در دنیای پرشتاب کنونی، پرداختن به مسائل گوناگون در قالب روایت‌های کوتاه داستانی، یکی از سبک‌های جذاب برای مخاطبان است. سبکی که امروزه مخاطب فراوانی خصوصا در میان نسل جوان دارد. کتاب «چمدان‌های باز» اثر سیدمحسن روحانی را می‌توان در این دسته قرار داد. او در نخستین اثر روایت داستانی خود تلاش کرده تا دنیای مهاجران را به گونه‌ای ملموس و با زبانی روان برای مخاطب خود توصیف کند. سیدمحسن روحانی، دانش‌آموخته‌ دانشگاه امام صادق(ع) است و در حال حاضر مشغول گذراندن دوره‌ پست دکترا در رشته‌ حقوق تجارت بین‌الملل در کشور آمریکا است.

چمدان‌های باز سیدمحسن روحانی

کتاب «چمدان‌های باز» اولین کتاب شما در حوزه‌ غیر تخصصی‌تان یعنی حقوق است. چه شد که این کتاب را نوشتید؟
همه چیز از «سفر» شروع شد! سفر برای من همیشه جذاب بوده. چراکه شما می‌توانید تجربه‌های بی‌بدیلی از گستردگی دنیای اطرافتان به دست بیاورید. اما وقتی به عنوان دانشجو وارد کشور آمریکا شدم، دیگر مسافر نبودم و قرار بود بخشی از زندگی من در آنجا رقم بخورد. این شرایط خیلی با مسافر بودن متفاوت است. بعد از مدتی توجه به ظواهر جای خودش را به ریزبینی و تامل می‌دهد. اینجا بود که من کم کم شروع کردم به نوشتن داستان آدم‌هایی که مهاجر بودند و نه مسافر! و اینگونه کتاب «چمدان‌های‌باز» نوشته شد.

شما روایت‌هایی با موضوعات مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … را آورده‌اید. چرا صرفا روی یک حوزه تمرکز نکردید؟
من در این کتاب از زندگی نوشته‌ام و زندگی هم شامل همه‌ این موضوعات می‌شود چرا که انسان‌ها لاجرم با تمامی ابعاد زندگی برخورد دارند و نحوه‌ مواجهه‌ هر فرد با دیگری متفاوت است. اساسا یکی از چیزهایی که خصوصیات آدم‌ها را تعریف می‌کند همین تفاوت نگاه آن‌ها به ابعاد مختلف زندگی است. کسی برایش قدرت مهم است، دیگری پول، یکی هم نگه‌داشتن چارچوب‌های فرهنگی که با خود به کشور غریب آورده است.
بنابراین همین تفاوت‌ها می‌تواند به مخاطب یک نگاه درست بدهد. در واقع یک مهاجر ممکن است با هر کدام از این‌ موقعیت‌ها درگیر شود.

در کتاب از کلمات یا اصطلاحات جالبی استفاده کرده‌اید. مثلا کلمه «رنگین پوست». چرا از این واژه‌ها استفاده کرده‌اید؟
این یکی از مزایای زندگی در شهر هفتاد و دو ملت است. این اصطلاح برمی‌گردد به تنوع مهاجران در نیویورک. اینجا شهروندانی از هرملیت و مذهبی زندگی می‌کنند که حالا با هم به نوعی هم‌وطن هستند. به همین دلیل ایده‌آل این است که افراد به دلیل تفاوت های ظاهری کمتر مورد قضاوت قرار بگیرند. این واژه هم بیانگر همین نکته است.

بهترین روایت کتاب به نظر خودتان کدام روایت است و چرا؟
خودم همه‌ روایت‌ها را دوست دارم. چون با وسواس زیاد از میان اتفاقات مختلف و متفاوت آن‌هایی را انتخاب کرده‌ام که فکر می‌کردم به دل‌مخاطب می‌نشیند. یعنی بارها همه را خواندم و چند تا را حذف و ادغام کردم. اما اگر قرار باشد یکی را پیشنهاد کنم روایت «خش‌سی‌دی» است. به این دلیل که نماد تفاوت‌های واقعی طرز فکر ما با واقعیت مهاجرت است. اولین برخوردی که هر مهاجر با آن مواجه می‌شود و سعی می‌کند با دردش کنار بیاید.

نام‌گذاری روایت‌ها بر چه اساسی بوده؟
برایم مهم بود که هر روایت بتواند به تنهایی یک قصه‌ مجزا روایت کند. به همین دلیل‌تلاش کردم در انتخاب نام هر روایت تمام وجوه آن را در نظر بگیرم به طوری‌که هم برای مخاطب جذاب باشد و هم موضوع آن روایت را باخود داشته باشد.

در طول نوشتن کتاب جایی بود که از نوشتن منصرف شوید؟ چرا؟
بله! نوشتن از خیلی چیزها برایم سخت بود. توصیف بعضی موضوعات که ریشه‌های فرهنگی متفاوت دارد کار پیچیده‌ای است. علاوه‌براینکه شما به عنوان نویسنده باید مخاطب را قانع کنید که منظور از ذکر این تفاوت‌ها برتری دادن به یکی و تحقیر دیگری نیست. البته‌حجم کار و بازنویسی‌های متعددی که انجام دادم هم گاهی باعث می‌شد کمی کندتر پیش بروم. اما بازخوردی که از مخاطب در نوشته‌های کوتاه ‌ترم در صفحات‌مجازی می‌دیدم و همینطور علاقه‌ خودم به مکتوب کردن این روایت‌ها هرچه به پایان کار نزدیک‌تر می‌شدم اشتیاقم را بیشتر می‌کرد.

از سختی‌هایی که برای نوشتن این روایت‌ها پیش رو داشتید برایمان بگویید.
سخت ترین قسمت نوشتن، در نظر گرفتن شرایط سیاسی و فرهنگی و مناسبات دو کشور ایران و آمریکا بود که در تک‌تک روایت‌ها باید مدام مد نظر قرار می‌دادم. از طرفی تلاش می‌کردم روایت‌ها از هر گونه قضاوت یا جهت‌گیری بری باشند. این هم باعث شد کتاب چندین بار توسط خودم باز نویسی شود.

شما کتاب‌های ترجمه و تالیفی در حوزه حقوق هم دارید. با این تجربه‌ جدید آیا باز هم تمایل دارید در این سبک بنویسید؟
بله همانطور که اشاره کردید من در حوزه‌ تخصصی خودم، تجربه‌های زیادی در تالیف و ترجمه کتاب داشته‌ام. ‌اما واقعیت این است که نوشتن این کتاب برایم جنس دیگری از شعف را داشت. چراکه مخاطب آن وسیع‌تر است و اساسا نوشتن روایت‌های داستانی، شیرینی نوشتن را برای خود نویسنده دوچندان می‌کند.

از سوی دیگر به نوعی من در این کتاب از زندگی می‌گویم! زندگی که در این سر دنیا در جریان است و برای هر فردی می‌تواند معنای متفاوتی داشته‌ باشد. من در این کتاب بخشی که مربوط به روند تحصیل‌ام بود را حذف کردم و سعی کردم روایت‌ها داستان مهاجران با موضوع زندگی آن‌ها باشد. امیدوارم بتوانم در آینده کتابی با همین سبک هم در مورد مسیر تحصیلی و زندگی دانشجویان مهاجر بنویسم.

به نظر شما نوشتن این نوع کتاب‌ها از سوی کسانی که مهاجرت کرده‌اند چه مزیتی دارد؟
مهاجرت به دلیل تغییر زیادی که در تمام ابعاد زندگی می‌گذارد، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. برای همین شما اگر با عموم افرادی که‌مهاجرت کرده‌اند صحبت کنید هر کدام می‌توانند از این روند داستان خودشان را بگویند. چون نگاه آدم‌ها با هم متفاوت است. این موضوع‌از طرفی درباره مخاطب هم صادق است. یعنی مخاطبی که مهاجرت را تجربه نکرده از این تعدد نگاه می‌تواند برای روشن شدن فضای‌ذهنی‌اش استفاده کند؛ مواردی مثل آشنایی با فرهنگ، زندگی اجتماعی، تعاریف مرسوم در جوامع و چیزی که می‌شود به طور ملموس باآن ارتباط گرفت. در واقع از این طریق بدنه‌ غیر رسمی جوامع تعریف روشن تری در نگاه مخاطبی که این موضوعات برایش جذاب است ایجاد می کند.

با توجه به سرعت تغییرات دنیا، آیا روایت‌های کتاب تاریخ انقضا دارند؟
به نظر من خیر. دو نکته در این خصوص وجود دارد. اول اینکه کتاب فرم داستانی دارد و به نظر من داستان و روایت هیچ‌وقت کهنه‌نمی‌شود؛ چراکه به هر حال داستان یک دوره‌ای از زندگی است که در تاریخ ماندگار شده. دوم اینکه با توجه به موضوع کتاب که درباره‌مهاجرت است و شرایطی که هر روز در مورد مهاجرت در حال تغییر است، اتفاقا خواندن تجربیات پیشین می‌تواند در خیلی از موارد راهگشا باشد.

هرچند که ممکن است این تغییر قوانین در آینده در برخی موارد با فرایندهای هجرت آن زمان متفاوت باشد، که آن هم بخش کوچکی از محتوا را شامل می‌شود. مثلا کتاب در بخش کوتاهی از تراول بن دولت ترامپ صحبت می‌کند که در زمان دولت رئیس‌جمهور بعدی آمریکا ملغی شد ولی چون کتاب به اتفاقات روز وابسته نیست و کمتر از ۱۰درصد آن درباره زمان نوشتن کتاب است این موارد به کلیت کتاب صدمه ای نمی‌زند. در مجموع،‌ کلیاتی که ذکر شده‌اند تاکید زمانی ندارند و برای هر زمانی مفید خواهند بود.

کتاب توسط نشر جام جم چاپ شده است. دلیل این همکاری چه بود؟
موضوع انتشارات یکی از مهمترین بخش‌های چاپ یک کتاب است. چراکه در واقع ویترین کار را نشان می‌دهد. من هم در این خصوص‌انتشارات‌ مختلفی را بررسی کردم و چندین انتشارات ارزشمند این اثر را با لطف و پیشنهاد نشر خود حمایت کردند و نهایتا از میان آنها با توجه به میزان دلسوزی و نقد منصفانه‌ای که از سمت نشر جام جم داشتم این اثر را به ایشان سپردم. چراکه علاوه بر مدیریت خوب و حرفه‌ای و سرعت پیگیری‌ مراحل مختلف، کیفیت چاپ کتاب هم بسیار مناسب بود. به صورت کلی برای نویسنده مهم‌ترین بخش در تعاملش‌ با انتشارات این است که درگیر بروکراسی اداری و دردسرهایش نشود که نشر جام جم به شدت در این زمینه حرفه‌ای برخورد کرد.

با توجه به گستردگی موضوع مهاجرت، آیا به نگارش جلد دوم کتاب فکر کرده‌اید؟
واقعیت این است که در همین کتاب هم در نسخه اولیه تعداد روایت‌ها خیلی بیشتر از این بود. اما سعی کردم با وسواس تنها این تعداد روایت راانتخاب کنم که فکر می‌کردم هم برای مخاطب جذاب است و هم تا به حال کمتر به این جوانب از مهاجرت پرداخته شده است. بنابراین فکر می‌کنم‌آن‌چیزی که دوست داشتم با مخاطب در میان بگذارم در همین کتاب نوشته‌ام‌.

آیا ملاحظاتی را که مربوط به کشور آمریکا باشد حین نوشتن کتاب در نظر گرفتید؟
به‌طور کلی هرکسی در هر کشوری که زندگی می‌کند، طبیعتا باید به قوانین آن کشور احترام بگذارد. علاوه بر اینکه هزاران نفر این کتاب رامی‌خوانند و اگر بخشی از آن با واقعیت تضاد داشته باشد اعتماد مخاطب از دست می‌رود و دیگر با نوشته‌ من ارتباط برقرار نخواهد کرد. بنابراین من بر اساس رعایت هر دوی این موارد دست به نگارش این کتاب زدم.

عموما وقتی از نگاه یک مهاجر بخواهید از شرایط کشوری که وارد آن شده‌اید ‌بنویسید، تفاوت‌ها و نقدها آشکار می‌شود. آیا نقدهای کتاب در توصیف این تفاوت‌ها منصفانه هستند؟
من اساسا در این کتاب به دنبال نقد شرایط نبودم. ببینید اغلب کسانی که جهت ادامه‌ تحصیل به‌آمریکا‌می‌روند، در ایران شرایط کار و زندگی ایده‌آلی داشته‌اند و چه بسا اگر همین حالا هم در ایران می‌بودند، از لحاظ مالی، موقعیت شغلی و اجتماعی در سطح مقبولی قرار می‌گرفتند. این ها را عرض کردم که بگویم دلیل مهاجرت امثال ‌من‌ دلزدگی از وطن و یا فرار از آن نبوده، بلکه ادامه تحصیل در مقاطع بالا در مهد رشته حقوق من را ساکن ‌نیویورک کرده است.

بنابراین‌هیچ‌گاه به دنبال نشان دادن نقاط ضعف ایران یا مقایسه شرایط نبوده ام. اما طبیعتا، توصیف زندگی در کشورهای ‌در حال توسعه و توسعه یافته این تفاوت‌ها را نشان می‌دهد، ولو اینکه از نظر شخص سومی از یک کشور دیگر باشد. من با در نظر گرفتن تمام این جوانب، سعی کرده‌ام صرفا با توصیف آنچه که دیده‌ام به خواننده این امکان را بدهم که با نگاه خودش موضوعات روایت‌ها را تحلیل کند و در همین ‌راستا تلاش کرده‌ام بدون پیش‌ داوری صرفا به ذکر روایات بپردازم.

آیا از دوران کرونا روایتی در کتاب موجود است؟
در نسخه‌های اولیه سه روایت در ارتباط با دوران کرونا آمده بود اما حذف‌شان کردم. به این دلیل که از نظر من اتفاقات این مدت در شرایط‌خاصی رخ داده‌اند که باید با ذکر جزئیات کامل گفته شوند، چیزی که در این کتاب نمی‌گنجید. علاوه بر اینکه معتقدم نوشتن درباره‌ اتفاقات‌اینچنینی بهتر است مدتی پس از بحران اتفاق بیفتد که نویسنده و مخاطب فرصت درک آن را به دور از هیجان‌های جاری داشته باشد. هر چند که فعلا به نظر نمی‌رسد این دوران به این زودی‌ها تمام شود و شاید در کتاب بعدی به تاثیر کرونا در این شهر به صورت کامل بپردازم که البته هم بسیار مهم است.

کتاب به کسی تقدیم نشده است! دلیل خاصی دارد؟
اگر به روایت‌های کتاب دقت کنید، همگی، حکایت تنها ماندن آدم‌هاست. قصد داشتم کتاب را به ساحت «تنهایی» تقدیم کنم. چیزی که شاید درنظر بسیاری غم‌انگیز به نظر برسد اما اوج زیبایی روح انسان‌ها را نشان می‌دهد.

هفت صبح

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...