در ادامه سلسله نشست‌های فصل سخن که چهارشنبه (۲۵ مردادماه) در کتاب‌فروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد؛ کتاب «واقعه عاشورا» نوشته تورستن هیلن [Torsten Hylén]، و با ترجمه‌ای از احسان موسوی خلخالی مورد بررسی و گفتگو قرار گرفت.



به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در ابتدای این نشست محمدرضا رهبری، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان با اشاره به دغدغه خود نسبت تاریخ و بهره برداری از آن برای نگارش داستان‌های نمایشی، گفت: من با چنین دغدغه‌ای به سراغ تاریخ می‌روم که از دغدغه عمومی نسبت به واقعه کربلا جدا است. کارشناسان، تاریخ‌نگاری را در ۳ بخش تقسیم‌بندی می‌کنند که شامل تاریخ‌نگاری حرفه‌ای، دینی یا کلامی و تاریخ‌نگاری فرهنگی است. تاریخ‌نگاری حرفه‌ای در ایران به‌طور خاص در ۱۰۰ سال اخیر باب شده است، اما چیزی که در این مبحث موردنظر ما است تاریخ‌نگاری دینی یا کلامی است که شامل آدم‌هایی است که در مکتب فکری خاصی سیر می‌کنند و تاریخِ خود را می‌نویسند که البته ارتباط زیادی نیز با واقعه کربلا دارد. راویان و کسانی که در واقعه کربلا حضور داشتند، پس‌ازآن واقعه، شروع به روایت‌گویی کردند. از قرن اول روایات مکتوبی وجود دارد که تنها نام آن‌ها را شنیده‌ایم ولی متنی از آن‌ها در دست نیست؛ تا جایی که در قرن دوم به روایت «ابو مِخنف» می‌رسیم و محمدبن جریر طبری یا دیگران آن‌ها را نقل می‌کنند.

او با بیان اینکه کتاب «واقعه عاشورا» از تاریخ طبری به‌عنوان حفظ‌کنندۀ روایت ابومِخنف صحبت می‌کند، افزود: کتاب «واقعه عاشورا» ترجمه انگلیسیِ کتاب تاریخ طبری را انتخاب کرده و مترجمِ آن نیز نیز مجدداً ترجمه عربی را ترجمه کرده است. این کتاب، تاریخ طبری را به‌عنوان متن اصلی و تاریخ طبری نیز ابو مخنف را انتخاب کرده است که البته ما کتاب مستقل ابومخنف را در دست نداریم. چیزی که به‌عنوان مقتل ابومخنف وجود دارد روایاتی از ایشان است که در کتاب‌های مختلف به صورت پراکنده آمده و افرادی آن‌ها را گردآوری و به یک مقتل تبدیل کرده‌اند؛ هم چنین روایت‌های غیرمستقل مانند روایت‌هایی از تفسیر طبری گردآوری شده که در کتاب‌های مختلف، آثار ادبی و تفاسیر قرآن دیده می‌شود؛ البته همچنان شک و ترید در خصوص این روایات وجود دارد.

تحلیل ساختارگرایانه از درام کربلا در کتاب «واقعه عاشورا»
رهبری خاطرنشان کرد: در کتاب «واقعه عاشورا» ما با روایتی مواجه هستیم که از منظر محتوا، سند و قدمت جزو قابل‌اعتمادترین روایت‌ها است؛ به این دلیل که با کسانی صحبت شده که واقعه کربلا را از نزدیک دیده‌اند. دلیل دیگر این است که افراد مختلفی در فضای آن زمان روایت‌های شفاهی و غیرشفاهی ارائه کرده‌اند که نشان‌دهندۀ مستند بودن روایت ابومخنف است. از ابومخنف ۳۲ یا ۳۴ کتاب نام می‌برند که کتاب «واقعه عاشورا» نیز به برکت تلاش طبری به دست ما رسیده و از این منظر متن قابل‌اعتمادی است؛ اما همچنان برای واقعه عاشورا یک سختی پیش روی ما است که شاید الگوی برخورد این کتاب با متن تاریخی، گشایشگر بخشی از این مشکلات یا پیشنهاددهندۀ اقدامات بعدی ما باشد.

او اضافه کرد: در قرون اولیه، بسیار به تاریخ نزدیک هستیم و هرچقدر که روبه‌جلو پیش می‌رویم از تاریخ فاصلۀ بیشتری می‌گیریم. «روضة‌الشهدا» به دلایلی بسیار موردتوجه قرار می‌گیرد که یکی از آن‌ها زبان فارسی است؛ ضمن اینکه این روایت‌ها به دین عامه‌پسند بسیارنزدیک است و وجه نمایشی و قصه‌گویی نیز دارد، به همین دلیل از تاریخ فاصله می‌گیرد. امروزه در این زمینه گام‌های اولیه را برداشته‌ایم و نزدیک به ۸۰۰۰ مقاله، نسخ خطی و کتاب در این زمینه وجود دارد، ولی در میان همه آن‌ها شمار کتاب‌های تحلیلی بسیار اندک است و در بهترین حالت، مقتل، زندگی‌نامه، سوگنامه، تعزیه نامه و شبیه‌نامه هستند که این موضوع به دلیل مشکلاتی است که در راه تحلیل درباره کربلا وجود دارد و اغلب این متون، روایی هستند و کتاب‌شناسی جدی وجود نداشته، هرچندکه اخیراً کتاب‌هایی در خصوص تحریفات نیز در حال نگارش است.

معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی اصفهان یادآور شد: در حال حاضر یکی از مشکلات این است که تا به امروز کمتر نگاه برون دینی به این واقعه شده و مشکلات ما در زمینه عاشورا پژوهی نیز بسیار است. یکی از نیازهای ما در تاریخ‌نگاری، توجه به جامعه‌شناسی تاریخی و استفاده از روان‌شناسی است و کتاب «واقعه عاشورا» شاید کمی بتواند در این زمینه کمک‌کننده باشد. متنی که نویسندۀ این کتاب در ضمیمه‌ها آورده، خلاصه‌شدۀ متن طبری است که از اواخر سال ۶۰ و رسیدن امام حسین (ع) به حُر آغاز می شود و تأکید این کتاب روی متن و برخورد ما با آن است. لازم به ذکر است که بخش وسیعی از تاریخ طبری، حرکت امام حسین (ع) به کوفه را بازگو نمی‌کند. همچنین در تفسیر قرآن طبری و روایت این واقعه، شخصیت امام حسین (ع) بسیار خاص و کوتاه‌تر نشان داده می‌شود.

در ادامه اکبر اخلاقی، استاد دانشگاه و پژوهشگر اسطوره‌شناسی با بیان اینکه عنوان اصلی این کتاب، «واقعه عاشورا» نیست بلکه حسین(ع) (میانجی، واسطه) است، و عنوان فرعی آن «تحلیلی ساختارگرایانه از درام کربلا به گزارش طبری» است. گفت: تغییر ایجادشده توسط مترجم به این سبب بوده است که معنای آن برای مخاطبِ ناآشنا با واژگان و اصطلاحاتِ لوی استروس ابهام‌انگیز بوده است؛ اما برای کسی که با اندیشۀ لوی استروس، پدر علم مردم‌شناسی آشنا باشد عنوان فرعی(تحلیلی ساختارگرایانه) با عنوان اصلی (میانجی بودن) کاملاً معنی‌دار است. عنوان اصلی بسیار خاص است، و عنوان «واقعۀ عاشورا» بسیارعام است و با محتوا و شیوه کتاب تناسبی ندارد، ضمن آن که با عنوان عنوان فرعی نیز مرتبط نیست؛ این کتاب تحلیل یک گزارش یا متن تاریخی به شیوه و روشی خاص است.

او یادآور شد: ما دو معنی از تاریخ را با یک واژه «تاریخ» بیان می‌کنیم. تصور ما این است یک متن تاریخی وقتی موثق است که مورخِ آن بی‌طرف و صادق باشد و گویی آنچه او روایت می‌کند همان رخداد تاریخی است. این نوعی «عینی­‌گراییِ آرمانی» است. وقتی واژه «تاریخ» را بکار می‌بریم معنای آن رخدادی است که در یک زمان اتفاق افتاده است؛ اما گاهی تاریخ را به معنای گزارشِ آن بکار می‌بریم مثلا تاریخ بیهقی؛ که این دو با یکدیگر فاصله ‌دارند. متن تاریخی، یک گزارش و تاریخ‌نگاری است و باید رخداد تاریخی را از گزارش یا نگارش تاریخ تفکیک کنیم. «رخداد» و «روایتِ رخداد» متفاوت است.

نشست نقد و بررسی واقعه عاشورا به روایت هیلن اکبر اخلاقی محمدرضا رهبری

اخلاقی افزود: بعضی‌ حتی بر این باور هستند که ما اساسا حقیقت تاریخی نداریم بلکه حقیقت آن چیزی است که راویان آن رخداد، خلق می‌کنند و ما با روایات و نه با واقعیات روبرو هستیم. اما ‌یک شکل نسبی‌گرایی معتدل‌تر نیز وجود دارد که می‌گوید حقیقت تاریخی بعنوان یک موقعیت هستی­‌شناسانه در جهان خارج وجود دارد، اما روایت و گزارشِ آن مبتنی بر نوعی فهم و تأویل، و بنابراین موقعیتی معرفت­‌شناسانه است. ما نمی‌توانیم مستقیم و بدون واسطه به هیچ واقعۀ تاریخی دسترسی پیدا کنیم؛ بلکه به‌واسطۀ یک متن است که این دسترسی امکان‌پذیر می‌شود که خواه ناخواه خصلتی تأویلی بر پایۀ پیش‌­فهم‌­ها و پیش­‌داوری‌­ها دارد.

این پژوهشگر خاطرنشان کرد: راوی همچون حائل و فیلتر است و علاوه بر آن دو واسطه میان او و آنچه می‌خواهد بگوید و گزارش کند، وجود دارد که یکی از آن‌ها «منطق روایت» و دیگری «زبان» است. در روایتگری گزینش، تلخیص و چینش رخدادها، و فرایندِ ناگزیرِ طرح‌­افکنی بخشی از معنای آن‌ها را می‌سازد. در روایت یک رخداد، دیدگاه راوی نیز نقشی اساسی دارد که خود شامل وجوه ادراکی، روانشناختی، عاطفی و ایدئولوژیک است. زبانی هم که گزارشگر تاریخ به کار می‌­گیرد در پرداختن یا برساختنِ معناها و دلالت­‌های متن نقشِ انکار ناپذیری دارد. شیوه‌­های بیان، مجازهای زبانی و واژگان به کار گرفته شده سرشار از بارهای ارزشی، عاطفی و اندیشه‌­ای است؛ بنابراین همواره بین آنچه گفته می‌شود و آنچه رخ می‌دهد فاصله‌ای وجود دارد.

گوینده در تعریف ساختارگرایی گفت: هر پدیده، فعالیت یا فراوردۀ انسانی-فرهنگی از اجزایی ساخته شده و این اجزا در درون خود، دارای مجموعه‌ای روابط و مناسبات هستند که ساختار آن‌ها را شکل می‌دهد. در اینجا مسئله اصلی، اجزاء نیست بلکه ارتباط و چگونگی مناسبات میان این اجزاء است.

اخلاقی ادامه داد: آغاز ساختارگرایی را انتشار کتاب «دوره زبان­شناسی همگانی» اثر «فردینان دوسوسور» زبان­شناس سوئیسی دانسته­‌اند. توجه به دو مفهوم «نظام» و «زبان/گفتار» در اینجا اهمیت دارد. نظام، همان ارتباطات و مناسبات درونیِ اجزای زبان است. هیچ عنصری در ساختار به‌خودی‌خود حاوی معنا و ارزش نیست و ارزش و معنای خود را نه به‌طور ایجابی در خود، بلکه به‌طور سلبی در تضاد، تقابل و تمایز با عناصر دیگر به دست می‌آورد. «فردینان دو سوسور» به این روابط و مناسبات روابط هم‌نشینی و جانشینی درون نظام می‌گوید که در تمام سطوح آوایی، دستوری و معنایی زبان برقرار است. «فردینان سوسور» زبان و گفتار را نیز از هم متمایز کرد. زبان، آن نظام و ساختار کلی متشکل از عناصر و روابط است که در زیربنای گفته‌ها قرار دارد و در ذهن همه اهل زبان مشترک است، و اهل زبان در تولید و فهم گفته‌ها متکی به این نظام در ذهن خود هستند. و «گفتار» نمود عینی آن دانش زبانی است. زبان یک نظام بنیادی و زیربنایی است و همه گفتارها نمودهایی از آن است.

او با بیان اینکه در دهه‌های اخیر روش تحلیل کلود لوی استروس پدر علم مردم‌شناسی، مجددا مطرح‌شده است، افزود: «لوی استروس» می‌گوید ذهن انسان یک نظام دو وجهی دارد و انسان‌ها دیالکتیکی و در قالب تقابل‌های دوگانه فکر می‌کنند، مثل زندگی و مرگ، مرد و زن، خوب و بد، خام و پخته و.... زندگی پر از تناقض‌هایی است که پاره‌ای از آن‌ها مثل مرگ و زندگی، و طبیعت و فرهنگ حل ناشدنی است و تا وقتی زنده هستیم این تناقض‌­ها نیز وجود دارد. از نظر استروس یکی از کارهای اسطوره، ساختنِ تضادهایی مشابه اما حل‌­شدنی و گذاشتن آن‌ها در کنار آن تضادهای حل­‌ناشدنی است. استروس در پی آن است که به ساختارهای بنیادین ذهن بشر برسد و به نوعی دستورزبان ذهن دست یابد. درواقع او یک نوع ساختار جهان‌شمول برای ذهن انسان قائل است و هدف او این است که از این گفتارها (اسطوره‌­ها) به آن ساختار بنیادی ذهن انسان برسد. از دیدگاه استروس، اسطوره نیز نوعی زبان است. او کوچک‌­ترین واحد اسطوره تعریف می­‌کند و آن را «میتیم» (mytheme) می‌­نامد. او معتقد است که این عناصر و واحدها در تقابل با یکدیگر هستند و به قاعده‌­ای می‌رسد مانند (A:B::B:C) و می‌گوید هرکدام از تقابل‌های دوگانه با یک جفتِ دیگر همبستگی دارند.

اخلاقی با ذکر یک مثال اضافه کرد: خام و پخته، معادل با یک جفت متقابلِ دیگر یعنی طبیعت و فرهنگ است؛ ما مجازاً از یک جفت به جفت دیگر می‌رسیم. گاهی هم از یک تقابل دوگانه به‌صورت استعاری به یک تقابل دوگانۀ دیگر می­رسیم مثل تناظر دوگانۀ تاریکی و روشنایی با دوگانۀ هدایت و گمراهی. از نگاهِ استروس در تمامی نظام­‌های اسطوره‌های جهان این روابط و مناسبات وجود دارد و قابل‌کشف است. و این تقابل‌ها دوگانه یکی از مبانی تحلیل ساختاری او است.

او گفت: ساختار تحلیلی در کتاب «واقعه عاشورا» از این مقطع شروع می‌شود که امام حسین (ع) در راه رفتن به کوفه است تا اینکه با حُر روبرو می‌شود و به تحلیل گفتگوی بین این دو نفر می‌پردازد. تحلیل‌گر، این تقابل‌ها را با نام رمزگان یا کد به چند دسته طبقه‌بندی کرده است که شامل تقابل رمز مکانی، زمانی، اجتماعی، نَسَبی، اقتصادی، پوششی، پرهیزکاری یا تقوا به معنای خاص ترس از خدا و رمز مشروعیت است. مشروعیت دو بخش دارد که شامل اقتدار و مرجعیت دینی و اقتدار و مرجعیت سیاسی است.

این پژوهشگر و استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در زمان پیامبر (ص) اقتدار و مرجعیت دینی و سیاسی در یک نفر جمع بود، پیامبر و اصحابش که تابع او بودند، و دوگانگی وجود نداشت، اما هرچه زمان می‌گذرد بین این دو، فاصله بیشتری می‌افتد و مؤلف کتاب «واقعه عاشورا» معتقد است که طبری نیز به این تمایز و فاصله باور دارد. در زمان این کتاب، مرجعیت دینی و معنوی امام حسین (ع) و مرجعیت سیاسی به دست بنی­امیه است و خطبه‌هایی که امام حسین (ع) در آن زمان می‌خواند، به‌منظور یکی کردن این دو دوگانه است. ‌در بخشی از کتاب نیز آمده که «پس از اتراقی شبانه در مسیر مکه به کوفه حسین (ع) به هم‌سفرانش توصیه می‌کند آب‌بردارند و کاروان به راه افتد. ظهر که می‌شود از دور چیزی می‌بینند که نخست آن‌ها واحه­‌ای می‌پندارند و بعد معلوم می‌شود که لشکریانی هستند که به ‌قصد آنان آمده‌اند»؛ عبیدالله ابن زیاد هزار نفر نیرو در اختیار حُر قرار داده است تا امام حسین (ع) را متوقف کند و او را برای بیعت ببرد.

او تصریح کرد: در کتاب «واقعه عاشورا» ذکرشده که «حسین (ع) و یارانش برای اینکه در محاصره دشمن نیفتند به دنبال پناهگاهی می‌روند.» درواقع نیروهای دشمن به فرماندهی حُر ابن یزید تمیمی(ریاحی) که هزارنفر هستند نیز به آن پناهگاه می‌رسند و همه آماده نبرد می‌شوند. کتاب ادامه داده است که «حسین (ع) به افراد خود فرمان می‌دهد که به دشمنان آب دهند و اسب‌ها را هم سیراب کنند. یکی از نیروهای دشمن دیرتر می‌رسد و حسین (ع) خود به او آب می‌دهد.» در اینجا اولین تقابل، تقابل مکانی یعنی تقابل فیزیکی حسین (ع) و همراهانش با حُر و سپاهیانش است. بازهم در ادامه کتاب آمده است که «آن قوم هم آمدند، هزار مرد بودند همراه با حُر. او و سوارانش در گرمای ظهر (حَر) در مقابل حسین ایستادند.» بنابراین دشمنان به‌عنوان مهاجم پدیدار می‌شوند و امام حسین (ع) و یارانش به‌عنوان مدافع، و البته هیچ‌­جا امام حسین (ع) قصد جنگ ندارد. امام حسین و یارانش زودتر به پناهگاه رفته و چادرها را برپا می‌کنند.

این پژوهشگر یادآور شد: در اینجا تحلیل این است که آن‌ها بتوانند در جایی مستقرشده و نقش میزبانی را بپذیرند که نشان‌دهنده عدم قصد امام حسین(ع)برای جنگ است. سیراب کردن کوفیان که یک عمل مهمان‌نوازانه محسوب می‌شود باعث می‌شود که این تقابل مکانی و خصومت کمرنگ شود، اما حل نمی‌شود و امام حسین (ع) ویارانش برای دفاع لباس جنگ نیز بر تن می‌کنند که آمادگی لازم را داشته باشند. در اینجا داشتن یا نداشتن آب به‌عنوان یک رمز اقتصادی در نظر گرفته می‌شود و آن ‌را با دوگانگی مرگ و زندگی پیوند می‌دهد؛ و اینجا یک تقابل دیگر نیز با عنوان داشتن یا نداشتن توان نظامی وجود دارد. امام حسین (ع) و یارانش حدود صد نفر و دشمنان هزار نفر هستند. شباهت «حرُ» و «حَر» و اینکه حُر و سپاهیانش در ظهر، گرما، تشنگی و بی‌آبی و حسین و یارانش، صبح درحالی‌که به آب دسترسی داشته‌اند، به آنجا می‌رسند، دو موقعیت در تقابل با یکدیگر است .

نشست نقد و بررسی واقعه عاشورا به روایت هیلن

اخلاقی افزود: در قسمت دیگری از کتاب «واقعه عاشورا» آمده است که «امام حسین (ع) به حُر می‌فرماید اگر می‌خواهی با یاران خود نماز بخوان و او به امام حسین(ع) می‌گوید ما هم ‌پشت سر شما می‌خوانیم و خطبه‌ای می‌خواند و توضیح می‌دهد که آمدنش به کوفه به سبب نامه‌هایی است که کوفیان برایش نوشته‌اند و از او خواسته‌اند که بیاید و امام ایشان شود و او می‌گوید که اگر بخواهند به این مأموریت عمل می‌کند وگرنه بازمی‌گردد. کوفیان خاموش می‌مانند اما می‌پذیرند که پشت حسین(ع) نماز بخوانند. پس از نماز هر دو گروه به موقعیت قبلی خود بازمی‌گردند.» اینجا نمازخواندن نیز نوعی وحدت موقت بین مؤمنان و مسلمانان ایجاد می‌کند و پس از آن که به جایگاه قبلی خود بازمی­گردند و تقابل مکانی مجددا برقرار می‌­شود تقابل ­اجتماعی و خصومت نیز دوباره بازمی­‌گردد که معادل می‌­شود با دوگانۀ مرجعیت. و باور کوفیان را به دوگانگی مرجعیتِ دینی­ معنوی و مرجعیتِ سیاسی نشان می­‌دهد. همچنین توزیع آب در بین آن‌ها میانجیِ مرگ و زندگی جسمانی است و آب دادن در کلیت متن، فراتر از معنای فیزیکی و جسمی می‌رود و با توجه به خطبه‌ها و سخنان امام برای کوفیان، به استعاره تبدیل می‌شود: هدایت.

این نویسنده خاطرنشان کرد: با عمل آب دادن، تشنگی کوفیان فرو می‌نشیند و از مرگ به زندگی بازمی‌گردند، اما امام حسین (ع) با این عمل خود را در موضعی ضعیف‌تر و آن‌ها را در یک موضع بهتر قرار می‌دهد و به مرگ خود نزدیک‌تر می‌شود. حال اگر آب را استعاره‌ای از هدایت بدانیم، بازهم ‌این الگو بر سر جای خود باقی است‌. او با توزیع آب، حیات(معنوی) را پیش روی آن‌ها می‌گذارد و درعین‌حال به دلیل اینکه از اهل بیت پیامبر (ص) است آن‌ها را به پذیرش مرجعیت سیاسی خود فرامی‌خواند و نیروهای سیاسی حاکم را به چالش کشیده است، مرگ(جسمانی) خودش پیامد آن خواهد بود.

او یادآور شد: امام حسین (ع) در اینجا به‌نوعی «میانجی» میان مرگ و زندگی است. برای کوفیان زندگی پیش می‌­نهد و از این طریق به سوی مرگ خویش پیش می‌­رود، به این معنا که آن را انتخاب می‌کند.

یکی از ظرفیت‌ها در چنین روشی این است که می‌تواند نقش مهمی را در درک عمیق‌تر متون و معناها و دلالت‌های آن امکان‌پذیر کند. شیعیان هیچ‌گاه به این واقعه صرفاً به‌عنوان یک رخداد تاریخی نگاه نکرده‌اند بلکه برای آن‌ها مسئله­‌ای هویت‌ساز و الگو و سرمشق زندگی بوده و به نگاه، منش و رفتار آن‌ها در زندگی نیز جهت داده است، که به باور نویسندۀ کتاب این همان کارکرد «اسطوره» است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...