جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بودهاند و رفتهاند جاهای خوب دنیا مسکن کردهاند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، میخواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنهای، من برای خودم رو نینداختهام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید
...
هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش میگردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو میریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم
...
دیگر آن جوان پرخاشگر حماسه خوان نیست که در «ارغنون» چنان شاد و شنگی داشت و میخواست «بنیاد سپهر را براندازد»... اگر از این زندگی در شکنجه است و بر آن دشنام میفرستد، نمایشگرِ آن نیست که او این زندگی را دوست ندارد؛ بلکه زندگی پست را نمیخواهد... خاطرش آرامش نمیپذیرد. جز آنکه خود را به لودگی بزند و همه چیز را مسخره کند... ای درختانِ عقیم ریشهتان در خاکهای هرزگی مستور!
...
انسان را به نظارهی شاعرانهی اشیا در درونیترین زندگی آنها میبرد... ارادهی خدا را جانشین ارادهی خویش میکند، و به همین سبب، استقلال مطلق در برابر خلق و وارستگی در برابر اشیا پیدا میکند؛ دیگر خلق و اشیا را برای خودشان دوست میدارد؛ همانگونه که خدا آنها را دوست میدارد... انسان به عنوان آفریدهی عشق مرکز آزادی است و مغرورانه در برابر خدا و سراسر جهان هستی میایستد. عمق درون او را تنها خدا میتواند بخواند!
...
اکنون میتوانند در زندگی زمینی خود تأمل کنند، گناهان و خطاهای خود را خود داوری کنند... نخست غرور است و حسد و خشم؛ در پی آنها تنبلی، خست، شکمپرستی و شهوترانی... خدا دلهایی را که میان خود برادرند برکت میدهد. این راز ارواح است که زندگی آنها عین زندگی خداست... رفیق نوشخواریها و سرگردانیهای خود را ملاقات میکند. هردو، خوشحال از بازیافتن یکدیگر، از گذشتهی مشترک خود یاد میکنند
...
شکسپیر در زمان حیاتش نه با «مکبث» و «هملت» و «اتللو» و «شاه لیر» بلکه با همین دو منظومه مشهور و ثروتمند شد... شرحِ هنرمندانهی سرخوشیهای عاشقانه... مسئلهی میل جنسی در انگلستان آن زمان، نه فقط از محرّمات یا تابوهای جنسی، بلکه از محرّمات سیاسی محسوب میشد... آنچه در «ونوس و آدونیس» آمده، از نظر کلیسای کاتولیک کفر محض محسوب میشد... میل جنسیِ سرکش و مرگبار تارکین در «تجاوز به لوکرس»، تمثیلی است از قدرت سیاسی قهاری که اگر نظارتی بر آن نباشد، در کمال بیحیایی خود را مالکِ مال و ناموس همه میداند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژیهای سیاسی چون مارکسیسم نیز میکوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریهپردازان مارکسیست به ما نمیگویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، میپذیرند که نظریهشان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز میکند، ابطالپذیری علم و ابطالناپذیری غیرعلم است... جامعهای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، بهمعنای دقیق کلمه، نمیتواند سیاسی و آزاد قلمداد شود
...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بودهاند و رفتهاند جاهای خوب دنیا مسکن کردهاند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، میخواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنهای، من برای خودم رو نینداختهام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید
...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایدههای شخصی و احساسات و غیرهاش زیرورو میکنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آنقدر بُردارها و جهتهای گونهگون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه میخواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه بهنظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد
...
میدانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روسها، امنیت نظام اهمیت درجهی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرزها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنجتر که به آسانی نمیتوان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه میبینند
...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشتهاند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم میشدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار میکردند
...