آرزوها و آرمانهایش چیزی ندارد که خوشایند نامزدش ایزابل، خواهرزاده الیوت تمپلتون، ماجراجوی چیزه دست، دلال تابلو و، از سوی دیگر، سخت آراسته به برق و جلای عشرت‌پرستی محافل اعیان، باشد... به اتفاق یک نفر لهستانی عرفانی مزاج که در معدن زغال‌سنگ به او برخورده است به بلژیک و آلمان سفر می‌کند... شوهرش را دوست می‌دارد، اما علاقه‌اش به لاری خاموش نشده است...

لبه تیغ [The Razor's Edge] سامرست موآم
لبه تیغ
[The Razor's Edge] رمانی از ویلیام سامرست موآم (1874-1965)، نویسنده انگلیسی، که در 1944 انتشار یافت. لارنس دارل، لاری، ‌قهرمان رمان، جوانی است دارای درآمد ناچیزی که به آن راضی است. وی، که بالاتر از همه چیز روشنفکر و تشنه مطلق است، پیش از زیستن، در جستجوی جوابهایی برای سوالهای بزرگ، برای منشأ و پایان زندگی است. آرزوها و آرمانهایش چیزی ندارد که خوشایند نامزدش ایزابل، خواهرزاده الیوت تمپلتون، ماجراجوی چیزه دست، دلال تابلو و، از سوی دیگر، سخت آراسته به برق و جلای عشرت‌پرستی محافل اعیان، باشد. ایزابل آرزومند تجمل است، در اندیشه آن است که ازدواجش به منتها درجه قرین راحت و رفاه باشد و، از این گذشته، به ماوراءالطبیعه می‌خندد و دلش می‌خواهد که نامزدش کتابخانه‌ها و موزه‌ها را رها کند و پی کسب و کار خوبی برود؛ اما لاری از پذیرفتن همه شغلهایی که به او پیشنهاد می‌شود سرباز می‌زند. برای تعقیب بررسی‌هایش در کتابخانه ملی به فرانسه می‌رود. ایزابل، پس از دو سال، برای کوشش در راه انصراف لاری از این کارها به او می‌پیوندد و وی را به فسخ نامزدی و قطع رابطه تهدید می‌کند. لاری، در برابر تعجب و حیرت دختر، جدایی را می‌پذیرد. ایزابل،‌ که بر اثر مکر و حیله خودش ناگزیر مانده است، سرانجام در برابر اصرارهای گری‌ ماتورین، میلیونر شیکاگویی که از دیرباز دلباخته اوست، سر تسلیم فرود می‌آورد.

ازدواج برگزار می‌شود. لاری، به عنوان مسئول بهداشت روانی، در معدن زغال سنگی استخدام می‌شود. سپس، به اتفاق یک نفر لهستانی عرفانی مزاج که در معدن زغال‌سنگ به او برخورده است به بلژیک و آلمان سفر می‌کند. اما چون مذهب نتوانسته است جوابی بهتر از ماوراءالطبیعه به اضطرار روح او بدهد، رهسپار اسپانیا می‌شود؛ با این تصور که هنر بتواند راهی پیش پایش بگشاید. اندکی بعد،‌ دست به سفر درازی به مقصد هند و برمه و چین می‌زند: نزد برهمن‌ها، که با فن خواب‌کردن از راه هیپنوتیزم و شفا دادن آشنایش می‌گردانند، سرانجام آرامش خاطری پیدا می‌کند. ده سال پس از ازدواج ایزابل به پاریس برمی‌گردد و ایزابل و شوهرش را بازمی‌یابد. میلیونر بر اثر «بحران اقتصادی» 1929 ورشکسته شده است. ایزابل، البته، شوهرش را دوست می‌دارد، اما علاقه‌ای که در دوره دختری به لاری داشت خاموش نشده است. از این رو، وقتی که لاری سوف را که یکی از همدرس‌های پیشین‌شان در شیکاگو بوده است بازمی‌یابد، ایزابل نمی‌تواند جلو خشم خودش را بگیرد؛ علی‌الخصوص که سخن از ازدواج لاری و سوفی گفته می‌شود. این یکی – یعنی سوفی – پس از مرگ شوهر اول و بچه‌اش در تصادف اتومبیل روی به شراب‌خواری و استعمال مواد مخدر آورده بود. لاری به مداوای او پرداخته و شفایش داده بود. شب پیش از ازدواج، ایزابل، که پیراهن عروسی‌اش را به سوفی داده بود، زن جوان را برای واپسین «پروو» به خانه‌اش دعوت می‌کند. ایزابل پیش از آمدن سوفی از خانه بیرون می‌رود و یک شیشه ودکا روی میز، جلو چشم، می‌گذارد. سوفی ودکا را می‌خورد، مست می‌شود و تا ابد به تولون می‌گریزد و به فسق و فجور و فحشا کشانده می‌شود، و وقتی پیدایش می‌کنند که سر از تنش جدا شده‌است. لاری، که بیزار شده است و عطش اندیشه‌گری‌اش اکنون – اگر تشفی نیافته باشد – تسکین یافته است، سرانجام پولش را به این و آن می‌دهد و در سلک خدمه یک کشتی که رهسپار امریکا است درمی‌آید؛ به این امید که آنجا شغل رانندگی پیدا کند. پیش از عزیمت، کاوشها و پژوهش هایش را در کتابی درج می کند. چنین می‌پندارد که از آن پس نتواند شادمانی و خوشبختی را جز در عادی‌ترین زندگانی، به دور از توانگرها، پیدا کند. ماجراجوی پیر در آغوش کلیسا می‌میرد و ثروتی برای خواهرزاده‌اش به جای می‌گذارد. پس ایزابل،‌ به همان گونه‌ای که همیشه آرزو داشت، توانگر می‌شود. درباره این زن، موآم هیچ سخت‌گیری نشان نمی دهد. گویی که، به رغم جنبه اغلب قراردادی قهرمانان خود، و با همه اشتباههایشان، قسم خورده است که همه‌شان را به یکسان برای خواننده دلچسب و شایان توجه بسازد. اما فکر اصلی نویسنده،  بی‌گمان، نوشتن «داستان کارآموزی» روشنفکر جوان امروزی بوده است.            

عبدالله توکل. فرهنگ آثار. سروش

1.William Somerset Maugham  2.laurence Darrel  3.Larry
4.Isabel  5.Elliot Templeton  6.Gray Maturin  7.Benedictins
8.Toulon  9.snob

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...