز درآمد سرانه اروپا از ما بیشتر است و ما هم درآمد سرانه داریم اما درآمد ما بسیار پایین است. در حالی که زمانی درآمد سرانه ما از اروپا بیشتر بود و امروز کمتر است. به مرور ما رو به زوال بودیم و آنها رو به رشد. در این نوع سوال‌ها آنچه قابل توجه است، مشاهده است نه تحلیل. در همه پاسخ‌هایی که برای سوال علت رشد اروپا و زوال ما مطرح شده، هیچ‌کدام پاسخ تحلیلی درستی به این مساله ندادند. سوالی که درباره ما مطرح است، پاسخش در تاریخ نهفته است و با نگاه تاریخی باید سراغ مسائل رفت؛ به عبارتی نمی‌توان با عینک امروز سراغ مسائل قرن پنجم هجری رفت اما محققان تاریخ معاصر با این نگاه سراغ گذشته می‌روند که دریابند چه معایبی در آن دوره وجود داشته است یا رجال ما چه کاستی‌هایی داشتند که این نگاه درست نیست؛ تفاوت بسیاری میان نوع نگاه ناظم‌الاسلام کرمانی و خواجه نظام‌الملک وجود دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...