آل‌احمد و رازوارگی | شرق


آل احمد بیش از آنکه داستان‌نویس باشد، منتقد است و داستان‌هایش بیش از آنکه اثری ادبی باشد، سندی اجتماعی است. او مسائلی را پیش‌روی خود قرار می‌دهد که قادر به حل آنها باشد، لازمه حل مسئله در وهله اول ساده‌کردن آن است. آل‌احمد نویسنده پرماجرایی است، بخشی از ماجرای او به گذشته سیاسی‌اش برمی‌گردد و بخش دیگر به تنوع نوشته‌هایش. او علاوه ‌بر داستان، سفرنامه و رساله‌های انتقادی مهمی ازجمله «غرب‌زدگی»، «در خدمت و خیانت روشنفکران» و... را می‌نویسد که عمدتا در میدان ادبیات و سیاست ایران تأثیر بسیار زیاد داشته است.

خلاصه رمان مدیر مدرسه جلال آل احمد

در میان داستان‌های آل‌احمد، «مدیر مدرسه» -1337- اگرچه نه بهترین اما مشهورترین داستان او به شمار می‌رود؛ اما «مدیر مدرسه» داستان معلمی است که پس از سال‌ها معلمی حکم مدیری می‌گیرد و مدیر دبستانی در حاشیه شهر می‌شود که بیشتر دانش‌آموزانش فقیر و تنگدست‌اند. مدیر با این انگیزه که بتواند تغییری انجام دهد، به آنجا می‌رود و در وهله نخست می‌کوشد اصلاحاتی انجام دهد. ترکه‌ها را می‌شکند تا مِن‌بعد دانش‌آموزی تنبیه نشود، آن‌گاه می‌کوشد امکانات رفاهی بیشتری به وجود آورد و از والدین دانش‌آموزان می‌خواهد در کار مدرسه مشارکت کنند و عهده‌دار بعضی امور شوند؛ اما مدتی که می‌گذرد درمی‌یابد که انتظاراتش حتی برای کارهایی کمتر از این نیز بیهوده است، سرانجام سرخورده و ناامید استعفا می‌دهد و عطای مدیری را به لقایش می‌بخشد.

همه وقایع داستانی در مدرسه می‌گذرد، مدرسه‌ای که مدیر به آنجا می‌رود معمولی است؛ اما مدیر، مدیر معمولی نیست، او روشنفکر است و منتقد وضع موجود. مدرسه از نظر مدیر تازه‌وارد بیش از آنکه مدرسه باشد، یک ایران کوچک است؛ بنابراین با نگاهی از همان اول انتقادی می‌کوشد ناهنجاری، ضعف و بی‌مسئولیتی‌های کشوری بزرگ به نام ایران را در محدوده مدرسه‌ای کوچک در حاشیه شهر نمایان کند. او نمی‌تواند با فضای مدرسه خود را هماهنگ کند؛ زیرا تافته‌ای جدابافته است؛ بنابراین خیلی صریح و سرراست به‌ سراغ موضوع می‌رود و آنجا که صراحت کارساز نیست، با طنز و آیرونی که سخت به کارش می‌آید و حال‌وهوای داستانی را جالب‌تر می‌کند، شروع می‌کند. ابتدا از مدرسه شروع می‌کند: «... مدرسه آب نداشت. نه آب خوراکی، نه آب جاری -با هرز‌آب بهاره آب‌انبار زیر حوض را می‌انباشتند که تلمبه‌ای سرش بود و حوض را با همان پر می‌کردند... زنگ که می‌خورد هجوم می‌بردند به طرف آب، عجب عطشی داشتند! صد برابر آنچه برای علم و فرهنگ داشتند...».

بعد از آن نوبت به معلم‌ها می‌رسد. ایراد او بیشتر از این است که چرا معلم‌ها سرشان به کار خودشا ن گرم است و دو کلمه حرف حساب نمی‌توانند بزنند. این مسئله مدیر را ناراحت و بیشتر درمانده می‌کند: «... بدتر از همه اینها بی‌شخصیتی معلم‌ها بود که درمانده‌ام کرده بود. دو کلمه حرف نمی‌توانستند بزنند، از دنیا، از فرهنگ، از هنر، حتی از تغییر قیمت‌ها و از نرخ گوشت هم بی‌‌اطلاع بودند. عجب هیچ‌کاره‌هایی بودند». اینکه معلمی از دنیا، از فرهنگ و از هنر اطلاعی نداشته باشد، تأثیری بر تدریس او ندارد، معلم می‌تواند معلم خوبی باشد و از دنیا هم بی‌اطلاع باشد؛ اما از نظر روشنفکری که مدیر مدرسه می‌شود، این یک فاجعه است؛ زیرا آگاه‌بودن از اوضاع‌واحوال یا به تعبیری که مدیر مدرسه می‌گوید «دو کلمه حرف‌زدن» به‌ مراتب مهم‌تر از تدریس‌کردن است.

آنچه داستان‌های آل‌احمد را خواندنی‌تر می‌کند، نثر فوق‌العاده اوست. نثری کوتاه، چکشی و نافذ که خواننده را از همان ابتدا شوک‌زده می‌کند‌. این نثر بر دیگر وجوه داستان مثل اکسیون‌ها، فضاسازی و شخصیت‌پردازی غلبه می‌کند. به بیانی دیگر در آل‌احمد فضاسازی به آن صورتی که در داستان‌های آن دوره تا حدودی مرسوم بود، وجود ندارد. در عوض آنچه وجود دارد نثری درخشان است، نثر روشنفکری که داستان می‌نویسد و نه داستان‌نویسی که روشنفکر است و اتفاقا تأثیری هم که می‌گذارد سرراست و آنی است؛ زیرا ماجرا را طولانی نمی‌کند. بدین‌سان خواننده با خواندن آثار آل‌احمد راضی و هیجان‌زده می‌شود، هیجان او بیشتر به خاطر آن است که نیت و قصد داستان را درمی‌یابد؛ بنابراین نیازمند آن نیست که با تخیل و احیانا چالش ذهنی خود را در مشارکت متن شرکت دهد.

آل‌احمد نویسنده صریحی است، صراحت او می‌تواند در سیاست و اجتماع و اموری مشابه مؤثر واقع شود؛ اما در ادبیات این‌طور نیست، آنچه لازمه اثر ادبی و به طور کلی اثر هنری است «تأخیر در ادراک متن» است، به این معنا که متن ادبی به‌ واسطه متن از استقلال منحصر به ‌خود برخوردار است که می‌تواند در معرض تعبیر و تفسیرهای گوناگون و گاه حتی متضاد قرار گیرد و این نه نقطه‌ ضعف بلکه رازوارگی متن ادبی به شمار می‌رود. جز این، یعنی راززدایی از متن آن را به ابزاری بی‌واسطه برای تبلیغ نیت مؤلف بدل می‌کند. آل‌احمد هرچند خواننده را مسحور داستان و طنازی‌های خود می‌کند؛ در‌عین‌حال می‌کوشد تا واکنش او را کانالیزه کند و به عبارت دقیق‌تر برای تخیل او حد و مرز تعیین کند تا رفتار خواننده را تحت‌الشعاع کنش خود قرار دهد.

آل‌احمد را بیشتر نویسنده‌ای سیاسی به حساب می‌آورند، حتی در نوشته‌هایی مانند «دید و بازدید»، «زن زیادی» و... که ربطی به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد، باز توجه خواننده به جنبه‌های اجتماعی-سیاسی آن معطوف می‌شود. این به جایگاه او به‌عنوان روشنفکر و ناصح بازمی‌گردد؛ هرچند که او در نقد و حتی خیانت روشنفکرانه مقاله نوشته است؛ اما این مسئله از اقتدار او به‌عنوان ناصح نمی‌کاهد. برای روشن‌ترشدن موضوع می‌توان آل‌احمد را با احمد محمود مقایسه کرد. به نظر می‌رسد احمد محمود «ادبی‌تر» از آل‌احمد باشد و دامنه آثارش در این عرصه دارای برد بیشتری باشد. احمد محمود نیز نویسنده‌ای سیاسی به شمار می‌آید، با این تفاوت که سیاست احمد محمود از درون ادبیات شعله می‌گیرد؛ در‌حالی‌که در آل‌احمد سیاست است که می‌کوشد ادبیات را شعله‌ور کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...