به گزارش ایسنا؛ کتاب «خمره»ی هوشنگ مرادی کرمانی که با مقدمه‌هایی از رضا کرمی و گوچو بوشاکا - نویسنده کودکان و نوجوانان آلبانی-همراه است با همت انتشارات سعدی شیرازی به زبان آلبانیایی ترجمه شده است.

خمره هوشنگ مرادی کرمانی

این کتاب پیش از این به زبان‌های آلمانی، هلندی، اسپانیایی، فرانسوی وانگلیسی ترجمه شده بود. کتاب«خمره» در حال حاضر با ترجمه حسین طرفی با همت انتشارات دارالآفاق در لبنان زیر چاپ قرار دارد. هم‌چنین ترجمه‌ی ترکی استانبولی این اثر به زودی با همت انتشارات کلمه در ترکیه وارد بازار کتاب خواهد شد.

این کتاب ضمن دریافت جوایز متعدد در ایران، قریب به صدهزار نسخه در کشور به فروش رسیده است و اکنون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و انتشارات معین مشترکا در زمینه انتشار این اثر فعال‌ هستند.

پیش از این با همت اداره پویانمایی سیما(مرکزصبا) مجموعه انیمیشن خمره برگرفته ازاین کتاب هوشنگ مرادی کرمانی به کارگردانی «علی احمدی» و تهیه کنندگی «سید حامد حسینی» در سیزده قسمت ده دقیقه ای و با تکنیک دو بعدی با رندر سه بعدی ساخته شده است.

این کتاب که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال1372به چاپ رسیده است و ابراهیم فروزش فیلمی سینمایی را بر اساس آن کارگردانی کرده است به داستانی تعلق دارد که آب مدرسه ای را در یکی از مناطق محروم تامین می کند.

فیلم خمره با کارگردانی ابراهیم فروزش جایزه یوزپلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو (1994)را به خود اختصاص داد.

هوشنگ مرادی کرمانی متولد شانزدهم شهریورماه سال 1323 در روستای سیوچ از توابع بخش شهداد کرمان است. دوره‌ی دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک را در تهران گذرانده و در همین مدت در رشته‌ی مترجمی زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفته است. او فعالیت‌های هنری خود را با رادیو کرمان آغاز کرد و بعد این فعالیت را در تهران ادامه داد. نویسندگی را از سال 1347 با مجله‌ی خوشه آغاز کرد. سپس «قصه‌های مجید» را برای برنامه‌ی «خانواده»ی رادیو ایران نوشت، که همین قصه‌ها، جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی سال 1364 را نصیب او کردند.

«بچه‌های قالیباف‌خانه»، «نخل»، «چکمه»، «مشت بر پوست» و «مهمان مامان»، از دیگر آثار این نویسنده‌اند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...