مرگ در خانواده | آرمان ملی


دومین رمان کلوئه بنجامین [Chloe Benjamin]، «اگر می‌دانستی تا کی زنده هستی، چطور زندگی می‌کردی؟» [The Immortalists]، از الگوی رفتاری گره‌گشایی می‌کند که یا تلنگری وحشتناک را تحریک می‌کند یا موضوع گپ دوستانه‌ای در جلسه‌‌ای نیمه‌شب در کالج می‌شود: چه اتفاقی می‌افتد اگر از قبل روز دقیق مرگ خود را می‌دانستید؟
این داستان پرارزش می‌تواند هر رهنمودی در خانواده را بشکند. بنجامین با احترامی عمیق و قلبا به داستان می‌پردازد، و رمانی به ما ارائه می‌دهد که با حساسیتی طنین‌انداز نسبت به پیچیدگی‌های مادام‌العمر روابط خانوادگی ساخته شده است.

کلوئه بنجامین [Chloe Benjamin]، اگر می‌دانستی تا کی زنده هستی، چطور زندگی می‌کردی؟» [The Immortalists]

در قلب این رمان شگرف، داستان چهار زندگی به‌هم‌پیوسته وجود دارد که از واقعه‌ای کودکانه و به اشتراک‌گذاشته توسط شخصیت‌های اصلی شکل می‌گیرد. روزی تابستانی در سال 1969، چهار خواهر و برادر خانواده‌ گُلد از نوادگان نسل دوم مهاجران یهودی، تصمیم گرفتند تا با شخصی پیشگو که در نزدیکی آپارتمان آنها در لوورایست‌ساید نیویورک زندگی می‌کند مشورت کنند. بچه‌ها واریا (13سال)، دنیل (11سال)، کلارا (9سال)، و سیمون (7سال) هستند. دنیل ترتیب ملاقات بچه‌ها با پیشگویی فرضی را داد، او اتفاقی از دو پسر شنیده بود که زنی پیشگو می‌تواند سال و روز دقیق مرگ مراجعه‌کنندگانش را به آنها بگوید.

پیرزن هر کدام از بچه‌ها را خصوصی ملاقات می‌کند، و هرکدام از آنها واکنش متفاوتی به گفته‌های او دارند. واریا فهمید که تا 88 سالگی عمر می‌کند، اما اهمیتی به پیشگویی نمی‌دهد و تنها کسی است که شنیده‌هایش را برای دیگران بازگو می‌کند. اما بقیه‌ خواهر و برادرها پیشگویی زمان مرگشان را حداقل در این قسمت از رمان فاش نمی‌کنند. بااین‌حال با برملاشدن داستان‌های زندگی آن‌ها، هرکدام- زن یا مرد خواه اعتراف کند که به پیشگویی اعتقاد دارد یا نه- گویا انتخاب‌های زندگی خود را بر مبنای پیشگویی می‌گذارند.

بنجامین پس از بازگوکردن قسمت مربوط به ملاقات کودکان با پیشگو، داستان خود را در چهار قسمت متوالی تنظیم می‌کند که هر قسمت، داستان را از دیدگاه خواهر یا برادرها روایت می‌کند.
این رمان از نظر ساختاری و موضوعی، رمان «روی پل سن‌لوئیس‌ری» برنده‌ جایزه‌ پولتیزر نوشته تورنتون وایلدر را به یاد می‌آورد. رمان وایلدر با عبور پنج مسافر از پلی طنابی، سقوط و مرگ آنها آغاز می‌شود. سپس کتاب به گذشته بازمی‌گردد و داستان هر شخص را روایت می‌کند، و بر تقاطع غیرقابل پیش‌بینی سرنوشت، شرایط و تصادف اتفاقات تمرکز می‌کند.

بنجامین ماهرانه از همان مضامین استفاده می‌کند، اما فرضیه‌ وایلدر را در دیدگاهی معکوس نشان می‌دهد: او صادقانه زندگی خواهر و برادرها را بعد از آن لحظه‌ مهم در زندگی‌شان به تصویر می‌کشد، و همانند شرودینگر و گربه‌های معروفش، عاقبت واقعی هر نوجوان را با تردیدی ماهرانه می‌پوشاند. با این وجود رمان «اگر می‌دانستی تا کی زنده هستی» همانند رمان «پل سن‌لوئیس ری» درباره‌ زندگی تحت سلطه‌ شبح نهایی مرگ است، فرضیه همچنان با کیت اتکینسون در رمان فوق‌العاده‌ «زندگی پس از زندگی» به اشتراک گذاشته می‌شود.

دو عضو کوچک خانواده‌ گُلد، سیمون و کلارا، هفت سال پس از ملاقات با پیشگو به قصد سفری طولانی به سانفرانسیسکو فرار کردند تا آینده‌ خود را رقم بزنند. کلارای شانزده‌ساله آرزو دارد شعبده‌بازی موفق شود. سیمون چهارده‌ساله مصمم است که زندگی را مطابق با ذات و سرشت خود ادامه دهد، زندگی که نمی‌توانست در خانه‌ خود در نیویورک داشته باشد.

واریا و دنیل که از خواهر و برادر کوچک‌تر خود جدا شده‌اند، به‌نوبه‌ خود مسیر زندگی متعارف‌تری را انتخاب می‌کنند. واریا زیست‌شناس تجربی و دنیل پزشک ارتش می‌شود. دیگر افراد وابسته به شخصیت‌های داستان: در میان آنها ، سائول و برتی، والدین بچه‌ها؛ معشوقه‌ سیمون، رابرت؛ شریک صحنه و همچنین همسر کلارا و بالاخره دخترش روبی؛ همسر دنیل، میرا؛ و خود پیشگو. و پلیسی مصر در سانفرانسیسکو که به نیروی اف‌بی‌آی پیوست و در داخل و خارج داستان پرسه می‌زند، مامور سرسخت سرنوشت یا اتفاق (انتخاب کنید). او مستقیما دستی در زندگی سه نفر از خواهر و برادرها دارد.در داستان‌های خواهرها و برادرها، نویسنده بنجامین، نوری ظریف بر پیوندهای خویشاوندی و عشق خانوادگی می‌تاباند که با آزادی و تمایل برای انتخاب راه خود، تعادل ایجاد می‌کند. رمان «اگر می‌دانستی تا کی زنده هستی»، رمانی گرانبها و باارزش است، جزء بهترین کتاب‌های سال 2018، و یکی از رمان‌هایی که مجدد خوانده می‌شود و لذت آن تا سال‌ها ادامه دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...