هرچه پروانه‌ نایاب‌تر باشد، فِرد در تصاحبش مصمم‌تر است و از نظر او چیزی نایاب‌تر از میراندا گری نوجوان نیست... میراندا را می‌دزدد و به خانه‌ جدیدش می‌آورد. اما وقتی بی‌میلی مهمانش را می‌بیند سردرگم می‌شود. درست مانند پروانه‌هایی که شکارشان می‌کند، فقط زیبایی میراندا را دوست دارد. چیزی که می‌تواند قابش کند و تا ابد نگه دارد. اما میراندای واقعی آنطور نیست


شکست‌خورده‌ها | آرمان ملی


رمان «کلکسیونر» [The Collector‬] در سال 1963 منتشر شد؛ رمانی که موجب موفقیت جان فاولز [john fowles] شد؛ مجله تایم آن را «رمانی معرکه» توصیف کرد و نیویورکر هم «شاهکاری بی‌بدیل» که شجاعانه نوشته شده است. آلن پریس جونز در نیویورک‌تایمز درباره‌ آن نوشت: «جان فاولز مرد بسیار شجاعی است؛ رمانی نوشته که به تاثیرگذاری بر پذیرش همه‌ خوانندگان متکی است. شک و تردید و نکات نامرتبط در این رمان جایی ندارد، چون علاوه بر راوی اول‌شخصش، قهرمان بسیار خاصی هم دارد. به‌کارگیری زبان مهارت اصلی آقای فاولز است. هیچ نکته‌ نامرتبطی در توصیف فِرِد وجود ندارد.» و مری اندروز در روزنامه‌ گاردین هم نوشت که فاولز ما را در این رمان به مبارزه با بهانه‌جویی‌های شخصیت اصلی داستان و به خواندن خط‌به‌خط سطرها دعوت می‌کند و با واقعیات تصاویر ترسناک‌تری را برای‌مان ترسیم می‌کند: «فِرِد اتفاقی میراندا را نمی‌دزدد، گمان می‌رود در تمام عمر به سوی این اتفاق می‌رفته است و فردریک کِلِگ می‌دانست. او یکی از شرورترین شخصیت­ های دنیای ادبیات قلمداد می‌شود.»

خلاصه رمان کلکسیونر» [The Collector‬]  جان فاولز [john fowles]

شیامال باگچی در مجله‌ ادبیات مدرن تصدیق می‌کند این رمان نگاهی «کنایه‌آمیز-پوچ‌گرایانه» دارد و به اتفاقات زیاد و کاملا تصادفی وابسته است. او دنیای این رمان را با «دنیاهای پوچ تراژیک» رمان‌های فرانس کافکا و ساموئل بکت مقایسه می‌کند: «دنیای رمان کلکسیونر مخصوصا در انتهای آن، دنیای ما نیست، بااین‌حال به دنیایی می‌ماند که در تاریک‌ترین لحظات زندگی خود می‌بینیم.» باگچی بزرگ‌ترین آیرونی داستان را آنجا می‌داند که میراندا سرنوشت خود را با اصرار بر نگرش خود تعیین می‌کند و با «فرارهای متوالی، فِرد کلگ را بیشتر از خود دور و ناامید می‌کند.» با این همه، باگچی رمان «کلکسیونر» را عاشقانه‌ای «هولناک» و «آیرونیک» می‌نامد.

داستان درباره‌ فردریک کلگ، شخصی منزوی است که در شهرداری در سمت دفتردار کار می‌کند و در اوقات فراغتش حشره‌شناسی مبتدی است که با عشقی خاص به مطالعه‌ پروانه‌ها می‌پردازد. هرچه پروانه‌ نایاب‌تر باشد، فِرد در تصاحبش مصمم‌تر است و از نظر او چیزی نایاب‌تر از میراندا گری نوجوان نیست. فِرِد شخصی مطرودشده و فاقد هرگونه مهارت اجتماعی است و نمی‌تواند به میراندا نزدیک شود. از نگاه فِرِد، میراندا رویایی دست‌نیافتنی است؛ زنی کامل با جایگاهی بالا که تنها با اجتماعی‌ترشدن، با تحصیلات بالاتر و بودن در طبقه‌ اجتماعی بالاتر می‌توان به او دست‌ یافت. مدتی بعد فِرِد در شرط‌بندی فوتبال برنده می‌شود و پول زیادی به دست می‌آورد، دیدارهایش را با دل‌مشغولی خود که حالا میراندای 20 ساله است و در مدرسه هنر کار می‌کند از سر می‌گیرد. خانه‌ بزرگی در حومه‌ شهر می‌خرد و خود را از دنیایی که حس می‌کند از آن طرد شده دور می‌کند.

فِرِد که با تنهایی خو گرفته، تصمیم می‌گیرد میراندا را به کلکسیون خود اضافه کند. برای او میراندا یک مهمان است، کسی که به او عشق می‌ورزد و هدیه‌بارانش می‌کند. فِرِد معتقد است اگر رابطه‌شان به اندازه‌ کافی طولانی شود، میراندا هم عاشقش خواهد شد و مانند نمونه‌ای ارزشمند با او می‌ماند. پس از زمینه‌سازی دقیق، میراندا را می‌دزدد و به خانه‌ جدیدش می‌آورد. اما وقتی بی‌میلی مهمانش را می‌بیند سردرگم می‌شود. درست مانند پروانه‌هایی که شکارشان می‌کند، فقط زیبایی میراندا را دوست دارد. چیزی که می‌تواند قابش کند و تا ابد نگه دارد. اما میراندای واقعی آنطور نیست. میراندا را عاشق خود نمی‌داند؛ چون از طبقه‌ اجتماعی دیگری است و درواقع اختلاف طبقاتی زیادی دارند.

میراندا، فِرد را آدم‌دزدی بدذات می‌داند و سعی می‌کند با خواندن کتاب «ناتور دشت» به او چیزی یاد بدهد. به خیال میراندا، فِرِد همان کالیبان، هیولا و موجودی تغییرشکل‌داده، در نمایشنامه «توفان» شکسپیر است و خود را اسیر دست او می‌بیند. برخلاف اکثر قربانیان در رمان‌های دیگر، میراندا کاراکتری بی‌گناه نشان داده نمی‌شود. او متکبر است و دیگران را به دید تحقیر می‌بیند. در ذهنش، فِرِد و او از دنیاهایی متفاوت هستند و فِرِد شایسته‌ او نیست. میراندا در بخشی از کتاب، مردی را که شایسته‌ محبتش بوده خیلی طولانی توصیف می‌کند؛ مردی متکبر و باهوش که فلسفه‌ هراکلیتوس، فیلسوف یونانی، را به‌کار می‌گرفت.

فاولز روابط میان میراندا و فِرد را به‌عنوان نمونه‌ای از اختلافات طبقاتی در جامعه بین طبقه‌ پایین و همتایان بالاسرشان استفاده می‌کند. اما برخلاف اکثر نویسندگان، سعی ندارد آن عده‌ معدود را شیطانی جلوه بدهد. فاولز در کتاب دوم خود، «آریستوس»، مجموعه مقالات فلسفی را ارائه داده و درباره‌ اهداف خود در پشت معانی و مضامین «کلکسیونر» مخصوصا شکاف عقلانی میان فقرا و اغنیا بحث می‌کند. او شرح می‌دهد هدفش از نوشتن «کلکسیونر» حمله به نخبگان جامعه نبوده، بلکه می‌خواسته خواننده متوجه لزوم آموزش برابر در نظام طبقاتی شکست‌خورده بشود.

«کلکسیونر» رمانی جذاب و روشن‌گر است که نه‌تنها احساس ترس و اضطراب را به‌واسطه‌ تصویر میراندا که اسیر است در شما برمی‌انگیزد، بلکه تشویق‌تان می‌کند تا درباره‌اش گفت‌وگو کنید و بی‌توجه به طبقه‌ اجتماعی‌مان در مورد فشارهای اجتماعی که همه با آن روبه‌رو هستیم، فکر کنیم.

[رمان «ک‍ل‍ک‍س‍ی‍ون‍ر» برای نخستین بار توسط م‍س‍ع‍ود ه‍رم‍ز و در انتشارات اطلس ترجمه و منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...