«اونوره دو بالزاک» نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم که خود را نماینده خودگماشته و معاصر جامعه ادبی کشور می‌دانست، جزو اولین نویسندگانی بود که نیروی مدرن پلیس (سیاسی و قضایی) را به رسمیت شناخت و از آنها به عنوان مدافعانی عالی در برابر شرارت و خرابکاری داستان می‌نوشت.

مانند بسیاری از اعضای سازمان های دولتی و استبدادی آن زمان، پلیس داستان‌های بالزاک در ماموریت‌های خود خشن بوده و بی‌رحمانه انتقام می‌گرفتند. البته او بیشتر به مطالعات روانشناختی ماموران علاقه نشان می‌داد تا عملیات پلیسی. بخصوص رفتارهای ماکیاولی و همینطور عطش آنها در به دست آوردن قدرت و حکومت بر دیگران.

چنین فرضیاتی از مشارکت های گسترده توطئه آمیز همراه با قوه بالای ذهنی باعث تاثیر بر نویسندگانی چون «فئودور داستایوفسکی»، «موریس لبلان» و دیگران نویسندگان بعد از او شد. بالزاک ابتدا با تقلید نویسندگان داستان های گوتیک مانند «آن رادکلیف»، «چارلز ماتورین» و «ماتیو لویس» شروع کرد. در ادامه او به این نتیجه رسید که استفاده از احساسات شیطانی و شرارت بار، درجه هیجان مخاطبان را بالا می‌برد. هرچند که او هرگز به چنین برداشتی رسماً اشاره نکرد اما در آثار بعدی او کاملاً مشهود بود.


«کمدی انسانی» نامی است که بالزاک برای مجموعه آثار خود که حدود 100 رمان و داستان کوتاه را دربرمی‌گیرد، برگزیده ‌است. توصیفات دقیق و گیرا از فضای حوادث قرن نوزدهم جامعه فرانسه و تحلیل نازک‌بینانه روحیات شخصیت‌های داستان، اعم از گناهکاران و بی گناهان، بالزاک را به یکی از شناخته‌شده‌ترین و تأثیرگذارترین رمان‌نویسان دو قرن اخیر تبدیل کرد.

«کوارنتن» مشهورترین کاراکتر داستان های بالزاک در نقش یک افسر پلیس سیاسی بود. پسر وزیر ناپلئون، اولین بار در رمان «شوان ها» ظاهر شد و علی رغم سن کم، همه خصوصیات یک مامور مخفی برجسته را دارا بود. او به شدت حیله گر، بی صفت و در عین حال اسرارآمیز بود؛ می دانست که چگونه با وزش باد تغییر کند و مکرر به دنبال کسب احترام بود.

«کورانتن» در نقش کسی که همیشه مترصد این بود تا با دیدن ذره ای انحراف در رفتار دیگران آن را به عنوان فرصتی ناب، قاپ بزند، تجسم بالزاک به عنوان یک حس برتری طلبی در فرمی ابتدایی بود. «کورانتن» برای موفقیت از هیچ روشی کوتاهی نمی کرد و می دانست چگونه پایان کار را به نفع خود رقم بزند.

او مانند کاراکترهای سریالی معاصر در یک سری خاص و پشت سر هم ظاهر نشد اما کاراکتر او در دو رمان دیگر هم نقش بازی کرد. در رمان «یک معمای تاریخی» که خشونت نیروی پلیس فرانسه را به نمایش می گذاشت، او در چند عملیات مخفی، توانست تعدادی از سران حکومتی را که علی رغم میل خود وارد کودتا علیه ناپلئون بناپارت شده بودند، نجات بدهد و در رمان «فراز و نشیب زندگی بدکاران» او نقش یک کارآگاه خصوصی را بدون نیاز مالی ایفا کرد.

مایل بود تا در جهان داستانی خود جوامعی مخفی از خیر و شر بیافریند تا بدین ترتیب توان شخص یا حتی دولت را افزایش دهد و آن را یک توطئه دائمی تصور کند. به عنوان مثال، پلیس سیاسی در دفاع از دولت و طبقه حاکم یک کارت سفید مجازی داشت که همیشه از موقعیت سوءاستفاده می کردند. آنها خودسرانه و غالباً خارج از قانون، مردم را مجازات می كردند، در نتیجه چنان قدرتمند می شدند كه بالزاك آنها را به عنوان یك دولت در سایه تصور می كرد.

برخلاف پلیس سیاسی، ماموران پلیس جنایی داستان های بالزاک فقط به دنبال پیشگیری از جرم و دستگیری جنایتکاران بودند. آنها به خاطر رسمی و آشکار بودن شغل شان و همینطور حساسیت برقراری نظم و قانون کمتر فاسد و یا ترسناک بودند.

مشهورترین مامور پلیس جنایی در سری رمان های کمدی انسانی «بی بی لوپن» نام داشت که مدام یک تبهکار فوق العاده حرفه ای و خطرناک به نام «وترن» با نام مستعار «ژاک کالین» را تعقیب می کرد.

بالزاک در سه رمان «باباگوریو»، «آرزوهای بربادرفته» و«فراز و نشیب زندگی بدکاران» از «وترن» نام برده و کوشیده تا قیافه حقیقی جنایتکاران آن دوران را نشان بدهد. در برابر انتقاد مردم، بالزاک پاسخی در روزنامه ها نوشت که از قیافه «وترن» تعجب نکنید. از این نمونه ها در جامعه فرانسه بسیار دیده می شود و چه بسا بسیار ترسناک تر از آنچه من برای شما نوشته ام. منظور او از این جملات، شخصی با نام «ویدوک» بود. «ویدوک» جنایتکاری بود که در دوران بعد از انقلاب فرانسه تبدیل به یک قهرمان شد. ماجراهای «ویدوک» در طول زندگی و حتی بعد از مرگ او باعث الهام بسیاری از نویسندگان داستان های جنایی شد و حتی «بالزاک» هم با او چند مصاحبه انجام داد.
بالزاک در رساله مردان خارق العاده نوشت که قبل از نگارش این اثر، اتفاقی پیش آمد که توانستم با این مرد عجیب روبرو شوم و او را از نزدیک بشناسم. در سال 1829، کتابی با عنوان «خاطرات ویدوک» منتشر شد که او را یک موجود فوق طبیعی نشان می داد. بالزاک می نویسد که خاطره آن ملاقات را فراموش نمی کند. آن روز همراه با «الکساندر دوما» با «ویدوک» یک مصاحبه طولانی داشتند.

باید گفت که بالزاک از آن ملاقات الهام زیادی گرفته و بیشتر خصوصیات «ویدوک» را به «وترن» و دیگر تبهکاران داستانی خود نسبت داد. البته این ملاقات ها چند بار دیگر ادامه یافت.
در واقع «وترن» را باید تبهکار شماره یک، سری داستان های «کمدی انسانی» دانست. او هم مانند بسیاری از هم مسلک های خویش فقط به دنبال کسب رضایت های موقتی پول های باد آورده نبود و خیلی بیشتر می خواست و در جامعه ای که مرتب آن را مورد استهزا قرار می داد، نه در پی انقلاب که به دنبال کسب اقتدار و حاکمیت جمعی بود. از نظر او اصول بر مبنای اتفاق و قانون بر اساس شرایط تعریف می شد. در نهایت هم «وترن» مانند «ویدوک» تغییر شغل داد و وارد نیروی پلیس امنیتی فرانسه شد، چرا که اعتقاد داشت مانعی بین پلیس و تبهکار وجود ندارد.

با یک مرور کلی بر داستان های بالزاک می توان به این نتیجه رسید که پلیس علاوه بر تعقیب و دستگیری مظنونین و حل پرونده های جنایی می توانست صرفاً با اهداف سیاسی، خرابکاران (واقعی و غیرواقعی) را هم به سزای اعمال خود برساند و چنانچه افراد بی گناهی هم در این راه تلف شوند، نمی بایستی خللی در عزم و اراده افسران به وجود آید. او افرادی را که علی رغم روش های کریه پلیسی بر وظیفه خود اصرار می ورزیدند، می ستائید و عقیده داشت آنها برای حفظ و بقای امنیت در جامعه باید بین نظم و کابوس یکی را انتخاب کنند.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...