«نص» به‌مثابه سرچشمه‌ای فروزان | اعتماد


حافظه مهیب و فراموشی مهیب توأمان همند. اندیشه‌های عظیم از متن‌های بزرگ برمی‌خیزند و در حافظه مهیب ملت‌ها آرام می‌گیرند و هرگز اقلیم اندیشیدن‌های نسل‌های بعد را ترک نمی‌کنند. متن‌های بزرگ در برابر تاویل ایستادگی می‌کنند، زیرا این تاویل است که متن را تا سر حد چند باوری سوق می‌دهد. حافظه مهیب و متن بزرگ با هم متولد می‌شوند، رشد می‌کنند و دامنه صیت خود را تا اطراف دور می‌گسترانند. با این همه متن‌های بزرگ در اعصار پسین در کلام متن‌گزارها به خوانش درمی‌آیند. در فرآیند این خوانش‌هاست که غالبا متن‌گزارها به متن‌گذار تبدیل می‌شوند. گاه این متن‌گزار نه یک فرد بلکه یک مجموعه از متون هستند، چنان‌که متن‌های روایی در حاشیه‌ کتاب‌های بزرگ خود را در هیات یک متن‌گذار به نمایش می‌گذارند.

موسی بن میمون  دلالةالحائرین راهنمی سرگشتگان

در مذهب و دین یهود متون روایی همچون تلمود و کتب حکمت و نبوت به طرزی معنی‌دار برجسته و غیرقابل دورانداختنند. نسل‌های بعد این مجاورت متن‌گذارهای بعدی را با متن بزرگ می‌پذیرد و برای آنکه خارخار اندیشیدن و سهیم بودن در اشکال دین‌ورزی را باز یابد، بیش از آنکه به نص توجه کنند، به رویه، حکمت و نبوت‌های بعدی رجوع می‌کند. این احادیث و روایاتند که چندگانگی را با متن اصلی سازگار می‌کنند و این مومنان به متن، در افق و چشم‌انداز زندگی‌اند که در این چندگانگی‌ها غوطه می‌خورند و متن، و متن – گزارش‌های پسین را به حال می‌آورند یا به آینده حواله می‌دهند. غالب ادیان دغدغه‌ای پایدار را در مومنان پدید می‌آورند: متن – گذارهای آینده به چه سان به گزارش‌های متنی و مناسکی آنان پاسخ خواهند داد؟ به همین سبب گزارش‌های عصری از متن، متن‌گذارهای حال و آینده به شمار می‌روند، زیرا آنان قرائات خویش را که نوعی مداقه و استخراج متنی است، همچون انطباق‌های قرائات با نص تلقی می‌کنند.

اما آنان به نص همچون سلفی‌ها نمی‌نگرند، که متن را به مثابه گنجینه‌ای فاقد تاویل در برابر عمل مومنان می‌گذارند و تمام نقود دیگر اندیشه‌ای را به منظور بیداری متن بزرگ در حافظه قوم به تعطیل می‌کشانند. آنها نص را چونان سرچشمه‌ای فیاض برمی‌شمارند که حافظه بزرگ را به منظور بیداری متن بزرگ به کار می‌گیرند و سرشاخه‌های بی‌شماری از سرچشمه نص را برای بالندگی نص به گواهی می‌گیرند. تلمود یکی از کتاب‌هایی است که در مسیر چندگانه شدن جویبارها و شط‌های اخذ شده و سیراب شده از سرچشمه نص، سرزمین‌های بابلی را درنوردیده، گیاهان و درختان تناور فکرت و توغّل در سایه عبور متن اصلی از آن رسته و فرهنگ بومی این اقالیم در شکل‌گیری با آن موثر افتاده است. ابن میمون خود نیز متن - گزاری بود که به مرتبه متن - گذاری اعتلای جایگاه پیدا کرد.

برای آنان که متن مهم او یعنی دلالةالحائرین [راهنمایی سرگشتگان] را نیک و ژرف می‌کاوند، اقلیم‌شناسی اندیشه و تفکر او در متن قابل استحصال و استخراج است. جز آنکه ابن‌میمون از اندیشه‌های بزرگ عصر خود دانه برچیده و از برکت آنها روییده است، حتی رگ رگ آب شیرین و شور ادبیات عامیانه عصر او و اعصار ماضی نیز در به‌هم‌تافتگی آن نهفتگی دارد. به عنوان نمونه، هارامبام( عنوان مذهبی‌ای که از حروف اول اسم ابن‌میمون گرفته شده است)، گرچه متن خود را از تلمود- وارگی فراتر می‌برد و همچون پیکره‌ای از بازاندیشیدن بر بن‌مایه‌ها نمایان می‌سازد، اما او همچنان کسی هم هست که از نوشته‌ها و پژوهش‌های مردم‌شناسانه نیز دور نمی‌نشیند. از جمله کسانی مهم که ابن‌میمون پُرس و خواست‌های جست‌وجوگرانه‌اش را به کار گرفته است، ابن‌وحشیه است. ابوبکر احمد‌بن قیس الکسدانی مشهور به ابن‌وحشیه کلدانی، در نیمه دوم قرن دوم هجری می‌زیست. در الفهرست آثاری چند به نام او قید است، اما تالیف او به نام الفلاحه النبطیه حاوی اطلاعاتی از زندگی بابلی‌ها، آرامی‌ها و سریانی‌ها بود که بسیاری از معارف و آگاهی‌های مردم‌شناسی در آن ملحوظ است. به گفته شیرین‌دخت دقیقیان:

«ابن‌وحشیه مترجم آثار باستانی سابیان به زبان عربی که پایه بررسی مردم‌شناسی ابن‌میمون از علت دستورهای تورات گرفتند...» (شرحی بر دلالةالحائرین جلد اول ص 55 و 56)

به نظر می‌رسد عوامل خُرد و بی‌مقدار به گمان هم‌عصران نگارنده دلالة‌الحائرین که فاقد هرگونه ارزش معنوی است، طی قرن‌ها که در بستر شن‌وار شط زمان می‌گذرد، در پرتو تماشای عالمان دیدنی می‌شود. دلالة‌الحائرین می‌تواند چنین اثری به تماشا درآید. البته می‌توان در باب آن سکوت کرد، فرازها و فرودهای استدلالی و احتجاجی آن را نکاوید و آن را صرفا متنی کلامی و ادب دینی به حساب آورد. اما چنین کرداری در برابر یک متن گزاریِ بزرگی آدمی را از جستن کلام‌های درشت و مهیب بی‌بهره می‌کند. متن گذاری همچون ابن‌میمون که توانست در کالبد دلالة‌الحائرین متن گذاری برجسته شود، ممکن است مرزهای گستره تاویل‌سازی و تاویل‌خوانی را جابه‌جا نکرده باشد، اما به سبب آنکه اثر او یکی از میراث‌های بزرگ تمدنیِ عصری به شمار می‌رود، نمی‌تواند سکوت را برتابد. او حامل تفکری پیچیده بود که از فلسفه ارسطویی (از طریق آثار ابن‌سینا، ابن‌رشد و فارابی) می‌خواست تا خواسته خداوند را ایضاح و ابلاغ کند. پیش‌تر از او- تنها یک نسل قبل از او- خاخام یهود هَلِوی، در آثارش، به‌ویژه کتاب خوزری، رجوع به فلسفله و عقل را برای شناخت خداوند به تندی رد و نفی می‌کرد و بر این اندیشه بود که «خدای یهودیت خدای فلاسفه نیست، بلکه خدای دین است.

به نظر وی راه انبیا مقدم بر اندیشه‌های فلسفی است، هَلِوی در ضمن این بیان تلویحا متاطبیعیات ارسطویی را که به اعتقاد او گمراه و منحرف است مورد انتقاد قرار می‌دهد.» (دن کوهن شرباک: فلسفه یهودی در قرون وسطی ص 109). لیکن هارامبام همچون ابراهیم بن دائود قرطبی راهی دیگر را در پیش گرفت. «ابن دائود مانند موسی بن میمون این رساله را : اِمونا رامیا یا [ ایمان متعالی] به خاطر آن تألیف کرد که مبتدیان در فلسفه نمی‌توانستند بین کتاب مقدس و علم هماهنگی و سازگاری برقرار کنند. آنها می‌خواستند یا تعلیمات مربوط به کتاب مقدس را نپذیرند یا با فلسفه ارسطو مخالفت کنند.» (همان ص 137). همان‌طور که ابن دائود کتاب مقدس را وزنی عقلانی می‌بخشید، کوشش ابن میمون نیز بر همین نهج استوار بود. نهجی که مدار علم روزگار را می‌پیوست و دین را در پرتو تعقل و خردمندی بازمی‌شناساند.

اما به گمان من آن قرون روشن اسلامی در قیاس با ظلمت اروپا، کمترین اثرش می‌توانست عقلانی ساختن متن برای درک و شناخت نص باشد. اما عقل همواره خصلتی مردد و مشکک دارد و متن برعکس آن خصلتی بی‌حرف، متیقن و بی‌مساله را به ذهن متبادر می‌کند. این پیروزی عقل نیست که یک تمدن پدید می‌آورد، بلکه ظفرمندی شک‌ها و مساله‌هاست که جستجوها را صبغه‌ای عقلانی می‌بخشد و آن پرسش‌ها را در بطن عقل روزگار تخم‌ریزی می‌کند. تمدن‌ها هم به مساله‌هایی که خلق می‌کنند شناخته می‌شوند و سپس به پاسخ‌هایی که در پی می‌آورند. غالب اوقات پاسخ در پارادایم‌های علم‌های بعد پوچ می‌شوند اما همچنان مساله‌ها هستند که سرازیر چنین عقلانیت هر عصری برمی‌آورند و اندیشه‌ها را به بارآوری و تنومندی هدایت می‌کنند تا پارادایم‌های جدیدی ساخته شود. به گمان من آن مساله‌ها که در دلالة‌الحائرین همچنان زنده است، می‌تواند این اثر را به متن‌گذاری‌ای قابل ملاحظه ارتقای جایگاه بخشد.

شاید از خیل بی‌شمار مساله‌های کتاب راهنمایی سرگشتگان این سوال‌ها برجسته شود که عقل دلالة‌الحائرین چگونه عقلی است؟ آیا هنوز آن عقل می‌تواند خود را به پیش آورد و به ما عرضه کند؟ ویژگی آن عقل فلسفی - دینی روزگار او چه شاخصه‌هایی داشته و چه تفاوت‌هایی با عقل فلسفی - دینی روزگار ما دارد؟ چه‌سان شریعت و مناسک می‌توانند در دامن این عقل‌ها ببالند و یا بکاهند؟ انسان چگونه می‌تواند در میانه کارگزاری عقل و شریعت، خودکارگزاری اندیشیدن را بر ذمه بگیرد؟ انسان عاقل- درگیر با عقل روزگار خویش - چطور می‌تواند در برابر یکتایی نص، یکپارچگی بدن و روان خود را صیانت کند و انسان دیندار - درگیر با دین روزگار خود - به چه نحوی می‌تواند مختار بودن عقل را انسانی کند؟ آیا عقل و دین همدیگر را رام می‌کنند یا برعکس در همدیگر تضادهایی بنیادین را بیدار می‌کنند؟ این نوع از سوالات است که راهنمایی سرگشتگان نوشته‌ هارامبام را به کتاب مهیب که از حافظه مهیب اعصار ماضی سر بر آورده است، تبدیل می‌کند و فرصت آن را به خواننده می‌بخشد تا بیش از آنکه در خوش‌بینی‌های پاسخ‌ها اسیر شود، به پرسش‌های دائمی بشر مختصری خیره بماند. ما با خواندن راهنمایی سرگشتگان و نمونه‌های مشابه آن، هم به حافظه مهیب‌مان تن می‌سپریم و هم به فراموشی‌های مهیب‌مان روی خوش نشان می‌دهیم. این فراموشی‌هاست که فرصت می‌دهد دوباره یک متن خوانده شود، قبل از آنکه پاسخ‌هایش ما را تسخیر کند. باید خواننده زیرک باشد: مساله‌ها را به یاد بیاورد و پاسخ‌ها را به فراموشی بسپارد. شاید متن- گذار واپس بنشیند و از قامت یک متن- گذار خارج شود، آنگاه متن گزارش یک نوشته بزرگ به عرصه خواندن پای می‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...