سخنوری با ته لهجه مشهدی | شهرآرا


کتاب «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» را یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین شعرای «نیمایی» معاصر نوشته است راجع‌به «پیشوای شعر نو»، جناب نیما یوشیج. «نیما»یی که آن‌قدر انقلاب و نوآوری‌اش ـ یا به قول اخوان بدعت‌ها و بدایعش ـ در شیوه سرودن ـ یا به قول هوشنگ ابتهاج ـ ساختن شعر معاصر فارسی مهم، وسیع، عمیق و اثرگذار بوده است که نامش (البته پس از تبدیل‌شدن به صفت نسبی «نیمایی»)، در توصیف بسیاری از شعرهای سروده شده پس از سال1300شمسی به‌کار رفته، همچنان به‌کار می‌رود و در آینده نیز به‌کار خواهد رفت.

بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج

شعرهایی مانند «میراث» و «چاووشی» که هر دو سروده «اخوان» در سال1335 هستند یا دو شعر بلند و ماندگار ساخته «سهراب»، یعنی «صدای پای آب» و «مسافر» که به‌ترتیب، در سال‌های 1344 و 1345 منتشر شده‌اند و صدها شعر «نیمایی» دیگر؛ شعرهایی که وزن و قافیه دارند، اما نه به سفت و سختی شعر کلاسیک و از آن‌طرف، رنگ و بویی دارند که برای بسیاری از مخاطبان معاصر شعر فارسی، ممکن است دل‌پسندتر و گوش‌نوازتر از شعر‌های کهن به نظر بیایند.

کتاب یک مقدمه، هفت فصل و چهار ضمیمه دارد که ضمیمه چهارمش، چیزی نیست جز پنج مسمط از «دهخدا» (همان شعر معروف «یاد آر، ز شمع مرده، یاد آر»)، جناب «حیدرعلی کمالی» و بانو «پروین اعتصامی» که به‌دلیل ارجاع پربسامد نویسنده به آن‌ها در خلال متن کتاب، به‌طور کامل در پایان کتاب آمده‌اند.

فصل نخست کتاب «نقطه تحول» نام دارد که پس از دو پاراگراف کوتاه و طنزآمیز (تا یادم نرفته عرض کنم که «اخوان» در عرصه شعر نیز، گاهی به سرودن اشعار مطایبه‌آمیز پرداخته است، مانند بعضی مثنوی‌هایش در هشتمین دفتر شعرش «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم») با این جملات ادامه می‌یابد: «ما از نیمایوشیج آغاز می‌کنیم که اگر نقطه‌ای بشناسیم، یا بخواهیم بشناسیم برای تحول شعر جدید فارسی، اوست و در اوست آنچه اصلی و حقیقی است و در آثار اوست که همه عناصر لازم تحول را می‌توانیم ببینیم و نشان دهیم. دگرگونی شعر ما و افتادنش به طریق تازه درحقیقت نقطه‌ای روشن‌تر از نیما ندارد. (صص 23 و 24)» (باز هم اجازه دهید تا داخل پرانتز، توجه شما خوانندگان عزیز این جستار را جلب کنم به «نحو» متفاوت و رها و چابک «اخوان» که در همین بخش نقل شده نیز آشکار است. «اخوان» در نثر نیز مشابه نظم ـ البته با بسامدی به‌مراتب کمترـ خیلی در قید و بند رعایت‌کردن ترتیب اجزای جمله، بر اساس «نحو معیار» فارسی نیست و هیچ ابایی ندارد از اینکه مثلا فعل را در آغاز جمله بیاورد یا جمله‌های پایه و پیرو را در هم بیامیزد و در یک کلام، لحن نوشتارش را به گفتار نزدیک کند که البته این آخری، خواندن کتاب او را به تجربه‌ای بی‌بدیل بدل می‌سازد؛ انگار در خانه یا اتوبوس یا مترو یا محل کار یا هرجای دیگری که در حال خواندن «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» هستید، نشسته‌اید و «اخوان» در حال سخنرانی برای شماست، با لحنی شیوا، بیانی سلیس و «ته‌لهجه‌ای مشهدی». روحش شاد!)

«نیما مردی بود مردستان» عنوان فصل دوم کتاب است که با خواندن آن، با جد و جهدهای خستگی‌ناپذیر نیما برای ایجاد تحول در شعر فارسی و دشواری‌هایی که در این مسیر متحمل شده است آشنا می‌شویم. در فصل سوم با عنوان «نیما و شیوه‌های قُدمایی»، «اخوان» به تحلیل بخش‌هایی از کار «نیما» می‌پردازد که در آن‌ها، «نیما» با تقلید از شیوه شعرگفتن کهن شعر می‌سراید و اتفاقا در این زمینه، خیلی هم موفق نیست. «اخوان» از این عدم توفیق خرسند است و چنین می‌گوید: من توانایی کمتر [نیما] در آن تقلیدها را اتفاقی نادر و سعادت‌آمیز برای شعرمان می‌دانم. اگر از این شاعر 10دیوان قصیده و غزل و مثنوی می‌ماند [اما به قیمت سرودن آن‌ها] «مرغ آمین» و «مانلی» و «افسانه» و «کار شب‌پا» و «پادشاه فتح» [نام پنج شعر معروف نیما] به وجود نمی‌آمد، بسیار اسف‌انگیز بود. (ص77)» ناگفته نگذارم که در فصل هفتم و آخر کتاب با عنوان «پابه‌پای شعری از نیما»، جناب «اخوان» به شرح و تحلیل همین شعر «کار شب‌پا» ـ که ذکرش به خیر رفت ـ می‌پردازد (درضمن شب‌پا کسی است که شب‌ها مزرعه برنج را می‌پاید و با کوبیدن بر طبل یا دمیدن در شاخ ـ مشابه بوق ـ حیواناتی مانند گراز را از مزرعه می‌تاراند.(ص277)

همچنین «اخوان» در فصل‌های چهارم تا ششم که به‌ترتیب عناوین «نوعی وزن در شعر امروز فارسی»، «هماهنگی و ترکیب» و «عینیت و ذهنیت» را بر پیشانی خود دارند، ضمن تقطیع بسیاری از شعرهای نیما، مباحث استادانه‌ای پیرامون وزن ارائه می‌کند که انصافا فی‌نفسه کلاس سرودن شعر است. در کنار این‌ها، انواع روش‌های مورد استفاده نیما برای ساختن تشبیه و نیز رابطه «لفظ و معنا» و روش‌های نیما در معناسازی، موضوعات دیگری است که در این کتاب خواندنی، به شیوایی هر چه تمام‌تر گشوده شده‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...