هفته‌هاست که حتی یک ماهی نیامده است که به طعمه‌ی قلاب‌های او دهن بزند، ولی ناامید نمی‌شود و برای بار هشتاد و پنجم راه دریا را در پیش می‌گیرد... وقت ظهر، ماهی بزرگی به قلاب می‌اندازد... ماهی در اعماق حرکت می‌کند و قایق را به دنبال خود می‌کشد...ماهی‌گیر پیر زمزمه می‌کند: «ای ماهی، من دوستت دارم و احترامت می‌گذارم، خیلی احترامت می‌گذارم. ولی تو را خواهم کشت»... ماهی سیمین‌فامْ سرانجام خط‌های ارغوانی پوست خود را بر سطح دریا نشان می‌دهد

پیرمرد و دریا [The Old Man and the Sea] ارنست همینگوی
پیرمرد و دریا
[The Old Man and the Sea]. داستانی از ارنست همینگوی1 (1899-1961)، نویسنده‌ی امریکایی، منتشرشده به سال 1952. «روزگاری پیرمردی بود تنها در قایقش، که میان گلف استریم2 ماهی‌گیری می‌کرد»؛ حرکاتی به کهنسالی جهان، ثبت‌شده در بیانی که می‌خواهد زبان همه‌ی زمان‌های گذشته و آینده باشد؛ «قصه» هرگز این لحن را کنار نخواهد گذاشت. نام پیرمرد سانتیاگو3 است. هفته‌هاست که حتی یک ماهی نیامده است که به طعمه‌ی قلاب‌های او دهن بزند، ولی ناامید نمی‌شود و برای بار هشتاد و پنجم راه دریا را در پیش می‌گیرد. وقت سحر به میان آب می‌رسد؛ وقت ظهر، ماهی بزرگی به قلاب می‌اندازد. نزاع شدیدی درمی‌گیرد، زیرا ماهی در اعماق حرکت می‌کند و قایق را به دنبال خود می‌کشد. ساعت‌ها می‌گذرد و شب می‌آید، ولی هیچ چیز این حرکت را که در طی آن دو حریف نهایت توانایی خود را به منصه‌ی ظهور می‌رسانند بازنمی‌دارد. آنها دشمن یکدیگر نیستند، اما کشتن و کشته‌شدن جزو نظم طبیعیِ جهانِ دریاست. ماهی‌گیر پیر زمزمه می‌کند: «ای ماهی، من دوستت دارم و احترامت می‌گذارم، خیلی احترامت می‌گذارم. ولی تو را خواهم کشت».

نصف روز دیگر سپری می‌شود بی‌آنکه نتیجه‌ی قاطعی گرفته شود و سانتیاگو نسبت به این ماهی، که همچنان ناپیداست و دست‌های او را خون‌آلود کرده و مجبورش ساخته است که اراده‌اش را همواره بیدار نگه دارد، احساس ستایش می‌کند. صبح روز سوم، ماهی سیمین‌فامْ سرانجام خط‌های ارغوانی پوست خود را بر سطح دریا نشان می‌دهد و پیرمرد می‌داند که شایسته‌ی این توفیق خواهد شد: توفیق صیدِ جانوری افسانه‌ای مانند شیران که گاهی در خواب‌های او پدیدار می‌شوند. در اینجا همه‌چیز حقاً می‌بایست با آواز پیروزی پایان گیرد، اما پیروزی برای انسان آغاز مبارزه‌ی دیگری است.

کوسه‌ها به بوی خون ماهی جلب می‌شوند، نزدیک قایق می‌آیند و شروع به بلعیدن گوشت ماهی مغلوب می‌کنند. سانتیاگو می‌داند که صیدش را نخواهد توانست نجات دهد، ولی با این‌همه سرتاسر شب از آن دفاع می‌کند تا بر اثر خستگی از حال می‌رود. از این ماهی شاهوار چیزی باقی نمی‌ماند جز یک «استخوان دراز سفید که در دست امواج بالا می‌رفت و پایین می‌آمد و تکان می‌خورد». با این وصف، آنچه پیرمرد به ساحل می‌آورد تصویر شکستش نیست. و چون زیر بار شکست نرفته جامعه را برای همیشه غنی کرده است، و پیر و جوان که منتظر آمدن او بودند اکنون می‌دانند که چرا او را تحسین خواهند کرد؛ او را که در تنهایی توانسته است رنج‌ها و امیدهای آنها را به صورت نمونه و سرمشق درآورد. در این کتاب سمبول‌ها آشکارتر از آن است که ضعف شمرده نشود؛ توفیق این کتاب در زیبایی ادبی سبک آن است، و همین است تنها امیدِ ماندگارشدنش.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش


1. ernest Hemingway 2. Gulf-Stream 3. Santiago

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...