خودم از پاریس قربان شما بگردم! | جام جم


کتاب «حظ کردیم و افسوس خوردیم» گزارشی از سفر دو جوان قجری به اروپاست. این دو جوان از بستگان مظفرالدین‌شاه قاجار هستند ولی در سفر به فرنگ با شخص شاه همراه نشده و مستقل از تشریفات و آداب شاهانه عازم فرنگ می‌شوند.

حظ کردیم و افسوس خوردیم»  میرزا حسن‌خان مستوفی‌الممالک

میرزا حسن‌خان مستوفی‌الممالک و دوستعلی‌خان معیرالممالک (پدر رهی معیری)، نوشته‌های‌شان را در دو سوی یک دفترچه یادداشت می‌کنند. در کتاب، منظور از نوشتن روزنامه، همان نوشتن سفرنامه است.
کتاب ازکشتی، بنا، مناظر و صنایعی که در یک سده‌ قبل برای دو جوان قاجاری جالب بوده، روایت می‌کند. به نقل از کتاب: «کشتی ۱۲۰۰ اسب زور دارد(منظورهمان قدرت کشتی که برحسب اسب بخاربیان می‌شود.) و دستگاه چراغ‌برقش هشت اسب زور دارد .» یا پل متحرک که حیرت شاه و درباریان را به دنبال دارد و هرکدام در سفرنامه‌های‌شان به آن اشاراتی داشته‌اند.
جذاب‌ترین بخش اکسپوزیسیون ۱۹۰۰ میلادی، بنای پاریس بود که با هزاران لامپ رنگی چشمک‌زن تزئین شده بود.

انتخاب نام کتاب بسیار هوشمندانه است که به طور قطع و یقین، دوستداران تاریخ و فرهنگ را به خواندن آن ترغیب می‌کند ولی متاسفانه باید گفت متون ثبت‌شده در کتاب آن‌طور که از نامش انتظار می‌رود به پیشرفت‌ها و صنعت اروپا نمی‌پردازد بلکه شاید۷۰درصد کتاب به این جملات خلاصه شود: نهار خوردیم‌... شام میل فرمودیم‌... لباس عوض کردیم و ریش تراشیدیم‌... حضرات تخته‌بازی کردند و مشغول بازی آس شدند... وضع پوشش و شکل و شمایل زن‌ها در اروپا برای راویان کتاب بسیار مورد توجه است و بارها و بارها به آن اشاره می‌کنند.

بهترین قسمت این کتاب، عکس‌های تاریخی است که شاید برای اولین بار چاپ شده باشد. بعضی از این عکس‌ها هنوز در آلبوم‌های خانوادگی قرار داشته یا به فروش رسیده بودند. جمع‌آوری این عکس‌های دیدنی حتما برای گردآورندگان آن کار آسانی نبوده است. جالب اینجاست در یک مجله فرانسوی عکس اعتصام‌السلطنه چاپ می‌شود و در متن به معرفی این شاهزاده ایرانی می‌پردازد.
نویسنده او را فردی باهوش و دوست‌داشتنی می‌داند که جذابیتی خاص دارد به نقل از کتاب: «والاحضرت شاهزاده، سزاوار تمام خوبی‌هاست... چهره شاهانه، نگاه مهربان و لبخندی جذاب... او آهسته و شمرده و کاملا ادبی با ما به زبان فرانسه صحبت می‌کند.»

نامه‌های آخر کتاب هم که فقط به چاپلوسی برای دریافت پول نوشته شده است. این پول که قطعا از سرمایه‌ ملی ایران است، برای ادامه خرید و گشت و گذار و خوش‌گذرانی در اروپا خرج می‌شود. عنوان یکی از آنها نهایت چاپلوسی است «خودم از پاریس قربان شما بگردم.»

فصلی از کتاب با عنوان بمان و تماشا کن، به خاطرات دوستعلی‌خان معیرالممالک می‌پردازد. این خاطرات یک بار در مجله یغما به چاپ رسیده است. این فصل هم معیرالممالک تنها به صحبت با کسانی می‌پردازد که پدرش در سفرهای قبل با آنها خوش و بشی داشته است. به نقل از کتاب در صفحه‌ ۱۰۲: «مادام منش، در سفر دوم پدرم به فرنگ با او آشنا شده بود و بالاخره آشنایی از دوستی گذشته بود و به مرحله‌ لطیف‌تری انجامیده بود. وی شیرین‌لبی و شیرین‌قلمی را به یکجا گرد آورده بود...» از این قسم پاراگراف‌ها به‌کرات درکتاب دیده می‌شود. خیلی دوست دارم بدانم این کتاب از فیلتر فرهنگ و ارشاد چطور عبور کرده است یا اصلا چرا باید این قسم متون به چاپ برسد و به کار چه کسانی خواهد آمد؟

در تمام طول کتاب جز همان چند موردی که من اشاره کردم، در مورد صنعت و پیشرفت، هیچ مورد دیگری ذکر نمی‌شود.
اگر بهانه چاپ این کتاب برای آشنا شدن با تعارفات و ادبیات قاجار هم باشد، باز هم لازم نبود تمام جوانب شخصیتی یک فرد در آن آورده شود که این خود رواج دادن این قسم تعاملات و روابط است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...