شب حنظله ها؛ خاطرات داستانی روحانی شهید محمد مهدی آفرند، فرمانده دسته ویژه غواص گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.

شب حنظله ها انتشار خاطرات فرمانده دسته ویژه غواصان: محمد مهدی آفرند

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نوشتن از شهید سخت است. شهیدی که گل سرسبد و محبوب همه خانواده و اقوام و دوستانش بود. روحیه حمایت از مظلوم و ظلم ستیزی او در دوران قبل از انقلاب از او یک مبارز چریک ساخته بود. با اینکه نوجوانی ۱۲ ساله بود اما در مبارزات مسلحانه شرکت می‌کرد. بسیار فعال و مهربان بود. تا فرصتی می‌یافت به اقوام و خویشان مخصوصاً مسن‌ترها سر می‌زد و صله رحم می‌کرد. نمی‌نشست که برایش شیرینی و میوه بیاورند، بلند می‌شد و کارهای مانده بر زمین را با علاقه انجام می‌داد.

مهمترین ویژگی روحانی شهید محمّدمهدی آفرند اخلاصش بود. هیچ یک از اقوام و حتی خواهران و برادران او نمی‌دانستند که او در جبهه چه کاره است! نمی‌دانستند او فرمانده دسته ویژه خط‌شکن غواص است. اصلاً نمی‌دانستند او شنا بلد است! هیچ گاه از تمرین‌های طاقت فرسای غواصی‌اش؛ از مجروحیت‌های پی‌درپی‌اش؛ از سوزش بدن و چشم‌هایش در اثر شیمیایی شدن؛ از شجاعت‌ها و دلیری‌هایش و.. هیچ‌گاه از هیچ کارش، هیچ نگفت! کارهایی که فقط برای خدا می‌کرد و فقط خدا می‌داند و خودش.

بسیار با صفا و صمیمیّ برخورد می‌کرد، در بین اقوام و دوستانش محبوب‌ترین فرد بود. بر سر سفره غذا در حجره طلبگی‌اش، با مهربانی و شوخی ابتدا لقمه بر دهان دوستانش می‌گذاشت و بعد خودش می‌خورد!

بخشی از دل‌نوشته‌های شهید:

غرابت صفت لاینفّک بسیجی است و حتی می‌توان گفت که جزو ذات اوست. تا بسیجی است این کوه و دشت و زمین و زمان شاهد غربت او هستند. آری اینان از همه چیز کناره گرفتند تا بلکه صدای دل نواز معشوق خود را بشنوند که بگوید بیا، بیا پیش خودم، بیا و تو قبولی.
خدایا غربت اینها به حدی است که حتی جسد آنها هم غریبانه در میانه دشت رها می‌شود و زیر این آفتاب سوزان می‌ماند. تا بلکه تو راضی شوی. اینان آرزو دارند که جسدشان بماند تا بلکه محبوب دلشان اباعبدالله الحسین علیه السلام سرشان را در دامن بگیرد.

آری اینان به عشق حسین که چون حسین عاشق الله است به جبهه می‌آیند و جان را که عزیزترین چیز در نزد خودشان است، تقدیم می‌کنند

بخشی از کتاب:

چند دقیقه‌ای برای بچه‌ها سخنرانی کرد و در پایان روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواند. همه اشک می‌ریختند، خودش از همه بیشتر. شروع کرد به سینه زدن و نوحه خواندن: «چه زیباست شهادت، چه زیباست شهادت، شهادت شیرین است.»
آخر سخنانش گفت: «بچه‌ها امشب، شب حنظله‌ها ست، امشب خیلی از حنظله‌ها (تازه دامادها) شهید می‌شن!»
یکی از بچه‌ها پرسید: «منظورت چیه؟! کدوم یکی از بچه‌ها شهید می‌شن؟»
با دست اشاره کرد سمت یکی، یکی و گفت: «تو شهید می‌شی! … تو و تو شهید می‌شید! …»
یکی از بچه‌ها سرش را نزدیک گوش محمّدمهدی برد و پرسید: «خودت چی؟! خودت هم حنظله هستی.»
لبخندی شیرین زد: «خودم هم امشب شهید می‌شم.»

کتاب "شب حنظله ها"؛ خاطرات داستانی روحانی شهید محمد مهدی آفرند، فرمانده دسته ویژه غواص گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله در قطع رقعی و ۲۵۵ صفحه، به کوشش رضا کشمیری به رشته تحریر و توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...