پنهان‌شدن در غشای کلمات | شهرآرا


«زندگی در آمنیون» مجموعه شعر تازه قاسم رفعت حسینی درباره زندگی و تأمل درباره آن است. «زندگی در آمنیون» برخلاف اسمش که می‌تواند نمادی از زندگی و استعاره‌ای از رحم باشد، با مرگ شروع می‌شود. شاعر ماجرای زندگی را از آخرش برایمان روایت می‌کند. برای همین است که می‌نویسد:
«به آخر می‌رسی
از اول شروع می‌کنی
چیزی را پیدا می‌کنی که گم نشده
تاب بیاور!
دندان‌هایت را به هم بفشار!
این آخرین زخم است
آخرین زخم آدم را می‌کشد.»



شاعر می‌داند که از همان ابتدای تولد، مرگ همزاد زندگی است و این بریده سوگ مادر مسکوب را خوب درک کرده است: «هر قدم که در راه زندگی برمی‌داریم به پیشباز مرگ می‌رویم و از همان لحظه که به دنیا می‌آییم برای مردنیم. مرگ در باطن زندگی است و به اندازه زندگی عادی است ولی با این‌همه پدیده عجیبی است که انگار همه‌چیز را دگرگون می‌کند.» و مرگ همان چیزی است که ما پیدایش می‌کنیم، بی‌آنکه گمش کرده باشیم.

رفعت‌حسینی در «زندگی در آمنیون» در غشای کلمات خودش را حلاجی می‌کند. او در این حلاجی با کلمات به خود، زندگی و مرگ می‌اندیشد و به سؤال‌های بسیاری می‌رسد؛ سؤال‌هایی که تنها سؤال شاعر نیست، بلکه در فرم شعر به سؤال‌هایی عمومی بدل می‌شوند؛ سؤال‌هایی همچون؛ «کدام کلمه راه دهانم را بسته؟»، «من کدام اتفاقم که نیفتاده؟»، «این کدام جنگ است که آژیر نمی‌کشد؟»، «و مرگ کی می‌میرد؟».

شاعر دچار حیرت و تماشاست و تنها مداخله‌اش در هستی نوشتن شعر است. رفعت‌حسینی با چشم‌های خودش و کلماتش جهان درونش را روایت می‌کند. در این روایت او با زندگی و اتفاق‌های افتاده و نیفتاده کنار آمده است. او بیش از این‌که درگیر جامعه یا امر اجتماعی شود، بیشتر مشغول مشکلات درونی آدم‌هاست. شاید همان‌چیزی که فاکنر آن را ارزشمند دانسته و در خطابه‌ای که هنگام برنده‌شدن نوبل خوانده است به آن اشاره کرده: «نوشتن درباره مشکلاتی که انسان در ستیز با درون خود دارد بسیار مهم است... نیاز نیست صدای شاعر صرفا توصیف گذشته انسان باشد؛ بلکه می‌تواند همچون تکیه‌گاه باشد، تکیه‌گاهی که انسان با تکیه‌زدن بر آن پایداری کند و به پیروزی رسد.»

با خواندن شعر‌های «زندگی در آمنیون» شاید این پیروزی برای ما پذیرفتن زندگی باشد. پذیرفتن زندگی با تمام کاستی‌هایش، با تمام ترس‌هایش و این خاصیت شعر و جهان شاعرانه است که می‌توان زمختی جهانی را هرچند تلخ، نرم‌نرم نوشید. همین فهم تلخی است که ما را به وادی تأمل می‌کشاند و همین تأمل است که ادبیات و هنر را ارزشمند می‌کند، حالا چه ما با روش این تأمل موافق باشیم و چه مخالف.

شاعر می‌داند که کار جهان و فهم جهان با حساب و کتاب ما اگرچه گاهی فهمیدنی است، اما گاهی هم نه و برای همین است که می‌نویسد:

«حساب کرده بودم
روی ریسمان
درخت هلو
روی گردنم
روی تاریکی
روی مورچه‌ها؛ دیوانه‌هایی زنجیری-
روی تنهایی.
که جایش را برایم چیزی پر نمی‌کند
روی کلمه‌ها حساب کرده بودم
گفتم فکرهایشان را به هم می‌ریزم
دلم را خوش می‌کنم به آخرین کلمه
هجایی که همه‌چیز را تمام می‌کند
نشد که نشد
رفتن کار ساده‌ای نبود
ما از اینجا دور نمی‌شدیم
اگر به قدر کافی نمی‌مردیم
زخم بر نمی‌داشتیم»

«زندگی در آمنیون» روایت تلخِ شاعرانه‌ای از زندگی است. روایتی که راوی در آن پررنگ است و گاهی فضای شعر‌ها شخصی می‌شود، اما با این همه می‌توان در ۶۱ شعر این مجموعه تکه‌هایی از خودمان را در این جهان شلوغ پیدا کنیم و در گوشش زمزمه کنیم که تو تنها نیستی! مجموعه شعر «زندگی در آمنیون» را انتشارات «آرادمان» در ۳۰۰ نسخه با قیمت ۱۱۹ هزارتومان منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...