واسازی تاریخ در روایت بی‌صدایان | اعتماد


«داستانی که واقعا داستان باشد باید واجد یک ویژگی باشد: شنونده را بر آن دارد که بخواهد بداند بعد چه پیش خواهد آمد و برعکس ناقص است اگر کاری کند که خواننده نخواهد بداند که بعد چه پیش خواهد آمد و داستانی را که واقعا داستان باشد فقط با این دو معیار می‌توان نقد کرد.» این نظر مورگان فورستر است که در کتاب «جنبه‌های رمان» مطرح کرده است. با تکیه بر این نظر و از آنجا که کار رمان، داستان گفتن است، می‌توان گفت رمان «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران» نوشته مصطفی انصافی، یک داستان واقعی است.

نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران مصطفی انصافی

در نخستین نگاه این رمان، داستانی است درباره جاسوسی، عشق، انتقام و خیانت در ایران اشغال‌شده‌ سال ۱۳۲۲؛ اما هرچه در لایه‌های زیرین این روایت پیش‌تر می‌رویم، درمی‌یابیم که این کتاب بیش از آنکه زیر سایه تاریخ باشد، روح زمانه است؛ «تاجی باهوش‌تر از آن بود که نداند حاکمان برای محکوم کردن مردم به سند و مدرک نیاز ندارند. آنها برای طناب دارشان دنبال گردن می‌گشتند.»
این رمان درباره آدم‌هایی است که در سایه‌روشن تاریخ، بی‌صدا زیستند؛ آدم‌هایی که حتی نامشان در حافظه رسمی جایی ندارد.

تولد رمان از دل یک خبر
6 سال پیش (1398) وقتی خبر درگذشت گوهر وارطانیان، جاسوس افسانه‌ای شوروی در ایران منتشر شد، جرقه‌ ایده این رمان در ذهن مصطفی انصافی زده شد. گوهر وارطانیان و همسرش گئورگ (امیر) که به عنوان قناد برای شوروی جاسوسی می‌کردند و در خنثی‌سازی طرح ترور سران متفقین در کنفرانس تهران نقش داشتند در ابتدا شخصیت‌های اصلی این رمان بودند. اما به ‌مرور، انصافی دریافت که این دو، بیش از آنکه شخصیت‌هایی حقیقی باشند، قربانی نوعی اسطوره‌سازی رسانه‌ای شده‌اند. در نتیجه گوهر از داستان حذف شد، گئورگ به حاشیه رفت و آنها جای خود را به نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران دادند؛ آدم‌هایی کوچک، درگیر ماجراهای بزرگ. آدم‌هایی که زندگیشان در جریان برگزاری کنفرانس تهران، به‌هم گره می‌خورد. تا جایی که اواسط کتاب است نشانی از امیر و قنادی وارطانیان می‌بینیم و امیر پس از اینجا فقط در پایان کتاب یک بار نام او برده می‌شود؛ وقتی نوری را می‌کشد: «امیر تا همین یکی، دو سال پیش از همین دوچرخه‌ها داشت، حالا ‌گیریم نه اینقدر قراضه. با همان دوچرخه برای روس‌ها خبر می‌برد و می‌آورد. اسمش هم قلابی بود. اسم واقعی‌اش گئورگ بود، گئورگ آندریویچ وارطانیان.»

داستان جنگ و اشغال؛ روایتی دور
در ادبیات ما روایت جنگ جهانی دوم معمولا در حاشیه‌ای دور افتاده می‌ایستد؛ جنگی که ایران را بی‌آنکه خود وارد نبردی شده باشد، سال‌ها به اشغال نیروهای متفقین درآورد و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مردم این سرزمین را برای دهه‌ها تحت تاثیر قرار داد. «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران» از جمله رمان‌هایی است که نه با صراحت تاریخ‌نگارانه، بلکه با ظرافت ادبی و از دریچه‌ داستان، شخصیت و فضا سراغ این برهه رفته است. انصافی در این رمان سراغ تهران سال ۱۳۲۲ رفته است؛ شهری اشغال‌ شده، درگیر سایه‌ متفقین، محاصره ‌شده توسط ترس، بی‌اعتمادی و سکوت. این تهران، دیگر تنها یک مکان جغرافیایی نیست، شخصیتی زنده است؛ در کوچه‌های خالی‌اش، اتاق‌های نیمه ‌روشنش، هتل و بار‌های پر از افسران خارجی و نگاه‌های مراقب پشت پنجره‌ها، نوعی تعلیق همیشگی جریان دارد که بر همه‌ چیز سایه انداخته است. تهرانی سال 1322: «پیش از آنکه برسد تهران هیچ ذهنیتی از این شهر نداشت و حالا آنچه می‌دید سراسر چرک و تعفن و خرابی بود. هر جا سر می‌چرخاند منظری بد پیش چشمش هویدا می‌شد و بویی بد به مشامش می‌رسید. عجب شهر کثیفی! کثیف‌تر از کثیف‌ترین شهرهای روسیه شوروی.»

داستان از جایی آغاز می‌شود که در این شهر زنده آدم‌ها ظاهرا نقش‌های خود را خوب بلدند، اما شکست می‌خورند؛ نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران هر کدام به ‌نوعی درگیر ماجرایی هستند که عشق، انتقام، طمع و خیانت در دل آن به‌هم گره خورده است.

آدم‌های گرفتار در تهران و مسکو
این رمان بر پایه‌ چند شخصیتی شکل می‌گیرد که نامش را از آنها وام گرفته است: نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران. آدم‌هایی گرفتار در تلاقی عشق، وطن، انتقام، خیانت و نجات خویش که به جاسوسی پناه برده‌اند. اما این شخصیت‌ها از کلیشه‌های مرسوم داستان‌های جاسوسی فاصله دارند. هیچ ‌کدام قهرمان یا ضدقهرمان تمام‌عیار نیستند. نوری و نادیا شخصیت‌هایی زنده، خاکستری و چندلایه‌اند؛ اسیر تردید، اضطراب، گناه، آرزو و خیانت. آنها شخصیت‌هایی ساده نیستند. پیچیده، چند لایه و در حال تغییرند؛ آدم‌هایی که در دل‌آشوب جنگ، میان تردید و اضطراب، انتقام و خیانت، مدام در حال پوست‌اندازی‌ هستند. مقابلشان ولادیمیر است؛ کسی که بی‌آنکه روس بودنش به چشم بیاید، نمادی از ایمانی زایل شده، قدرتی شکست‌خورده، اخراجی و سرگردان است بی‌هیچ پیچیدگی. سه نفری که در آشوب آن سال‌ها زندگی کردند تا انتقام بگیرند، عشق خود را بیابند، قدرت پیدا کنند؛ نوری، مرد جاه‌طلبی که تبدیل به جاسوس چند جانبه می‌شود تا قدرت و پول بیشتری به دست بیاورد و خویش را از فقر و حقارت برهاند، نادیا دختری لهستانی که می‌خواهد انتقام خون پدرش را از آلمانی‌ها در تهران بگیرد و تن به جاسوسی می‌دهد و ولادیمیر سرباز روسی اخراج شده‌ای که در تهران به دنبال عشق گمشده‌اش می‌گردد و پس از یافتن او چنان افسرده می‌شود که آرزو می‌کند ‌ای کاش هنوز لباس جنگ به تن داشت و می‌جنگید. در کنار این سه نفر، دیگرانی هستند که به اندازه شخصیت‌های اصلی داستان برای خواننده مهم می‌شوند؛ تاجی، حشمت خان، اکبر، آقای نیکیتین، آقای اشرفی، سوفیا و... .

در نهایت هیچ کدام از آدم‌های این رمان، ثبات ندارند؛ مانند شهر که اشغال شده، مانند زندگی و مرگ، حتی عشق در این رمان رنگ مطمئن و نجات‌بخشی ندارد... بیشتر به سایه‌ای می‌ماند که هر لحظه می‌تواند جابه‌جا شود، محو شود یا رنگ خیانت بگیرد.

راوی؛ روایت و زمان
آنچه این رمان را از یک داستان صرفا تاریخی یا جاسوسی جدا می‌کند، شیوه‌ روایت و راوی آن است. راوی سوم شخصی که بی‌طرف نیست و تبدیل به یکی از شخصیت‌های رمان شده؛ خشمگین و عاصی. این راوی از همه عصبانی است؛ از ایرانی‌ها، لهستانی‌ها، روس‌ها، آلمانی‌ها، انگلیسی‌ها، امریکایی‌ها. در کل داستان او را می‌بینیم که در حال ناسزا گفتن از روی خشم است: «نوری ایستاد. برگشت. مردک سگ‌دهن چشم‌هایش یک کاسه خون بود.» یا «زبانشان آدمیزادی نیست، حرامزاده‌ها. پر از صداهای ناخوشایند داشت، شبیه اصواتی که از حنجره‌ بچه گربه‌ای پرخاشگر بیرون می‌ریزد، انگار جادوگری ورد می‌خواند.» یا «شهر هنوز سقوط نکرده بود و معلوم نبود سروکله آن بی‌پدرها از کجا پیدا شده بود.»

این رمان به چهار بخش تقسیم شده؛ نادیا و نوری و ولادیمیر در مرداد 1322، ولادیمیر و نوری و نادیا در آذر 1322. به قول خود انصافی، این رمان یک رمان اپیزودیک است. ساختار روایی رمان «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران» بر تعلیق بنا شده است. روایت خطی نیست؛ زمان مدام پیش و پس می‌رود، گذشته در حال رسوخ می‌کند، آینده بی‌قطعیت باقی می‌ماند و اکنون در تعلیق مدام کش می‌آید. گمانم می‌توان گفت این جابه‌جایی‌های زمانی تنها یک ترفند فرمی نیست؛ انعکاسی است از جهان بی‌ثبات شخصیت‌ها، از دل‌مشغولی‌هایی که میان دیروز و امروز آونگ می‌شوند و هیچ‌گاه پاسخ قطعی نمی‌یابند. در حقیقت می‌توان گفت این پرش‌های زمانی به ما می‌گویند که در دل تاریخ، هیچ لحظه‌ای به تنهایی معنا ندارد، همه‌ چیز با گذشته و آینده در هم گره خورده است.

زبان سال‌های 1322
هرچند این داستان بلند را در هر شش بخش و از منظر هر شخصیت، یک راوی سوم شخص روایت می‌کند، اما این راوی خوب بلد است زبان شخصیت‌ها، لحن آنها و فرهنگ زمانه را بازتاب بدهد. نثر و زبان این رمان، روان است و شاید گاهی به خاطر استفاده از کلماتی مانند «چاروادار»، «چپوچی»، «تیول» و... زبانی سخت به نظر برسد، اما با توجه به زمان و مکان روایت، این زبان و لحن، کاملا ساده و روان محسوب می‌شود که البته در کنار این کلمات شما بارها و بارها با کلماتی مانند «حرامزاده»، «پدرسگ»، «بی‌پدر»، «سگ‌دهن»، «قرمساق» و... روبه‌رو خواهید شد. اما می‌توان گفت همه این خصیصه‌های زبانی، در مسیر ساخت یک زبان و لحن برای راوی به کار گرفته شده است که در زمان و مکان روایت غریب نیست.

در کنار ویژگی‌های زبانی که خواندن داستان را جذاب کرده چند نکته نیز وجود دارد که شاید باعث شود بخواهید خطوط را سریع‌تر و با تمرکز پایین‌تری از زیر چشم بگذرانی؛ یکی تکرار، یکی توجه بیش از اندازه به جزییات. به بخش‌هایی اشاره می‌کنم که در صورت حذف هیچ لطمه‌ای به داستان نخواهد زد. برای مثال همان ابتدای داستان نادیا چند بار به آرامش کافه‌ای در قلب شهری اشغال شده اشاره می‌کند. یا این تکرار نه فقط در محتوای روایت که گاهی حتی در یک جمله و در یک کلمه نیز دیده می‌شود: «صدقه‌سری وصلت با دختر خان آدم شد، اما دوزار شعور و معرفت نداشت که دوزار به آن زن احترام بگذارد.»

کیفیت نثر و زبان هرچه پیش می‌رویم، بهتر می‌شود. اما توجه به جزییات در کل داستان گاهی باعث از ریتم افتادن روایت شده است. به عنوان نمونه می‌توان به دستور پخت سوپ کلم اشاره کرد که مو به مو شرح داده شده است، شرحی که اگر حذف شود هم نه جذابیتی کم می‌شود و نه به داستان لطمه‌ای وارد می‌شود، از این نمونه‌ها کم نیست. در کنار همه این نکات باید به ابهام‌های گهگاه جملات نیز اشاره کرد که ناشی از سخت‌نویسی جمله است: «صدای گام‌های کسی نزدیک شد، در سلول باز شد، نوری غلیظ پاشید تو و یک افسر روس، واسیلیویچ نبود، آن حرامزاده را از صداش می‌شناخت، کس دیگری بود، گفت آزاد است و می‌تواند برود.» یک جمله بلند که می‌توانست ساده‌تر و کوتاه‌تر نوشته شود.

اما در کنار این جزییات و تکرارها، باید به ترکیبات و توصیفاتی که داستان را خواندنی‌تر و نثر را غنی‌تر می‌کند هم اشاره کرد؛ آنچه فضاسازی شهر تهران را درخشان کرده، در پرداخت شخصیت‌ها تاثیر داشته و نثر را خواندنی‌تر. در اوایل رمان می‌خوانید: «این ‌طور که پدر تابوت می‌سازد یعنی این جنگ قرار نیست هیچ‌ وقت تمام شود. لابه‌لای ذرات خاک ‌اره که رقصنده در تاریک‌روشنای کارگاه سرود مرگ می‌خواندند، شبح شومی را دید که انگار بنا داشت همه مردم شهر را از دم تیغ بگذراند. به پیکرهای بی‌جانی فکر کرد که بی‌ترس از جنگ در این تابوت‌ها آرام می‌گرفتند.» یا چنین ترکیب‌هایی: «خیره به بوی چوب» یا «چشم‌های بی‌نگاه». نکته دیگر ارجاع بینامتنی به نمایشنامه «باغ آلبالو» نوشته چخوف، کتاب مقدس (مزامیر) و الاهگان انتقام آیسخولوس (آخرین بخش از سه‌گانه اورستیا) است.

از منظر تاریخ
ایران سال ۱۳۲۲ در میانه‌ جنگ جهانی دوم، سرزمینی است که عملا میان نیروهای متفقین تقسیم شده؛ شمال در اشغال شوروی، جنوب و مرکز در اختیار بریتانیا و در کنار آنها امریکایی‌ها نیز آرام‌آرام پای خود را به زمین ایران باز می‌کنند. در این بستر سیاسی، نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران، نه فقط شخصیت‌هایی داستانی، بلکه هر کدام نماینده‌ نیروهای متضاد در ایران اشغال ‌شده هستند.

اگر از زاویه‌ نگاه یک پژوهشگر تاریخی به این رمان بنگریم، آنچه بیش از همه اهمیت می‌یابد، چگونگی بازآفرینی فضا و روح آن دوران است. انصافی نه سراغ شخصیت‌های تاریخی رفته، نه وقایع بزرگ جنگ را روی خط اصلی داستانش نشانده. او سراغ آدم‌های حاشیه‌ای، معمولی، اما زخمی همان روزها رفته است؛ کسانی که در میان بازی قدرت‌های جهانی، هویت، عشق، وفاداری و امنیتشان بی‌وقفه در معرض تهدید است.

فضای شهر اشغال ‌شده، ماموران امنیتی، بازجویی‌ها، جیره‌بندی، قطارهای نظامی، هتل‌های پر از افسران خارجی، مهاجران روسی و لهستانی و تب و تاب کنفرانس تهران؛ همه این عناصر نه به عنوان پس‌زمینه‌ای تزیینی که به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از روان و زندگی شخصیت‌ها در این داستان حضور دارند. در حقیقت، انصافی تاریخ را به بطن روان‌ آدم‌هایش کشانده؛ همان‌طور که جنگ و اشغال، هویت یک ملت را مخدوش می‌کند، جنگ درون این شخصیت‌ها هم مدام شکل عوض می‌کند: میان عشق و خیانت، میان وطن و نجات خویش، میان فرار و ماندن. آنچه ارزش این رمان را مضاعف می‌کند، این است که نشان می‌دهد دوران اشغال ایران تنها یک دوره‌ سیاسی نیست؛ یک وضعیت تاریخی روانی است. ایرانی که در این رمان می‌بینیم، ایرانی است که هر لحظه ممکن است از نو نوشته شود؛ توسط جاسوس‌ها، دیپلمات‌ها، عاشق‌های ترس‌خورده، زنان خیانت‌دیده و مردانی که برای زنده‌ ماندن، باید نقاب بر چهره بزنند.
شاید مهم‌ترین سهم این رمان در ادبیات معاصر ما این باشد که نشان می‌دهد تاریخ، همیشه از آنِ سیاستمداران و ژنرال‌ها نیست؛ تاریخ، آدم‌هایی است که هر شب پشت پنجره‌ای به خیابان خالی نگاه می‌کنند و نمی‌دانند فردا هنوز وطنشان وطن خواهد بود یا نه.

حرف آخر
انصافی در این رمان یک چیز را به‌یادماندنی کرد؛ نه داستان عشق و توطئه، بلکه داستان آدم‌هایی که در دل تاریخ زیستند و هیچ نامی از آنها در جایی نیست، کسانی که هیچ ‌وقت معلوم نمی‌شود به که وفادار بوده‌اند: به عشق؟ به کشور؟ به خودشان؟ یا به هیچ ‌کدام. همین بی‌اعتمادی، این تعلیق، این ناتمامی، هسته‌ اصلی جهان داستان است.
از سوی دیگر رمان «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران» نه در پی داستان‌سرایی کلاسیک است و نه به دنبال هیجان‌های سطحی. آنچه انصافی در پی‌اش است، کندوکاو در وضعیت انسانی است و شاید به همین دلیل است که معتقدم این داستان، داستان موقعیت است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...
صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...