سه ضلع مربع | شهروند


داستان کتاب «بنفش مایل به لیمویی»، روایت زندگی بازیگر ممنوع‌ از کار مهاجری به نام شیانه است که پس از مهاجرت به کشور فرانسه و گذراندن فراز و نشیب‌های بسیار، در پنجمین دهه‌ زندگی‌اش رازهای مهمی را درباره‌ گذشته‌ خود کشف می‌کند. شیانه که در زمان دانشجویی شاگرد استاد خلاقی به نام موعظ رامین‌فر بوده، با هم‌کلاسی خود یعنی نادر ازدواج می‌کند، اما سایه سنگین همکاری با این استاد بی‌همتا زندگی خود و همسرش را از مدار عشق خارج می‌کند.

یاسمن خلیلی فرد بنفش مایل به لیمویی

خلق داستانی از زبان راویان متعدد و پیشبردی مقبول که تعلیق و ضرب‌آهنگی درست داشته باشد، تکنیک اصلی خلیلی‌فرد در داستان‌نویسی است؛ چه بسا که در دو اثر پیشین او یعنی «انگار خودم نیستم» و‌ «یادت نرود که...» هم مصداق همین قالب را دیده‌ایم؛ اما نوآوری خلیلی‌فرد در لحن‌سازی برای کاراکترها را شاید بتوان جدیدترین قدم این نویسنده برای ورود به کارهایی متفاوت دانست.

خلیلی‌فرد با هر کتاب جدید، فاصله بیشتری از معنای عشق می‌گیرد، چرا‌که شروع داستان‌نویسی او با عشقی نافرجام در «یادت نرود که» آغاز شد و با «انگار خودم نیستم» به حسرت‌های میانسالی پرداخت و در «بنفش مایل به لیمویی» هم ساختارشکن‌ترین نوع علاقه را به تصویر کشید.

خودسانسوری و‌ درون‌گرایی دو مؤلفه‌ اصلی داستان‌های خلیلی‌فرد هستند که در «بنفش مایل به لیمویی» هم ردپایی از آن جاری‌ است، اما خلق کاراکترهایی همچون آیدا و پویا را می‌توان خارج شدن از ریل دائمی خلیلی‌فرد تلقی ‌کرد؛ چه بسا که مضامین کتاب جدید او به همراه نثر نوینش هم رنگ‌و‌بویی پست‌مدرن به خود گرفته که فارغ از کیفیت ادبی، می‌توان سیر تحولی نو در کارنامه‌ این نویسنده قلمدادش کرد.

«افرادی که کتاب می‌خوانند اعتماد‌به‌نفس بیشتری دارند.» (از متن کتاب) خلیلی‌فرد در بخش‌هایی از داستان به صورت غیرمستقیم تبلیغ کتاب و کتا‌بخوانی هم می‌کند، چه بسا که این موضوع اگر نهان هم می‌ماند به پرداخت و شالوده‌ اثر لطمه‌ای وارد نمی‌کرد، اما نویسنده با استفاده صحیح از المان کتابخوانی به نوعی مخاطبان کتابش را تحسین هم کرده که می‌توان این نکته را تبلیغ صحیح کتابخوانی در اثری ادبی در نظر گرفت.

کتاب از زبان شیانه، نادر و آیدا که همسر دوم نادر است، بیان می‌شود اما موعظ رامین‌فر که نقش اصلی تمام ماجراهای این تراژدی ا‌ست، تریبونی برای صحبت ندارد و قله داستان این کتاب توسط بچه‌ نوجوانی به نام پویا رقم می‌خورد. همین دو نکته را می‌توان سرآغاز فصل جدید داستان‌های خلیلی‌فرد دانست که اساساً قطار نویسندگی‌اش ریلی ثابت با مناظری متفاوت برای مخاطب دارد.

مبارزه با ازدواج هیجانی
نگاه خلیلی‌فرد به ازدواج‌های فکرنشده و عشق‌های سانسورشده و‌ تأثیر همگانی‌شان در فصول میانسالی زندگی، می‌تواند حوادثی آموزنده و‌ البته غم‌انگیز برای مخاطبانش به ارمغان ‌آورد.

نگاه نویسنده به سبب تحصیلات آکادمیک‌اش در سینما همواره بازگشتی به صحنه و‌ تصویر دارد. خلیلی‌فرد به ‌جای توصیف، از شرح صحنه استفاده می‌کند و به جای دیالوگ‌‌پردازی، سراغ راوی اول‌شخص می‌رود. پس شاید آثار او را بتوان بیشتر فیلمنامه‌ای بلند دانست تا رمانی ادبی. البته که در بخش رمان ادبی می‌توان نقدهایی به این سیستم روایی وارد کرد، اما فرم مشخص او دریچه نگاه دوربین که مخاطبانش هستند را قاضی قرار می‌دهد تا منتقدان ادبی را. پس اگر نقطه‌ صحیح نقد ادبی را صرفا داستان قرار بدهیم، می‌توانیم به متنی منسجم و‌ داستانی پرتعلیق و بدون حاشیه و اطناب بسنده کنیم که خوانش آن می‌تواند برای مخاطبان دلچسب‌ و ‌آموزنده باشد.

پایان باز برای بالا بردن سطح کیفی رمان، دامی کور‌کننده برای نویسندگان جوان است که به هر قیمتی از آن برای مبدل شدن آثارشان به قله نخبه‌گرایانه استفاده می‌کنند، اما پایان باز با توجه به صیقل کلمات در روایت و مسیر و همین‌طور توجه به خرده‌تفاسیر مهم می‌تواند ناجی اثر هم شده و در مقابل اگر کارکرد عینی نداشته باشد اثر مقبول را هم به سالاد لغاتی بی‌معنا مبدل می‌کند. در این کتاب اما نویسنده در پخش پایانی فلاش‌بکی به آثار دهه‌های پیشین زده و کل گره داستان را با خطوط پایانی باز می‌سازد که این پایان محتوم شاید لذت بازخوانی کتاب را اندکی کم کند، اما به ریشه آن و‌ همین‌طور کیفیتش کمک بسیار زیادی می‌کند.

این کتاب ۳۵۱ صفحه‌ای می‌تواند آغاز فصلی نو برای کارنامه‌ آتی نویسنده‌ جوانش باشد. شاید با این سیر تحول، در اثر بعدی خلیلی‌فرد به روزگار جوانی و همین‌طور نوجوانی هم سری بزنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...