مجموعه داستان «آتش خاموش» اولین کتاب سیمین دانشور است که با پیشنهاد مرتضی کیوان، شاعر و روزنامه‌نگار و فعال سیاسی دهه بیست، داستان‌های پراکنده خود را در قالب مجموعه داستان در اردیبهشت سال 1327به چاپ رساند.

داستان‌های کتاب «آتش خاموش» از سال 1321 تا 1326 نوشته شده‌اند. چهار داستان با راوی اول شخص و دوازده داستان دیگر با راوی دانای وابسته به ذهن قهرمان روایت شده‌اند. به گفته خود خانم سیمین دانشور هشت داستان از داستان‌های کتاب را با الهام از داستان‌های نویسنده‌ای امریکایی به نام ویلیام سیدنی پورتر با نام مستعار (اُ. هنری) نوشته است.

سیمین دانشور مثل برخی از نویسندگان آن دوره از نوشتن نام کامل شخصیت‌های قهرمان و محوری یا فرعی داستان خودداری کرده است. در واقع می‌توان گفت نویسنده با این نوع روایت و نگارش، با ایجاد فضایی واقع‌نما خواننده را تشویق می‌کند تا بتواند واقعی‌بودن داستان‌ها را پذیرا باشد.

درونمایه عشق و مرگ را می‌توان در بیشتر این قصه‌ها خواند و درک کرد. قهرمان داستان‌های او دختر و زنانی هستند که از جور زمانه و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، لب به روایت‌کردن گشوده‌اند. گویی سیمین دانشور همه نقدهایی که به جامعه داشته را در تمام قصه‌های خود روانه کرده. او شاکی است از فرهنگ، آداب و تفکرات سطح پایین و دغدغه‌های دونِ هموطنانش.

نثر داستان‌های «آتش خاموش» لحنی شاعرگونه دارد. نویسنده با تکرار در توصیف‌ها و زیاده‌روی در روایت، خواننده را پس می‌زند. دانشور در داستان‌هایش با نثری کتابی، گل‌درشت و شعارگونه و با کمک از کلمات زیبای توصیفی عرصه را برای خواننده تنگ می‌کند. وقتی خواننده کتابی را به دست می‌گیرد به دنبال چالش و گره‌گشایی از قهرمان قصه است و خط‌به‌خط را می‌خواند و می‌خواهد که تشنه‌تر شود، اما ریتمِ کند و روایت فلسفه‌باف و معترضِ نویسنده «آتش خاموش» خواننده‌اش را خسته و دلزده می‌کند. داستان‌های «آتش خاموش» چنان با ریتمی کند پیش می‌رود که می‌توان راحت کتاب را بست و به کار دیگری مشغول شد. البته که روایت شاعرانه و نثری آن‌چنان زیبا و ادیبانه همین ریتم را می‌طلبد. انگار نویسنده می‌خواسته خواننده را آرام‌آرام وارد جهان قصه کند و با استفاده از کلمات ادبی و توضیحات مکرر او را در جریان داستان قرار بدهد. شاید خوانشِ این شانزده داستان برای مخاطبِ مونثی جذاب و دارای کشش باشد که همان زاویه دید را به مسائل و مشکلات زنان جامعه‌اش دارد. قهرمانِ همه قصه‌ها، دختر یا زنی‌ است که فقط دنیا را از دریچه احساسات زنانگی و شکننده و احساساتِ صرف، می‌بیند و قضاوت می‌کند. دنیایی که باید هیچ کم‌وکسری نداشته باشد. راوی دانای محدود به ذهن قهرمان و یا راوی اول شخص برای خودش ناله می‌کند و آه می‌کشد و مرثیه‌سرایی و دلسوزی می‌کند. در آخر قصه یا میدان را به مرگ می‌سپارد و خودکشی می‌کند، یا حرکتی آن‌چنانی که منتهی می‌شود به تحول یک‌باره و ناگهانیِ قهرمان که این امر قابل پذیرش برای اهالی کتاب نیست.

نکته‌ای که در داستان‌های کتاب «آتش خاموش» به چشم می‌خورد و می‌تواند یکی از نقدهای مهم و وارد به آن باشد، این است که سیمین دانشور لحن و نثر راوی را در تمام قصه‌ها یکسان لحاظ کرده است. برای هر قهرمان در هر قصه‌ای یک لحن و یک نثر رعایت شده. مثلاً در داستان «اشک‌ها» راوی اول شخص نامه‌ای را پیدا می‌کند و آن را برای خواننده بازگو می‌کند؛ اما بین لحن و نثر راوی و نگارنده نامه هیچ تفاوتی قائل نشده است.

همه داستان‌ها با روایت راوی شروع می‌شود که این نشان‌دهنده اعتمادبه‌نفس نویسنده است. تنها در یک داستان قصه با دیالوگ شروع می‌شود.

قصه‌ها همگی روایت‌محور هستند، نه موقعیت‌محور. قهرمان در موقعیت‌های روانی گیر می‌افتد و زمانی طولانی طی می‌شود تا نویسنده او را به نتیجه‌ای نهایی برساند. فضاسازی و دادن تصویر از دنیای اطراف قهرمان کمرنگ است. می‌توان گفت دکوپاژ یا رفتار دوربین در تمام قصه‌ها یکی است. نه کلوزآپ، نه مدیوم، فقط، لانگ‌شات است. میزانسن و طراحی صحنه‌ها هم ضعیف است. همان‌طور که گفته شد نویسنده از دادن اکت و تصویر کمتر استفاده کرده و بیشتر از آنچه که در ذهن قهرمان می‌گذرد، می‌گوید. همه اعتراض‌های خود یا حتی فخرفروشی اطلاعات هنری، ادبی و هر چیز دیگری را در ذهن قهرمان یا روایتِ راوی جا می‌دهد و به نگارش در می‌آورد. این چنین می‌شود که روایت بیشتر داستان‌ها خسته‌کننده هستند.

می‌گویند که خانم سیمین دانشور در زمان حیاتش گفته که علاقه چندانی به اولین اثرش ندارد و معتقد بوده که این مجموعه به مقتضای سنش بسیار رمانتیک بوده و اجازه چاپ مجدد آن را نخواهد داد.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...