هنرمندی در راه درونِ زیبا | اعتماد


راینر ماریا ریلکه
[Rainer Maria Rilke] از آن دست شاعر-نویسنده‌هایی است در تاریخ جهان که به شکلی شگفت و شکوهمند واژه‌ها و نویسندگی را در هم‌نشست با هنرهای تجسمی ادراک می‌کرد و از همین رو شعرهایی تحت‌تاثیر آگوست رودن مجسمه‌ساز سروده و نامه‌هایی سرشار از ظرایف هنری درباره تاثیرپذیری‌اش از نقاشی‌های سزان خطاب به همسرش، کلارا قلمی کرده است.

نامه‌ها؛ درباره سزان» [Letters on Cézanne]  راینر ماریا ریلکه [Rainer Maria Rilke]

در این نامه‌ها مواجهه مستانه شورانگیز شاعر را با نقاشی‌های سزان به تماشا می‌شود نشست، چنانچه در مقدمه کتاب «نامه‌ها؛ درباره سزان» [Letters on Cézanne] تصریح شده است که ریلکه «نامه‌ها را چنان نوشته که بتوان آنها را هم‌ارز نقاشی سزان به حساب آورد، بتوان دیدشان.» ریلکه در این نامه‌ها با سادگی کسی که برای عزیز خودش نامه می‌نویسد و با لحنی «شاعرانه، تکه‌پاره و رها، که زاویه‌دیدهای مختلف در سبک کوبیسم را به ذهن متبادر می‌کند، ترکیبی که نطفه‌اش در کار خود سزان بسته شده است»، از شکوه الهام گرفتن از نقاشی‌های سزان حرف می‌زند تا مهر تاییدی نهاده باشد بر عنوان همین ستون: «هنرهای تجسمی در آینه فرهنگ مکتوب». مترجم کتاب، سیاوش روشندل، متن نامه‌ها را به بهترین ادبیات ترجمه کرده و مقدمه خوب و مبسوطی بر آنها نوشته است تا کتاب باشکوه متن اصلی‌اش به دست مخاطب هنردوست فارسی‌زبان برسد و از همین روست که در این نامه‌ها می‌شود زندگی کرد، در جایگاه شاعری که می‌کوشد نقاشی‌های نقاش اندوهگین و منزوی اما پرکاری را در آنچه می‌نویسد بازتاب دهد.

او از چنان تاثیر شگرفی سخن می‌گوید که باعث می‌شود در مواجهه با تابلوها مثل همیشه بیش از نقاشی‌ها نگاهش به تماشاچی‌های نقاشی‌ها نباشد: «تو می‌دانی که چقدر همیشه آدم‌هایی که از کنار تابلوها می‌گذرند برایم از خود تابلوها مهم‌تر بوده‌اند... غیر از اتاق سزان. اینجا همه واقعیت طرف اوست: در این لایه‌ آبی ردایی سیر او و در قرمزش و سبز بی‌سایه‌اش و سیاه مایل به قرمز بطری‌های شرابش و دم‌دستی بودند همه موضوعاتش: سیب‌های روی میز همه سیب پختنی‌اند و بطری‌های شرابش از درون یک روپوش قدیمی آشکار شده‌اند.» بخشی از این دلبستگی و مکیده شدن شاید به زندگی غمبار سزان و تنهایی‌اش بازمی‌گردد، وجهی شاعرانه از حیات یک هنرمند که برای شاعری که راوی رنج‌های انسانی است، راوی درونیات، بی‌تردید مغتنم و الهام‌بخش خواهد بود: «من چیزهایی از آخرین سال‌های او می‌دانم، زمانی که پیر و ژنده بود و بچه‌ها هر روز تا استودیو دنبالش می‌کردند، سنگش می‌زدند، انگار که سگی مریض باشد. اما در درون، در راه درون، او به طرزی شگفت‌انگیز زیبا بود و ندرتا فریادی خشمگینانه به سوی این مهمانان سر می‌داد.»

از این رهگذر آیا شاعر افزون بر هنر نقاش، تحت‌تاثیر شکوه درونی او قرار نگرفته است؟ چیزی که او را به استغنا و امید در ادامه راه سوق می‌داده است؛ به نظر می‌رسد با چنین تفسیری در این نامه‌ها شاهد بازتولید رهیافت‌هایی هنری هم هستیم، اهمیت دادن به خودشناسی و خودسازی در رسیدن به راه خودت در هنر، مولفه‌ای داستان‌وار و شاعرانه که گاهی شاید بیشتر از نقاشی‌ها و درهم‌آمیزی رنگ‌هایشان به کار نویسنده-شاعر می‌آید و این تاثیرپذیری در قلب و قلم شاعر چنان است که وقتی همسرش از شباهت ناخواسته بینش درونی کارش بر ورق‌های آبی با آنچه اکنون در برابر سزان تجربه می‌کند، نوشته است، به وجد می‌آید: پس به این ترتیب من نیز همچون سزان به استغنا و رهایی و زیبایی درون رسیده‌ام؟

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...