توسعه اقتصاد ایران، مطالعه ای تطبیقی | الف


ذهنیت جامعه روشنفکری ایران تاکنون معطوف به این نگرش بوده که نخبگانی در ایران خواستار توسعه کشور بوده‌‌‌‌اند اما نظام سیاسی مانع از تحقق این هدف شده است. کتاب جامعه‌‌‌‌شناسی نخبه‌‌‌‌کشی که زمانی کتاب پرفروشی شد از این منظر نگاشته شد. اما واقعیت امر این است که توسعه‌‌‌‌نیافتگی ایران امری پیچیده‌‌‌‌تر از آن است که بتوان صرفاً با این عامل آن را توضیح داد. مقاطع مختلف تاریخ ایران با پدیده‌‌‌‌های متفاوتی روبرو بوده و هر مقطع تحلیل متفاوتی دارد و نمی‌‌‌‌توان با یک تبیین کلی تمام مقاطع را توضیح داد.

دولت و توسعه اقتصادی محمدتقی دلفروز

به‌عنوان مثال در مقاطعی از تاریخ ایران بسیاری از نخبگان اصلاح‌‌‌‌گر تلاش کردند تا به‌جای اینکه در خارج از حاکمیت قرار گیرند و صرفاً از موضع نقد و انتقاد سخن گویند، دست بالا زنند و وارد حاکمیت شوند و از قدرت حاکمیت برای اصلاح وضعیت کشور و سامان بخشی به آن بهره‌‌‌‌برداری کنند. برخلاف این تصور ساده که همواره دولت در ایران مانع توسعه بوده می‌‌‌‌توان نشان داد که در مقاطعی از تاریخ ایران، چه در سال-های قبل از انقلاب و چه در بعد از انقلاب دولت‌‌‌‌هایی بودند که توجه ویژه‌‌‌‌ای به توسعه داشتند و تلاش کردند تا دولت پیشران توسعه باشد و بقیه اقتصاد به تبع تحرک دولت به سمت توسعه حرکت کند. این اقدامات گاه تا حدودی مؤثر واقع شد و توانست نرخ رشد بالایی را برای مدت زمانی به ارمغان آورد و بنیان‌‌‌‌های دولت مدرن و نهادهای مدرن را در کشور ایجاد کند به حدی که ایران امروزه در زمره کشورهای با درآمد سرانه متوسط قلمداد می‌‌‌‌شود؛ اما طبیعی است که انتظار ما بیشتر است.

ایران ازجمله کشورهایی است که زودتر از دیگر کشورهای در حال ‌توسعه نظام مشروطیت را پذیرفت و زودتر از خیلی کشورها نهادهای مدرن را تأسیس کرد. اما در عمل این اقدامات آن‌قدر کافی و مستمر نبوده تا ایران را به جرگه کشورهای توسعه‌یافته برساند. کشور ما به‌رغم همه این اقدامات هنوز در ردیف کشورهای درحال‌توسعه است. سؤالی که بلافاصله مطرح می‌‌‌‌شود این است که از بین دولت‌‌‌‌های مختلفی که در تاریخ معاصر ایران بر سر کار آمدند، کدام‌یک را می‌‌‌‌توان در زمره دولت‌‌‌‌های توسعه‌‌‌‌گرا قلمداد کرد؟ سؤال دومی که به‌تبع آن مطرح می‌‌‌‌شود این است که چرا این دولت‌‌‌‌ها به تعبیر حافظ دولت مستعجل بوده‌‌‌‌اند و روندی که ایجاد کرده‌‌‌‌اند تداوم نیافته و چرا در عمل ناکام ماندند.

تجربه اخیر برخی کشورهای درحال‌توسعه نشان می دهد که دولت در این کشورها نقش مهمی در سوق دادن اقتصاد و جامعه به سمت توسعه ایفا کرده است. درحالی‌که در الگوی رایج در کشورهای غربی این نهاد بازار و تحولات درونی آن است که جامعه را به سمت توسعه حرکت می‌دهد. کشورهای غربی در طی یک فرآیند طولانی چند صدساله توانستند به توسعه‌‌‌‌یافتگی و رفاه آن دست یابند و در این مسیر به اقدامات بنگاه‌‌‌‌ها و بخش‌‌‌‌های خصوصی و نظام اقتصاد بازار متکی بودند اما بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه معتقدند که نمی‌‌‌‌توانند همین مدت را صبر کنند تا به توسعه برسند. بخش خصوصی در این کشورها ضعیف است و نمی‌‌‌‌تواند در یک زمان کوتاه و قابل‌قبول توسعه را به ارمغان آورد. درنتیجه دولت‌‌‌‌ها در این کشورها دست‌به‌کار شدند و خود در حرکت به سمت توسعه نقش پیشران را ایفا کردند. به‌عبارت‌دیگر رهبران توسعه‌گرا از قدرت و امکانات دولتی برای به حرکت درآوردن اقتصاد استفاده نمودند.


نکته جالب‌توجه در این دولت‌ها این است که در این کشورها اکثراً نظام سیاسی غیردمکراتیک بوده اما ماهیت غیردمکراتیک نظام به‌جای اینکه حاکمان را در بسط ظلم و چپاول اموال عمومی مبسوط الید کند، آن‌ها را در ایجاد هماهنگی (coordination) بین بخش‌های مختلف یاری رسانده است. درحالی‌که بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه که به لحاظ دمکراتیک وضع بهتری داشته‌اند نتوانسته‌اند تصمیمات معطوف به توسعه را به شکل مناسبی اتخاذ کنند و هماهنگی لازم را برقرار سازند (coordination failure). ماهیت غیردمکراتیک این نظام‌ها موجب استقلال نسبی حاکمیت از مردم و جامعه مدنی شده ولی این امر به‌جای اینکه تهدیدی برای توسعه باشد فرصتی به وجود آورده تا تصمیم‌گیران و سیاست‌گذاران اقتصادی از فشار گروه‌های ذی‌نفوذ در امان بمانند. در این کشورها ماهیت سرکوبگرانه حکومت موجب شده تا مقاومت اجتماعی و عمومی در برابر تغییر مجال بروز نیابد و این امر انجام اصلاحات اقتصادی را تسهیل کرده است. همه این‌ها مشخصاتی هستند که در بسیاری از دولت‌های توسعه‌گرا مشاهده شده‌اند و همین امر مطالعه این پدیده را امری جذاب می‌سازد و راهی برای فهم عدم توسعه‌یافتگی کشور فراهم می‌کند.

کتاب «دولت و توسعه اقتصادی» [اثر محمدتقی دلفروز]، برای آشنا کردن خواننده با پدیده دولت‌های توسعه‌گرا و نقش آن‌ها در پیشرانی به سمت توسعه، چهار مورد خاص را در قالب یک فصل از کتاب مورد مطالعه قرار داده است که عبارت‌اند از: کره جنوبی، تایوان، سنگاپور و مالزی. نویسنده تلاش نموده تا مشخصات و ویژگی‌‌‌‌های دولت‌های توسعه‌‌‌‌گرا را از این بررسی تطبیقی استخراج کند. نقش نخبگان، میزان استقلال دولت از گروه ذی‌نفوذ، رابطه دولت‌‌‌‌های توسعه‌گرا با طبقه کارگر، طبقه زمین‌دار و کشاورز و طبقه سرمایه‌دار، قدرت دیوان‌سالاری، نسبت دولت با جامعه مدنی، محیط بین‌المللی ازجمله مختصاتی است که مورد توجه قرار گرفته است. مشخصات یادشده الگویی گردیده تا با استفاده از آن دولت‌‌‌‌های توسعه‌‌‌‌گرا در ایران شناسایی شوند. با طرح مقدمات یادشده و تطبیق مشخصات دولت‌‌‌‌های توسعه‌‌‌‌گرا با نمونه‌‌‌‌های ایرانی، زمینه‌‌‌‌ پاسخ‌‌‌‌گویی به این سؤال فراهم می‌‌‌‌شود که چرا دولت‌‌‌‌های توسعه‌‌‌‌گرا در ایران نتوانستند همانند نمونه‌‌‌‌های مشابه خود در کشورهای موفق آسیایی، ایران را به مرز توسعه‌‌‌‌یافتگی برسانند. این کتاب همچنین چارچوبی نظری برای خوانندگان فراهم می‌کند تا از طریق آن بتوان به رابطه دمکراسی و رشد اقتصادی، نظری دوباره انداخت و به‌جای اینکه یک رابطه ایده‌آل و مستقیم بین دمکراسی و رشد برقرار کرد، پیچیدگی این رابطه را دریافت و شواهد تجربی متنوع موجود را تحلیل کرد.

به تمام کسانی که به موضوع توسعه به‌طورکلی و توسعه ایران به‌طور خاص اندیشه می‌‌‌‌کنند خواندن این کتاب تحقیقی توصیه می‌‌‌‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...