دردسرهای جذاب | الف


ورود و نفوذ فن آوری به زندگی روزمره آدم‌ها؛ فارغ از اینکه در کدام بوم و اقلیم زیست می‌کنند همواره جذاب و پر قصه است. مثلا خاطره‌های تقریبا مشترکی که همه ما از اولین مواجه‌هایمان با تلفن همراه یا رایانه داریم را به یاد بیاورید. حالا کمی به عقب برگردیم و به زمانی فکر کنیم که اتومبیل‌ها کم کم در کوچه و خیابان جای درشکه‌ها و گاری‌ها و کالسکه‌ها را گرفتند.

پشت فرمان با مامان» [Med mor bag rattet]رانندگی کردن زنان  لیز نورگوا [Lise Nørgaard]

نه تنها در ایران که به جرات می‌توان گفت در همه جای دنیا ورود اتومبیل به زندگی روزمره مردم با داستان‌ها و حوادث گوناگون و جذابی همراه بوده است. مثل اغلب موارد دیگر، در جامعه ای با باورهای مردانه؛ تا مدتها زن‌ها به اشکال و دلایل گوناگون از دسترسی به اتومبیل بر حذر داشته شده اند و سال‌ها طول کشیده تا جامعه مردسالار بپذیرد که زن‌ها هم می‌توانند و حق دارند که مثل مردها صاحب اتومبیل شوند؛ رانندگی کنند و به اصطلاح دست به فرمان شوند (بماند که در برخی کشورها هنوز که هنوز است زن‌ها حق رانندگی ندارند و ظاهرا حالا حالا هم قرار نیست این حق به آنها تفویض شود.) از دیگر سو هنوز هم بسیاری از ما در مورد توانایی زن‌ها در رانندگی سوال و ابهام بسیار داریم و حتی اگر به زبان نیاوریم در ذهنمان توانایی ومهارت زن‌ها در رانندگی را چندان جدی نمی‌گیریم.

«پشت فرمان با مامان» [Med mor bag rattet] ماجراهای رانندگی کردن زنان خانواده نویسنده لیز نورگوا [Lise Nørgaard] در شهری کوچک در دانمارک است. نورگوآ داستان رانندگی را با ماجرای تلاش مادرش برای راننده شدن آغاز می‌کند؛ کمی بعدتر به رانندگی خواهر بزرگترش می‌پردازد؛ در فصلی دیگر از راننگی خودش می‌گوید و در فصل‌های بعدی به خاطرات رانندگی اطرافیان و فرزندانش می‌پردازد. نوول «پشت فرمان با مامان» احتمالا از میانه‌های دهه 1920 آغاز می‌شود و تا میانه‌های دهه پنجاه میلادی ادامه پیدا می‌کند. زبان لیز نورگوا طنز آمیز و صمیمانه است؛ بی‌تکلف و خودمانی قصه می‌گوید و بی‌آنکه تلاش مشهودی برای توصیف فرهنگ و عادات دانمارکی‌ها داشته باشد لابه لای هر سطر و پاراگراف خواننده را با بخشی از این عادات و عقاید آشنا می‌کند.

لیز نورگوآ (زاده 14 ژوئن 1917) روزنامه نگار و نویسنده دانمارکی است. این نویسنده دانمارکی به واسطه تصاویر دقیق و اغلب طنزآمیزش از فرهنگ و زندگی مردم دانمارک که در قالب رمان؛ داستان کوتاه و تعداد قابل توجهی مقاله به نگارش درآورده در بیشتر نقاط دنیا شناخته شده است. کتابی که نورگوآ براساس خاطرات دوران کودکی خود نوشت و باعنوان «فقط یک دختر» منتشر شد به یکی از کتابهای پرفروش سال 1992 تبدیل شد. از این کتاب در سال 1995 فیلمی با همین عنوان ساخته شد و با استقبال زیادی هم روبه رو شد.

نورگوا در فاصله سالهای 1978 تا 1982 از نویسندگان اصلی فیلمنامه مجموعه تلویزیونی ماتادور بود. این مجموعه، که بر روی زندگی شخصیت‌های معمولی دانمارکی بین سالهای 1929 و 1947 متمرکز شده بود از موفق ترین سریال‌های تلویزیونی در تاریخ دانمارک است. کتاب «پشت فرمان با مامان» با نام اصلی Med mor bag rattet اولین بار در سال 1959 منتشر شد و پس از آن بارها وبارها در دانمارک و کشورهای دیگر اروپا به چاپ رسیده است.

لیز نورگوا روزنامه نگار چیره دستی نیز هست. او از سال 1949 در روزنامه پولیتیکن در مورد خانواده و مسایل زنان نوشته واز سال 1968 در هفته نامه هیمت مقالات طنز آمیز وانتقادی درباره زندگی دانمارکی می‌نوشت. همکاری او با هیمت چنان با استقبال مردم دانمارک روبه رو شد که از سال 1975 تا 1977 به عنوان سردبیر به همکاری با مجله ادامه داد.

از جمله افتخارات او می‌توان به کسب جایزه دستاورد ادبی از باشگاه ملی مطبوعات دانمارک در سال 1982، کسب جایزه گلدن لورل با عنوان نویسنده سال دانمارک در سال 1993 و نشان سلحشوری دانمارک در سال 1994 اشاره کرد.

«پشت فرمان با مامان» از آن دسته کتاب هاست که خواندنشان بیش از هر چیز لذت بخش و روح افزاست. تمرکز بسیار هم نمی‌خواهد؛ داستان پرکشش پیش می‌رود و آنقدر جذاب هست که می‌شود یک عصر دل‌انگیز را در حالی که لیوان چای کنار دستتان روی میز آماده نوشیده شدن است به خواندنش اختصاص داد و از طنز نرم و روانش لذت برد.

کتاب را نشر هرمس در قطع جیبی و در قالب پروژه ای به نام هرمس جیبی با ترجمه مهرداد بازیاری منتشر کرده است. یک نکته : انتشار کتاب جیبی هنوز هم به نظرم یکی از بهترین راه حل‌ها برای مبارزه با کسادی بازار کتاب است. هزینه بالنسبه پایین چاپ کتاب‌های جیبی نسبت به سایر اقطاع کتاب و ظاهر وسر وشکل جذاب این کتاب‌ها می‌تواند هرکسی را به خواندن کتاب تشویق کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...