کتاب «جنایت درجه یک» [First class murder] نوشته رابین استیونز [Robin Stevens] راهی بازار نشر شد.

جنایت درجه یک» [First class murder] نوشته رابین استیونز [Robin Stevens]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «جنایت درجه یک» از مجموعه کارآگاهی نوجوان «جنایتی دور از شان یک بانو» نوشته رابین استیونز با ترجمه مشترک سرور کتبی و سوسن عمادی توسط نشر پیدایش منتشر شد.

رابین استیونز نویسنده انگلیسی این‌مجموعه، متولد ۱۹۸۸ در آمریکاست که به‌خاطر نوشتن همین‌مجموعه «جنایتی دور از شان یک‌بانو» شناخته می‌شود. او در نوشتن آثارش از تاثیر ادبیات کلاسیک پلیسی بر قلمش گفته است. انتشار این‌مجموعه از سال ۲۰۱۴ برای نوجوانان بالای ۱۲ سال شروع شد.

«جنایت درجه یک» برای اولین‌بار سال ۲۰۱۵ چاپ شد و در آن، دیزی و هیزل برای رفتن به تعطیلات سوار قطار معروف سریع‌السیر شرق شده‌اند؛ همان‌طور که روزی هرکول پوآروی افسانه‌ای این‌کار را کرده بود.

در این‌داستان، از وقتی که دیزی و هیزل پای خود را به قطار می‌گذارند و واردش می‌شوند، احساس می‌کنند همه افراد واگن‌شان، چیزی را از آن‌ها مخفی می‌کنند. بعد هم صدای یک جیغ بلند از بین کوپه‌ها بلند می‌شود و جسد یک خانم که پول زیادی به او ارث رسیده، پیدا می‌شود. حالا دو کارآگاه نوجوان این‌قصه باید قاتلی را که ناپدید شده و خودش را مخفی کرده،‌ پیدا کنند.

نکته مهمی که این‌قصه دارد این است که در کوپه قفل هنگام وقوع قتل قفل بوده و در ضمن، دیزی و هیزل باید برای حل معما، با چند کارآگاه دیگر که مشغول پیگیری پرونده هستند، رقابت کنند.

کتاب «جنایت درجه یک» با این‌جملات شروع می‌شود: «گزارشی از پرونده قتل در یک قطار بزرگ تحقیق و بازرسی از انجمن کارآگاهی ولز و ونگ؛ نوشته هیزل ونگ (نایب‌رئیس و منشی انجمن کارآگاهی) ۱۳ ساله، شروع نگارش: شنبه ۷ جولای ۱۹۳۵»

همه به مقصد قتل سوار شوید!‌، جاسوس چاقو و جیغ، در مسیر خود متوقف شدیم، انجمن کارآگاهی کلک‌هایی را امتحان می‌کند، در مسیر درست، و انجمن کارآگاهی پرونده را به نتیجه می‌رساند عناوین ۶ بخش این‌کتاب هستند.

در قسمتی از رمان «جنایت درجه یک» می‌خوانیم:

نفس کنتس بند آمد. ایستاد و با تمام وزنش به عصا تکیه داد. فریاد زد: «چطور جرات می‌کنید؟ مگه نمی‌دونید من کی هستم؟‌ وای، اگه توی روسیه بودیم باید می‌دادم شلاق‌تون بزنن!»

جاسلین با عذرخواهی گفت: «ما در حال بررسی یک قتل هستیم، بانوی من! اگه یادتون باشه ازتون خواسته بودم درها رو قفل نکنید _ به این‌دلیل بود.»

مادام ملیندا گفت: «این...» چنان نفسی بیرون داد که انگار می‌خواست اتاق را لبریز از خشم کند. «این تجاوز به حریم خصوصیه. واقعا مسخره‌ست.»

آقای دانت خشم‌آلود به او نگاه کرد و داد زد: «داری سعی می‌کنی در تحقیقات قتل همسرم مداخله کنی؟» پیشبند لکه‌دار ناهارش را توی دستش گلوله کرد؛ طوری که انگار می‌خواست مادام ملیندا را هم به همان شکل، له کند.

آقای استرنج مثل گچ سفید شده بود و کنتس می‌لرزید، اما هیچ‌کدام از آنها به اندازه ایل میستریوسو نترسیده بود. او کاملا می‌لرزید _ و وقتی برگشتم سمتِ در فهمیدم چه چیزی او را آن‌قدر به هم ریخته است. دکتر ساندویچ آمده بود و توی دست‌هایش همان جعبه جادویی بود که من، صبح پیدایش کرده بودم.

فریاد زد: «آها! پیدا شد_ یه سرنخ!»

این‌کتاب با ۲۸۷ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...