رستگاری در پاریس | آرمان امروز


«افسانه میگسار قدیس» [Der falsche gewicht und andere erzählungen] آخرین اثر یوزف روت است که با ترجمه علی اسدیان در نشر ماهی منتشر شده. چیزهای بسیار باارزشی در این رمان کوچک وجود دارد؛ مسلما شاهکار روت که از زندگی خود استخراج شده و پیش‌بینی مرگ خودش که یک کلاسیک مینیمال است، طولانی‌تر از یک داستان کوتاه و کوتاه‌تر از یک رمان و جادویی است که شما را به‌راحتی رها نمی‌کند.

خلاصه افسانه میگسار قدیس» [Der falsche gewicht und andere erzählungen]  یوزف روت

در یک عصر بهاری در سال 1934مرد میانسال و جنتلمنی از پله‌های سنگی‌ای که روی پل رودخانه سن بود پایین آمد. و همان‌طور که همه دنیا می‌دانند و به یادآوری آن نیاز نیست فقرای بی‌خانمانی آنجا در پاریس شب را به صبح می‌رسانند. ولگرد بیچاره این شانس را داشت که از جلوی مرد میانسال و خوش‌لباسی که به‌ظاهر برای بازدید به بیرون از شهر آمده بود عبورکند. وضعیت این مرد خیلی ترحم‌انگیز و بدتر از دیگر ولگردها نبود، اما به‌نظر می‌رسید آن مرد جنتلمن توجه ویژه‌ای به او داشته: چرا، نمی‌دانیم.

مرد ولگرد آندریاس، با روحی گمشده و اعتیاد به الکل مردی باشرافت بود. آن مرد خوش‌لباس رازی داشت: همه ما می‌دانیم که او اخیرا بعد از خواندن داستان لیسیو ترزا به مسیحیت گروید و به سمت زندگی فقیرانه روی آورد. او به آندریاس دویست فرانک داد و گفت اگر وجدانش اجازه دریافت این هدیه را نمی‌دهد زمانی‌که قادر به بازپرداخت آن شد به کشیش کلیسای سن‌ماری، جایی‌که مجسمه کوچکی از ترزای مقدس وجود دارد بازگرداند.

این هدیه باعث ایجاد یک‌سری معجزات کوچک در زندگی آندریاس می‌شود. به او شغلی پیشنهاد شد. در کیف‌ دست‌دومی که خریده بود پول پیدا کرد و ثروتی مطمئن یافت. مردم گذشته او گویی با جادو در خیابان‌های پاریس تحقق پیدا می‌کنند. چندین‌بار پول کافی داشت که بدهی‌اش را بپردازد و چندین‌بار راهی سن‌ماری شد، اما هربار اتفاقی می‌افتاد تا او را از هدفش منحرف کند. تقریبا هرچیزی را بخواهید می‌توانید در «افسانه میگسار قدیس» بخوانید زیرا روت هیچ نکته‌ای برای ما باقی نمی‌گذارد؛ او داستان را با همه فرازوفرودهایش بیان کرده است.

آیا این واقعا معجزه بوده است؟ یا حواس‌پرتی یا فقط یک‌سری موارد تصادفی و اتفاقی بوده که مغز الکلی آندریاس آنها را معجزه تعبیر کرده؟ آیا او واقعا قصد بازپرداخت پول را داشت یا حواس‌پرتی او از هدفش داستان دیگری را به‌وجود آورد؟ آیا او سرانجام رستگاری یافت یا این هم توهمی بیش در ذهن او نبوده؟ بسیاری از کتاب‌ها پس از مطالعه آنها مدت‌ها با شما می‌مانند، اما این افسانه یکی از کتاب‌هایی است که هرگز شما رها نمی‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...