شکوه از ممنوعیت عزاداری! | الف


ادبیات ایران و هند در برهه‌هایی از تاریخ پیوندهایی ناگسستنی با هم داشته‌اند و آن‌قدر به یکدیگر نزدیک بوده‌اند که تفکیک سبک و مسیر حرفه‌ای برخی شاعران و ادیبان هندی و ایرانی از هم به راحتی میسر نبوده است. اما بعضی دوره‌ها به شکل شاخص‌تری رابطه‌ی تنگاتنگ ادبی این دو سرزمین را نشان می‌دهند که عصر حکومت گورکانیان از این جهت بسیار قابل تأمل است. زبان رسمی دربار گورکانیان که در قرن دوازدهم بر ایران و هند تسلط داشتند، فارسی بود و همین اتفاق منجر به نزدیکی و تعامل بیش‌تر ادبیات ایران و هند شد.

سفر در حباب امیرحسین مدرس

پیش از آن هم البته قرابت‌ ریشه‌های زبانی و اشتراکات فرهنگی، زمینه‌ساز وفاق ادبی شده بود اما در دوره‌ی گورکانیان این ارتباط شکل عمیق‌تر و محکم‌تری یافت. در این میان، شعرای بسیاری را می‌توان یافت که واسطه‌ی تحکیم این پیوندند، هرچند خود گمنام و مهجور مانده‌اند، شُکری هندی از جمله‌ی این چهره‌هاست.

یافتن مستنداتی دقیق و متقن از دوره‌ی زیست شُکری کار چندان راحتی نیست، زیرا آن‌چه درباره‌ی او به جا مانده اندک و پراکنده است. گاهی نیز اقوال و روایات متناقضی درباره‌ی او وجود دارد که به سادگی نمی‌توان تأیید یا ردشان کرد و در این مواقع پژوهشگران و مؤلفین وقایع پرتکرار و متکی بر منابع موثق را مبنای کار خود قرار می‌دهند، گرچه حتی در این گونه موارد هم امکان تخطی از واقعیت وجود دارد. به همین سبب تحقیق و تألیف درباره‌ی شاعر مهجوری همچون شُکری زمان، دقت و حوصله‌ی فراوان می‌طلبد. امیرحسین مدرّس کوشیده در مجموعه‌ی «سفر در حباب» با در نظر گرفتن چنین ملاحظاتی به معرفی شُکری هندی برای مخاطبان حرفه‌ای و جدی ادبیات بپردازد.

در میان کتبی که به شرح حال شعرا پرداخته‌اند به نام شُکری بسیار اشاره شده است، اما هیچ‌یک از آن‌ها شُکری هندی نبوده و بنابراین کارِ یافتن نام و نشان از این شاعر به شدت دشوار به نظر می‌رسد و بیش‌تر از طریق تعمق در آثار خودِ او امکان‌پذیر است. مؤلف نیز به همین شیوه عمل کرده و سعی در یافتن ویژگی‌های این شاعر از راه جست‌وجو در اشعار به جا مانده از او داشته است. دوره‌ی زندگی او به استناد برخی استقبال‌های شعری که از شعرایی از قبیل میرزا زاهد علی‌ خان لاری متخلص به «سخا» کرده، به اوایل قرن دوازدهم برمی‌گردد.

برخی اشارات شُکری به مکان‌ها، اشخاص یا وقایع نشان از زیست متلاطم و پر از سیر و سفرش دارد و از عقایدش درباره‌ی موضوعات مختلف پرده برمی‌دارد. در بین اشعارش که در قالب قصیده، غزل، مثنوی، رباعی، مسمط و مخمس سروده، به سفرهایش به شهرهای بسیاری از هند اشاره کرده است. او همچنین به حج رفته و درباره‌ی آن نیز در اشعارش ابیاتی آورده است. سفرش به بصره نیز برایش چنان اهمیتی داشته که در مورد آن نیز مطالبی نوشته و از ممنوعیت عزاداری برای امام حسین (ع) در آن سرزمین شکوه کرده است. شُکری براساس آن‌چه درباره موضوعات مختلف گفته، شاعری است که آثارش هم بُعد عرفانی داشته و هم جنبه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روزگاری را که در آن می‌زیسته دربر گرفته است. به‌علاوه، از منظر زیبایی‌شناسی ادبی نیز آثار او درخور تعمق‌اند و جلوه‌های متعددی از به‌کارگیری صنایع و بدایع را در اشعار او می‌توان یافت که مؤلف در بخشی جداگانه از کتاب به آن‌ها نیز پرداخته است.

شُکری در دوره‌ی رونق سبک هندی می‌زیسته و خود نیز از آن در آثارش بهره برده است. اما به تعبیر مؤلف کتاب، شکری شاعری «دو رنگ» به شمار می‌آید که هم ویژگی‌های سبک هندی و هم عناصری از سبک عراقی را در اشعارش می‌توان یافت. هرچند او در اغلب مواقع از پیچیده‌گویی‌ها و طمطراقی که سبک هندی با خود دارد پرهیز نموده و تلاش کرده شعری روان و دور از سنگینی‌ها و بازی‌های کلامی پیچ در پیچ را به مخاطبش عرضه کند. با این‌حال او از خلاقیت در به‌کارگیری صنایع ادبی دست نکشیده و ظرافت‌های زبانیِ اشعارش، چشمگیر و درخور ستایش‌اند.

یکی از مسائلی که شناخت شُکری را از طریق آثارش آسان‌تر می‌کند این است که او اغلب شرحی بر پیشانی آن‌ها نگاشته و درباره‌ی سبک، موضوع، مکان و حال و هوایشان مطالبی عنوان کرده است. به طور نمونه درباره‌ی غزلی نوشته که: «در بندر هگلی به تحریر درآمده». به همین علت است که هیچ منبعی به اندازه‌ی خود او به شناسایی‌اش و درک سبک زیستی و حرفه‌ای‌اش کمک نمی‌کند. مؤلف نیز از همین منبع غنی و موثق بهره جسته و این شاعر بی‌نشان و کم‌تر شناخته شده را برای جامعه ادبی بازنمایی کرده است.

اما جدای از بخش اول کتاب که توضیحات و نکات مهم در تصحیح اشعار و مطالبی را که در غور و تتبع آثار این شاعر باید به آن‌ها توجه داشت در خود جا داده، بخش‌های بعدی مجموعه تماماً به آثار منظوم شکری اختصاص یافته است؛ اشعاری که با مطالعه‌ی بخش آغازین کتاب می‌توان به درک روشن‌تری از آن‌ها و از شخصیت و زندگی شاعر رسید. نگاهی کلی به مجموعه آثار شکری نشان می‌دهد که اگرچه او در تاریخ ادبیات شاعری بی‌نشان به به شمار می‌آید، اما ادیب، فعال اجتماعی و متفکری پویا بوده که کوشیده مضامین مهم هستی‌شناسی، اجتماعی و سیاسی زمانه‌اش را در قالب شعر مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد و همین مسأله هم کتاب اشعار او را درخور تأمل‌ و مطالعه‌ی دقیق می‌نماید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...