ستاره روشن | هفت صبح
پگاه خدادی، نویسنده و مترجم ایرانی متولد ۱۳۶۳ است. خدادی کارش را در سال ۱۳۹۵ با ترجمه سهگانه «سریر سنگی» به قلم برایان استیولی نویسنده ژانر فانتزی با همکاری نشر بهنام شروع کرد. پس از آن کتاب «زندگی نامرئی ادی لارو» اثری از ویکتوریا شواب نویسنده برجسته ژانر فانتزی در آمریکا از او منتشر شد. پس از این رویکرد، خدادی کتاب «نگهبان باد» را بهعنوان اولین اثر تألیفی خود در ژانر فانتزی با مضمونی روانشناختی از نشر بهنام منتشر کرده و به طور رسمی به جرگه نویسندگان این ژانر نیز پا گذاشت.
همین حین با ترجمه کتاب «شاید وقتشه با یکی حرف بزنی» اثر مهمی از لوری گاتلیب، رویکرد خدادی به سمت کتب روانشناختی رفت و درنهایت کتاب جریانساز «زنی با دامن بنفش» به قلم ناتسوکو ایمامورا از او توسط نشر دانیار منتشر شد که اولین ترجمه از این نویسنده مشهور ژاپنی در ایران هم بوده است. شاید بتوان خدادی را فعال ژانر فانتزی و روانشناختی دانست چهبسا که او در اثر خود یعنی «نگهبان باد» با تلفیق و آمیزش هر دو ژانر، پرداخت جدیدی در ژانر فانتزی بزرگسال ارائه کرده و با پسزمینهای از ایران باستان و استفاده از عناصر بومی کشور خودمان گوشهای از تاریخ کهن ایران زمین را به مخاطب فارسی زبان یادآوری کرده است. شاید بتوان علت موفقیت نویسندگان ژاپنی را استفاده از عناصر بومی و واکاوی اتفاقات روزمره کشوری با طرحی ساده اما پرداختی پیچیده از داستان دانست. به همین بهانه گفتوگویی با پگاه خدادی ترتیب دادیم تا از طریق ایشان که تجربه تألیف و ترجمه در این زمینه را داشتهاند به درک بهتری از بومیشناسی با رویکرد روانشناختی برسیم.
با اینکه اصولاً فعالِ ژانر فانتزی هستید، چه شد که اثری روانشناختی را برای ترجمه انتخاب کردید؟
راستش روانشناسی آدمها همیشه برایم جالب بوده است. حتی در فانتزی هم انگیزههای شخصیتها و افتوخیز درونی آنها بیشتر از ماجراجوییهایشان برایم جذاب است. هر کتابی که شخصیتهای آن از نظر روانشناختی نامتعارف و یا پیچیده باشند، بلافاصله توجهام را جلب میکند و از همین رو موضوع کتاب زنی با دامن بنفش خیلی برایم جالب بود. زنی که با وسواس زندگی زن دیگری را زیر نظر میگیرد و با تصمیمهای عجیبش حتی سرنوشت او را تغییر میدهد، آن هم بدون اینکه خودش را به او معرفی کند. عالیست! بلافاصله جذبش شدم.
این روزها بازار ادبیات ژاپن در ایران بسیار داغ است. تا جایی که در این زمینه مطالعه داشتهام متوجه شدهام که معضل انزوا، فشار اقتصادی و همچنین قلدری در ژاپن بسیار شایع شده و ادبیات این کشور را تحتتأثیر قرار داده است. به نظر شما ممکن است این مقوله مسبب همذاتپنداری مخاطب ایرانی با ادبیات ژاپن باشد؟
بله، اینها مسائلی جهانی هستند. جهان معاصر به شکل عجیبی، هم ما را به هم نزدیکتر کرده هم دورتر. درست است که از طریق فضای مجازی میتوانیم همه جا با هم در ارتباط باشیم، ولی ارتباط مستقیم و چهره به چهره از همیشه کمتر شده. زندگی به قدری شلوغ و پرشتاب است که تصور میکنم خیلی از ما حتی وقتی در میان آدمهای دیگر هم باشیم، احساس تنهایی میکنیم. فشار اقتصادی هم که به هیچوجه مشکل خاص یک نقطه از جهان نیست.
البته که این موارد فقط به ایران و خاورمیانه ختم نمیشود.
بله، امروز در آمریکا هم داستانهای ادبیات ژاپن طرفداران زیادی دارند. در واقع مهم نیست شما کجای دنیا زندگی کنید، مشکلات زندگی انسان معاصر به قدری شبیه هم است که به احتمال زیاد میتوانید جایی در میان کتابهایی از فرهنگی حتی دور و متفاوت خود را پیدا کنید.
حالا که بحث جهان شد جا دارد بگویم یکی از زیرساختهای مهم فرهنگی در جهان، جنبشهای اجتماعی درباره معضلات جامعه و نگاه نویسندگان به این معضلات است؛ چنانکه مسئله فساد در امور کاری یا کنشهای فمینیستی در ژاپن صرفاً به نگارش کتاب ختم نشده و حتی جایزه مهم ادبی آکوتاگاوا نیز به چنین کتابهایی از جمله «زنی با دامن بنفش» تعلق میگیرد. به نظر شما آیا ممکن است که این جنبشها در درازمدت مفید واقع شود؟ و آیا ممکن است روزی به ادبیات ایران هم راه پیدا کند؟
درست است، در سالهای اخیر مسائل مربوط به برابری و حقوق زنان بیش از پیش راه خود را به ادبیات جهان باز کرده. شاید یکی از علل مطرح شدن نویسندگان زن ژاپنی، مانند ناتسوکو ایمامورا که سال ۲۰۱۹ برنده جایزه ادبی آکوتاگاوا شد و ماسومی اوشیما که در همین سال برنده جایزه نائوکی شد همین باشد.
آنها از تجربههای شخصی خود در برخورد با مسائل و مشکلات مربوط به زنان در جامعه امروز ژاپن مینویسند، و چه کسی بهتر از زنان میتواند برای زنان بنویسد؟ سایاکا موراتا که در سال ۲۰۱۶ برنده جایزه آکوتاگاوا شد، در کتابش زن خواربارفروش، درباره زنی مینویسد که در سوپرمارکت کار میکند و این شغلی بود که خودش قبلاً داشت. ناتسوکو ایمامورا هم مدتی در هتل کار میکرد و راوی کتاب زنی با دامن بنفش هم در هتل کار میکند.
بنابراین همانطور که میبینید حضور پررنگ نویسندگان زن در ژاپن باعث شد که صدایشان شنیده شود و توجه منتقدین به کتابهایی با محوریت مسائل زنان جلب شود. در مورد نویسندگان زن ایرانی تصور میکنم باید صبر کنیم و ببینیم که آنها چه تغییراتی را در صحنه ادبیات ایران رقم میزنند و با چه دیدگاه و از چه زاویهای توجه عموم را به مسائل مربوط به زنان در جامعه ایران جلب میکنند.
پس همانطور که شما هم اشاره کردید ناتسوکو ایمامورا نویسنده سرشناسی در ژاپن است؛ اما تنها کتاب «زنی با دامن بنفش» از او در ایران ترجمه شده. آیا ممکن است بر روی دیگر آثار این نویسنده جریانساز هم کار بکنید؟
ناتسوکو ایمامورا نویسندهای زبردست و باهوش است و باید بگویم نویسندگان باهوش را دوست دارم! خواندن کتاب زنی با دامن بنفش مرا مشتاق خواندن دیگر آثار این نویسنده کرد و در فرصتهای آینده به سراغ ترجمه کتابهای دیگر او هم خواهم رفت. به طور کلی تصور میکنم وقت آن رسیده که ما هم در صحنه ترجمه به نویسندگان زن ژاپنی بیشتر توجه کنیم.
«زنی با دامن بنفش» و «زنی با ژاکت زرد»: این دو رنگ، مکمل هم هستند و در آسیای شرقی پوشش ژاکت و دامن بهنوعی ظاهر روزمره یک زن خانهدار را تشکیل میدهد. بررسی این عناصر سبب شد تا از شما نه بهعنوان مترجم، بلکه از منظر یک نویسنده بپرسم برداشت خودتان از اینهمه نمادسازی دقیق و هدفمند چه بوده است؟
خب، این نکته جالبی است که شما به آن اشاره کردید. بدون شک یکی از محورهای اصلی داستان زنی با دامن بنفش مشکلات زندگی زنان مجرد و خانهدار در ژاپن است. زنی با دامن بنفش و زنی با ژاکت زرد هر دو شغل پاره وقت دارند و زندگیشان به سختی میگذرد. آنها هر دو تنها هستند و کسی را ندارند که به او تکیه کنند، پس یاد میگیرند که به نحوی امور خود را بگذرانند. این دو زن در واقع شباهتهای زیادی به هم دارند.
حتی زنی با ژاکت زرد هم که به طور کلی خود را متفاوت از زنی با دامن بنفش میبیند، یک جا میگوید «اینطور هم نیست که هیچ شباهتی به هم نداشته باشیم.» اگر به طرح جلد کتاب دقت کنید، میبینید که ما در واقع نه تصویر یک زن، بلکه تصویر دو زن را میبینیم که در هم ادغام میشود، تا جایی که تشخیص یکی از دیگری دشوار است. از همه اینها میتوانیم اینطور نتیجه بگیریم که نویسنده عامدانه و آگاهانه این دو زن را با ویژگیهای منحصر به فردشان کنار هم قرار داده. این یک تصویر کلی است از قشر وسیعی از زنان در جامعه امروز ژاپن که بهرغم تفاوتهای کوچک، در کنار هم یک تصویر واحد را شکل میدهد.
بله این مسئله واکاوی در داستان بسیار مهم است. چنانچه در کتاب خودتان یعنی «نگهبان باد» به داستانی فانتزی با جهانسازی انحصاری پرداختید؛ اما ورای قصه، واکاوی روانشناختی شخصیت اول حکایت از بررسی جایگاه قدرت نزد افراد دارد؛ چنانکه اشارات به «گیلگمش» و همین طور اشراف شما به تاریخ و اساطیر ایران باستان از نقاط قوت اثر محسوب میشد. دراینباره جا دارد بپرسم آیا فکر میکنید ژانر فانتزی که عموم مخاطبانش زیر ٢٠ سال هستند ژانر درستی برای نگارش چنین کتابی بوده است؟
به عقیده من ما از ظرفیتهای ژانر فانتزی در ایران به درستی استفاده نمیکنیم. فانتزی فقط سرگرمکننده نیست، میتواند بستر خوبی هم برای پرداختن به مسائل انسانی و حتی مسائل روز باشد. در کتاب نگهبان باد مفاهیمی مانند جاهطلبی، میل به قدرت، هدفمندی افراطی و آنچه افراد به زمان خود تصمیمهای درست میدانند و مواجهه با پیامدهای آن مورد بررسی قرار میگیرد. در کتاب جدیدم که در دست نگارش است حتی از این هم فراتر رفتهام و به یکی از مسائل مهم روز یعنی مهاجرت پرداختهام.
چطور میشود در بستر داستانی با فضای اسطورهای و تاریخی به چنین مسائلی پرداخت؟
در تاریخ، ادبیات کهن و اساطیر ما منابع فراوانی برای الهام گرفتن نویسندگان وجود دارد، اما اینکه چگونه از آنها استفاده کنیم، صددرصد بستگی به بینش نویسنده دارد. در مورد نگهبان باد باید بگویم که پاسخ عموم خوانندگان مثبت بود، پس میشود گفت دستکم در رساندن بخشی از این پیامها به مخاطب موفق بودهام و این باعث خوشحالی است. هر چند خودم کتاب نگهبان باد را بیشتر برای گروه سنی جوان و بزرگسال مناسب میدانم، ولی باور دارم که فانتزی، حتی فانتزی کودک و نوجوان، کاملاً قابلیت این را دارد که به دغدغههای معاصر بپردازد و درسهایی از زندگی به جوانان بیاموزد، مشروط بر اینکه نویسندگان این ژانر به این مهم همت بگمارند.
باتوجه به فعالیتهای اخیرتان جا دارد بپرسم در حال حاضر مشغول نگارش هستید یا ترجمه؟ اثر بعدی شما چه خواهد بود؟
من همیشه تألیف و ترجمه را به موازات هم پیش میبرم. دوست دارم خودم را کاملاً در کارم غرق کنم. پیش از نوروز ترجمه یک سهگانه فانتزی را به ناشر تحویل دادم و یک کتاب فانتزی خواندنی هم در دست ترجمه دارم. کتاب بعدی خودم کتاب دیگری است در جهان نگهبان باد که در سال جدید منتشر خواهد شد.