پیگیری زمان سارق | الف


کتاب شگفت‌انگیز «کارلو روولی» [Carlo Rovelli] به نام «نظم زمان» [The Order of Time یا L'ordine del tempo] کتابی است که برای همین لحظه نوشته شده است؛ لحظه‌ای که می‌خواهید کارهای‌تان را زمین بگذارید و در این باریک‌ترین و عجیب‌ترین نکته‌ی آفرینش سیر کنید: «زمان».

نظم زمان کارلو روولی [Carlo Rovelli]  [The Order of Time یا L'ordine del tempo]

وقتی به زمان فکر می‌کنیم، به چه فکر می‌کنیم؟ آیا ما توانسته‌ایم بر این مفهوم انتزاعی تسلط پیدا کنیم؟ و ساعت‌های شماطه‌دار توانسته‌اند درک درستی از زمان به ما بدهند؟ از زمانی که به دنیا می‌آییم با ثبت زمان زاده‌شدن‌مان در حقیقت ما را به وقت سنجاق می‌کنند و اگر درست‌تر بگویم ما را به دام زمان می‌اندازند که دست بر قضا دامی معمولی هم نیست؛ ظاهری ساده و متین دارد مثل تار ساده‌ای که عنکبوتی جوان تنیده است اما هنگامی به یکی از تارهایش گیر می‌کنیم تازه متوجه هزارتوی عجیب و غریبی می‌شویم که دور و بر ما را اشغال کرده است. ماجرا آن‌جا هول‌انگیزتر می‌شود که بفهیمم ما خود از زمان ساخته شده‌ایم! از همین هزارتوی تجریدی غریبی که آغاز و پایان و مقصودش ناپیداست. زمان، این ساکن رونده و این خط سیری که ما در آن گام برمی‌داریم تا پیر و فرسوده بشویم، بزرگ‌ترین راز هستی است. ما با متر و معیارهای خودمان توانسته‌ایم آن را اندازه‌گیری کنیم اما خوب می‌دانیم که نتوانسته‌ایم به قدر ارزنی در جهت کشف اسرار آن قدم برداریم. زمان این‌جا که ما ایستاده‌ایم به همان اندازه نمی‌گذرد که در جاهای دیگر. هر مکانی زمان خودش را دارد. چه روی زمین و چه در کهکشان‌های دوردست. زمان بی‌رحمانه می‌گذرد و با عبور صبورانه‌‌اش ما را هم با خود می‌برد. کجا؟ به آینده. آینده‌ای که تبدیل به اکنون می‌شود و بی‌کم‌ترین مجالی به گذشته تغییر ماهیت می‌دهد. در حقیقت آینده، اکنون و گذشته چیزی نیستند به جز دریافت‌های محدود ما از مفهوم بزرگی به نام زمان. ما زمان را برای آن‌که درکی حداقلی از آن داشته باشیم در این سه ظرف ریخته‌ایم و تمام داشته‌های‌مان از زندگی بر روی زمین را با همین‌ها سنجیده‌ایم. اغلب زمان را مابه‌ازای یادآوری، خاطره، تاریخ و مناسبت‌ها می‌گیریم و از این نکته غافل می‌مانیم که زمان بر حیوانات، سنگ‌ها و ابرها نیز می‌گذرد. آن‌ها چه درکی از زمان دارند؟ رود‌ه‌درازی بس است. ببینیم کارلو لووی در این باره چه گفته است.

کتاب نظم زمان در سه فصل تنظیم شده است؛ در بخش نخست، چیزی که فیزیک مدرن در مورد زمان فهمیده خلاصه شده است. ما عادت داریم زمان را چیزی ساده و بنیادین فرض کنیم که جریانی پیوسته دارد. جریانی مستقل از هرچیز دیگر. از گذشته به آینده و قابل سنجش با ساعت. حوادث عالم در طی زمان با نظم جایگزین هم می‌شوند: گذشته‌ها و اکنون‌ها و آینده‌ها. گذشته تثبیت‌شده و آینده نامعلوم است و البته همه‌ی این‌ها غلط از آب در آمده است. آن‌چه ما به سادگی زمان می‌نامیم، مجموعه‌ای پیچیده از ساختارها و لایه‌هاست. با بررسی بیش‌تر و ژرف‌تر، زمان لایه‌هایش را یکی پس از دیگری از دست داده است. بخش نخست کتاب نظم زمان روایتی گیرا از فروپاشی زمان است.

بخش دوم کتاب، چیزی را که پس از فروپاشی باقی مانده است توصیف می‌کند؛ چشم‌اندازی بادخورده و خالی که تقریبن هیچ نشانی از زمان‌مندی در آن باقی نمانده است. جهانی غریب و ناآشنا، ولی هنوز همان چیزی که ما به آن تعلق داریم. مثل رسیدن به کوهستان مرتفع است. جایی که چیزی جز برف و سنگ و آسمان ندارد. یا شبیه احساس نیل آمسترانگ و آلدرین وقتی بر ماسه‌های بی‌حرکت ماه قدم گذاشتند. جهانی که اضافات آن زدوده شده است.

فصل سوم کتاب، دشوارترین بخش ولی در عین حال مهم‌ترین بخش است. در جهانی فاقد زمان، باید هنوز چیزی باشد که زمان مالوف ما از آن بر آمده است. یعنی همان زمانی که نظم دارد. این سفر بازگشت است. بازگشت به زمانی که در بخش اول کتاب و در جستجوی الفبای بنیادین جهان گم شد. نویسنده در این فصل مثل یک رمان معمایی کارآگاهی به دنبال مجرم می‌گردد. مجرمی که زمان را خلق کرد. او به زیبایی یک‌به‌یک اجزای سازنده‌ی زمان ناآشنا را کشف می‌کند.

کتاب نظم زمان با این‌که از اصطلاحات علمی خاص مربوط به فیزیک کوانتوم و نجوم استفاده می‌کند و به آثار ادبی و هنری و شخصیت‌های اسطوره‌ای متعدد ارجاع می‌دهد اما کتابی همه‌فهم است. این کتاب فیزیک کوانتوم و مفاهیم پیچیده‌ی علمی را از پرده‌ی ترسناک و مرموزشان بیرون می‌کشد و به زبانی بسیار ساده و گیرا به مخاطب کنجکاوش هدیه می‌دهد.

کارلو روولی زاده‌ی ۱۹۵۶، فیزیک‌دان اهل ایتالیا و استاد فیزیک دانشگاه اکس مارسی است. روولی از جمله پیشروان در پژوهش جاذبه‌ی کوانتوم است. این شاخه از علوم به‌دنبال ترکیب نظریه‌ی عمومی نسبیت انیشتین با مکانیک کوانتوم از راه حذف ایده‌ی زمان از این نظریه است. روولی کتابی به نام هفت درس کوتاه از فیزیک نوشته است که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان شده و حتی فروش آن به زبان اصلی‌اش یعنی ایتالیایی از فروش کتاب‌های محبوبی مانند پنجاه سایه‌ی گری نیز پیشی گرفته است. روولی کتاب دیگری دارد به نام «حقیقت آن چیزی نیست که به نظر می‌آید» و در آن گسترش فیزیک از یونان قدیم تا امروز را توضیح داده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...