آیا گمان می‌کنید مغز انسان برای تفکر تکامل یافته و غایت فرگشت رسیدن به این توانایی است؟ آیا به نظر شما رفتار انسان به دو گونه هیجانی و عقلانی تقسیم می‌شوند و این دو با هم متفاوت‌اند و باید از اولی فاصله گرفت؟ آیا گمان می‌کنید مغز انسان صرفا به خاطر بزرگ‌تر بودن حجمش از مغز موش صحرایی به طبع پیچیده‌تر و تکامل‌یافته‌تر است؟ و اینکه هر بخش مغز صرفا از پس وظیفه‌ای مشخصی برمی‌آید؟ و خاطرات همچون فایل‌های کامپیوتری در مغز ضبط می‌شوند؟ آیا گمان می‌کنید مغز انسان تکامل یافته‌ترین و پیشرفته‌ترین مغز در بین موجودات زنده است؟!

لیزا فلدمن بارت [Lisa Feldman Barrett] ۷/۵ درس درباره مغز» [Seven and a half lessons about the brain]

همه این موارد جزو حقایق غیرقابل انکاری بود که تا مدتی پیش علم پنداشته‌می‌شدند! اما دیگر اعتبار گذشته را ندارند.
لیزا فلدمن بارِت [Lisa Feldman Barrett]در کتاب «۷/۵ درس درباره مغز» [Seven and a half lessons about the brain] به ما ثابت می‌کند تمام این تصورات از نظر علم نوروساینس جدید اشتباه و از اساس غلط است!

مغز انسان برای رسیدن به تفکر تکامل نیافته و اصلا تکامل هدف و غایتی ندارد و اندیشیدن مهم‌ترین کار مغز نیست؛ بلکه آلوستاژ یا همان بودجه‌بندی وظیفه اصلی مغز است.
«تکامل با قصد انجام نمی‌شود. چرایی در کار نیست. ولی می‌توانیم بگوییم که مهم‌ترین کار مغز شما چیست. مهم‌ترین کارش تفکر نیست. احساسات نیست. تخیل یا خلاقیت یا همدلی نیست. مهم‌ترین کار مغز شما کنترل کردن بدن شما، مدیریت آلوستاژ از طریق پیش‌بینی کردن نیازهای انرژی قبل از بروز آن‌هاست.»ص۱۷

نمی‌توان میان رفتار عقلانی و هیجانی تفاوتی گذاشت زیرا در موارد متعدد نفع ما اقدام هیجانی است!
«ولی اصلا رفتار عقلانی چیست؟ به طور سنتی، آن را به معنای فقدان هیجان می‌دانند. تفکر را عقل می‌دانند و هیجان را غیرعقلانی. ولی لزوما این‌گونه نیست. بعضی وقت‌ها هیجان عقلانی است، مثلا وقتی که احساس ترس می‌کنید، چون خطر عاجلی شما را تهدید می‌کند و بعضی وقت‌ها هم فکر کردن عقلانی نیست، مثلا وقتی که ساعت‌ها وقت‌تان را صرف گردش در رسانه‌های اجتماعی می‌کنید و به خودتان می‌گویید که حتما چیز مهمی پیدا خواهید کرد.»ص۳۰

با وجود تفاوت اندازه و تعدد بخش‌های مغز انسان با موش صحرایی، مغز این دو موجود تفاوت چندانی ندارند!
«اگر مغز انسان و موش صحرایی را فقط با چشم بررسی می‌کردیم شاید به این تصور می‌رسیدیم که موش‌ها فاقد سه ناحیه‌ی حسی پیکری هستند که در مغز انسان یافت می‌شود... اما دانشمندان مشاهده کرده‌اند که چهار ناحیه شما و یک ناحیه موش صحرایی حاوی تعداد زیادی ژن‌های یکسان هستند... نیای مشترک انسان‌ها و جوندگان احتمالا یک ناحیه حسی پیکری داشتند که همان کارکردهایی را انجام می‌داد که چهار ناحیه امروز انجام می‌دهند. به احتمال زیاد به تدریج که نیاکان مغزها و بدن‌های بزرگ‌تری پیدا کرده‌اند این یک ناحیه گسترش یافته و به چند ناحیه تقسیم شده‌است تا مسئولیت‌های خود را تقسیم کند.»ص۲۴

بزرگی مغز در مقایسه بین دو گونه جانوری بی‌معناست. مغز هر موجودی در تناسب با ابعاد کل بدنش است و بزرگی آن بر این مبنا سنجیده می‌شود. مانند بزرگی یک آشپزخانه در نسبت کل خانه. خانه بزرگ طبیعتا آشپزخانه بزرگتری دارد و مغز که کارش آلوستاژ یا همان بودجه‌بندی است برای بدنی بزرگ نیاز به حجم بیشتری دارد و اندازه آن ربطی به هوش ندارد و الا باهوش‌ترین موجودات عالم فیل‌ها بودند!

ما موجودات برتری نیستیم. موجوداتی هستند که چندین برابر وزن خود را بلند می‌کنند و در شرایطی سخت دوام می‌آورند اما انسان نه! مغز ما نیز تکامل‌یافته‌تر و جلوتر نیست و فقط نسبت به بقیه جانداران متفاوت تکامل یافته است. ص۲۹
«مغز بسیار پیچیده انسان نقطه اوج تکامل نیست؛ بلکه صرفا با محیط‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم به خوبی سازگار شده‌است.»ص۴۶

نورون‌های مغز می‌توانند نقش‌های مختلف را بر عهده بگیرند و همزمان هم نقش‌های مختلفی برعهده دارند؛ مثلا نورون‌های بینایی کار لمس را هم انجام می‌دهند و با بستن چشم به مدت طولانی و تمرکز بر لمس آن کار را برعهده می‌گیرند. ص۴۰
نورون‌هایی که در جایی تجمع دارند و یک کار مشخص را اکثرا انجام می‌دهند اصطلاحا می‌گویند بخش انجام آن کار اما به معنی این نیست که از عهده سایر امور مغز برنیایند. ص۴۱

ضبط خاطرات هم به‌گونه فایل‌های کامپیوتری انجام نمی‌شود و قابلیت ترکیب و بازیابی اطلاعات از طریق شباهت را نیز دارد.
«مغز خاطرات را مانند فایل‌های کامپیوتر ذخیره نمی‌کند، آن‌ها را در هنگام نیاز با الکتریسیته و جابه‌جایی مواد شیمیایی بازسازی می‌کند... مغزهایی که پیچیدگی بیشتری دارند، خلاق‌تر نیز هستند. یک مغز پیچیده می‌تواند تجربیات گذشته را به طرق جدید با هم ترکیب کند تا مسائلی را که قبلا با آن برخورد نداشته حل کند؛ مثلا شما می‌توانید از یک تپه یا پلکان ناآشنا بدون زمین خوردن بالا بروید، چون در گذشته از موارد مشابهی بالا رفته‌اید.»ص۴۵

۷/۵ درس درباره مغز» [Seven and a half lessons about the brain]

کم‌هوش‌ها فقیر هستند یا فقر هوش را کم می‌کند؟ این سوال مهم را نیز نویسنده در این اثر مختصر توضیح می‌دهد.
«وقتی که فقر در گروهی از افراد در چندین نسل تداوم می‌یابد، جامعه خیلی زود ژن‌ها را مسئول آن می‌داند. ولی احتمال دارد که خود فقر، مغز این افراد را قالب‌ریزی می‌کند.»ص۶۱

و در این کتاب عجیب و جالب نویسنده به ما می‌گوید چرا نوزاد انسان نسبت به بقیه موجودات تازه متولد شده دیرتر می‌تواند مستقل شود.
«بسیاری از جانوران، با مغزی که سیم‌کشی کامل‌تری برای کنترل بدن‌شان دارد، از تخم یا رحم خارج می‌شوند، ولی مغز بچه‌های انسان در زمان تولد هنوز در دست ساخت است. مغز انسان از نظر ساختار و کارکرد تنها زمانی کامل می‌شود که سیم‌کشی اساسی آن تکمیل شده‌باشد، که این فرایند حدود بیست و پنج سال طول می‌کشد.»ص۴۹

مطالعه این کتاب می‌تواند درک شما از قوه فاهمه‌ انسان و نحوه ارتباطش با جهان اطراف را دگرگون و اطلاعات جدیدی به شما ارائه کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...