زنگ انشا در سلول انفرادی | خردنامه


«من را جریمه کرده‌اند. یوزویگ خودش من را به این سلول آورده. تقه‌ای به میله‌های پشت پنجره زد. متکای پر از کاه را حسابی مشت و مال داد. نگهبان دوست داشتنی ما بعد حتی توی قفسه آهنی و پشت آینه آنجا که چیزهایم را قایم می‌کردم را هم تا جایی که امکان داشت، زیر و رو کرد». این شروع رمان «زنگ انشا» [The German Lesson یا Deutschstunde] نوشته زیگفرید لنتس [Siegfried Lenz] است.

زنگ انشا» [The German Lesson یا Deutschstunde]  زیگفرید لنتس [Siegfried Lenz]

بخش زیادی از ادبیات آلمان به جنگ جهانی دوم، قدرت گرفتن حزب ناسیونال سوسیالیست و هیتلر و گشتاپو و اس‌اس‌ها مربوط است و شرایط دشوار زندگی در دوره نازیها، مبارزان کمونیست و تفتیش عقاید و اجبار به وفاداری به هیتلر. نویسندگان آلمانی هرکدام از این دوره به زبانی یاد کرده‌اند که گاه به استعاره نزدیک شده و گاه به شعار. پس از گونتر گراس، بی‌شک نامدارترین نویسنده آلمانی زبان زیگفرید لنتس است.

زیگفرید لنتس با «ساعت درس آلمانی» [زنگ انشا] به اوج رسید. این رمان را به تازگی حسن نقره چی آن را به فارسی ترجمه کرده است. لنتس از نویسندگانی است که به گروه معروف ۴۷ تعلق دارد؛ نویسندگان گروه ۴۷ از یک سو دوره اختناق و سرکوب فاشیست‌ها را تجربه کرده بودند و از سوی دیگر جنگ جهانی دوم را. ۶۵سال از سرنگونی نازی‌ها می‌گذرد ولی شرایط سخت آن روزگار در ادبیات و هنر آلمان انعکاس دارد. آثار لنتس و از جمله هفت سین رمان زنگ انشا بازتاب شرایط دشوار زندگی در آن دوره است.

زنگ انشا لنتس در سال ۱۹۶۸ نوشته شده است. از لنتس پیش از این داستان‌های کوتاهی به فارسی ترجمه شده بود و این رمان نخستین رمانی است که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده؛ داستان زندگی و خاطرات نوجوان بزهکاری به اسم زیگی یپزن است که روزهایی از زندگی خود را در پرورشگاه یا در اصل دارالتاديب نازی‌ها می‌گذراند. اتهام او دزدی چند تابلوی نقاشی است. اتهام دیگرش این است که تکلیف زنگ انشا را انجام نداده. او را محکوم کرده‌اند که در سلول انفرادی تکالیف مدرسه‌اش را انجام دهد. انشاء انشاء و انشاء.

موضوع انشای او وظیفه‌شناسی است. زیگی یپزن در انشای مفصلی که می‌نویسد رابطه بین پدرش و یک نقاش را دقیق و مو به مو روایت می‌کند. پدرش پاسبانی وظیفه‌شناس است. مقامات رده بالای حزب دستور داده‌اند در محل محدوده ماموریت خود مانع کار نقاشی شود که به زعم مقامات حزبی نقاشی‌های ناجور می‌کشد و عنصر نامطلوب به حساب می‌آید.

نقاش به فرموده حق ندارد نقاشی کند زیرا نوع نقاشی‌هایش با اندیشه نازیسم و اصل نژاد برتر همخوانی ندارد، چون از سنت‌های محلی دور شده و با عنصر ملیت و نژاد برتر بیگانه است. نقاش تنها چشم‌اندازها و مناظر طبیعی را می‌کشد. گویا نگاه زیگفرید لنتس در این رمان به زندگی امیل نولده، نقاش معروف آلمانی است که نازی‌ها او را ممنوع‌القلم کرده بودند و اجازه فعالیت اجتماعی به او نمی‌دادند:

«...نقاش دست مامور پلیس را در دستش گرفت، بیشتر از بقیه آن را در دست خودش نگه داشت و حالا می‌شد حدس زد که اتفاقی خواهد افتاد و اینجا فکری پیش آمد که نقاش می‌خواهد از شر چیزی خلاص شود. آن هم درست توی همین لحظه که همه هجوم آوردند تا به او تسلیت بگویند. پیش ما که می‌آیی؟ پدرم که انگار خودش را برای شنیدن این سوال آماده کرده بود، بی معطلی جواب داد نه...»

زنگ انشا کشمکشی جذاب بین دو انسان را به تصویر می‌کشد. هر دو متعهد؛ یکی پلیس وظیفه‌شناس که باید اوامر مقامات بالای حزب و دستگاه امنیتی را اجرا کند و تعهد خود را نسبت به آنچه درست می‌دانند، به اثبات برساند و دیگری تعهد نقاشی هنرمند که هم بر بی‌گناهی خود پای می‌فشرد و هم اینکه باید از حیثیت انسانی خود دفاع کند که حاضر نیست به هر قیمتی زنده بماند. هر دو به نوعی قربانی هستند. پلیس آلت دست و قربانی خواسته‌های حکومت جمع حاکم نازی‌هاست و نقاش هم قربانی خواسته‌های این نماینده قانون که صفت زبان‌نفهم از بهترین صفت‌ها برای توصیف اوست.

پلیس در رمان لنتس به فاشیسم و زورگویی و نژاد برتر و خون پاک تعهد دارد و نقاش به هنر و آزادی و عدالت. پلیس در رمان لنتس به عقابی می‌ماند که تیز نشسته و شب و روز نقاش را زیر ذره بین دارد. مظهر وظیفه‌شناسی. حالا فکرش را بکنید پسر پاسبان وظیفه‌شناس در بندی قرار بگیرد و مجبور باشد درباره وظیفه‌شناسی آن قدر بنویسد که از مچ بیفتد. کتاب در مجموع ترجمه مقبولی دارد اما‌ ای کاش یک کم شسته‌تر بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...