رمان «۹۹ بادکنک قرمز» [99 red balloons] نوشته الیزابت کارپنتر [Elisabeth Carpenter] با ترجمه مریم عربی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

۹۹ بادکنک قرمز [99 red balloons]  الیزابت کارپنتر [Elisabeth Carpenter]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نسخه اصلی این‌کتاب در سال ۲۰۱۷ چاپ شده است.

این‌ رمان یک‌تریلر درباره زنی به‌نام مگی است که خبر گم‌شدن دختری ۸ ساله به‌نام گریس را در روزنامه می‌خواند و با خواندن این‌خبر به گذشته‌ای دور سفر می‌کند. نوه مگی هم که زویی نام داشت ۸ سال داشته که گم شده است. در نتیجه این‌اتفاق قدیمی، مادر زویی یعنی دختر مگی از غصه دق کرده و می‌میرد. پدر زویی هم غیب شده و دیگر کسی او را نمی‌بیند.

سفر به گذشته مگی، بیانگر این‌ است که فاجعه گم‌شدن نوه ۸ ساله‌اش باعث مرگ همسرش و معتادشدن پسرش می‌شود. مگی در آن‌گذشته نتوانسته کاری در قبال این‌فروپاشی خانوادگی انجام دهد...

رمان «۹۹ بادکنک قرمز» در ۶۱ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

از آن یکی اتاق صدای زنگ ساعت می‌آید.
یک کمی دلپیچه دارم و یک کمی هم شکمم درد می‌کند، اما جرات نمی‌کنم از دستشویی این‌خانه استفاده کنم. اگر پشت در گوش ایستاده باشند، چه؟ اگر جاسوسی من را بکنند، چه؟ دور و بر اتاق را نگاه می‌کنم، اما نمی‌توانم هیچ دوربینی ببینم. هرچند این‌دوربین‌ها می‌توانند خیلی‌خیلی کوچک باشند. بابا گفت ممکن است اندازه نوک انگشتم باشند.
صدای این یکی را می‌شنوم که توی اتاق بغلی تکان می‌خورد؛ یا شاید هم بیرون همین اتاق؟
تق‌تق‌تق.
بیرون همین اتاق است.
یعنی باید چیزی بگویم؟
«بله؟»
«اِه، بیداری!» کاترین است. فکر نکنم امروز خودش را توی آینه نگاه کرده باشد، چون آرایش چشمش پایین ریخته و خط‌های سیاهی روی صورتش افتاده. می‌پرسد: «خوب خوابیدی؟»
«بله.»

این‌کتاب با ۴۸۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸۷ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...