یک کتاب پرحاشیه خوب | ایران


قلم نادر ابراهیمی را نمی‌توان از سه مفهوم جدا کرد: وطن، مذهب و عشق. «بر جاده‌های آبی سرخ» هم با این سه مضمون عجین شده است‌. داستان در دوران حکومت زندیه روایت می‌شود. در این دوره در جنوب ایران دلاورمردی زندگی می‌کند، به نام «میرمَهنا دغابی» که در مقابل انگلیسی‌ها و هلندی‌هایی که قصد دارند از راه دریا با کشتی‌هایشان به خاک ایران بیایند و استعمار تازه‌ای بنا کنند، قد علم می‌کند و فکر مبارزه با بیگانگان خواب شب را از او گرفته است.

نادر ابراهیمی بر جاده‌های آبی سرخ

سر دیگر روایت اما در دربار کریم‌خان زند می‌گذرد به واسطه شوهرخواهر میرمهنا که مشاور معتمد کریم‌خان است و تلاش‌های او برای یکپارچگی وطن.
داستان در پنج کتاب نوشته شده است.
مخاطب گاهی در اصفهان است و گاهی در ریگ همپای همرزمان هم‌پیمان میرمهنا. نمی‌توان از این کتاب حرف زد و از مقدمه پرحاشیه نادر ابراهیمی در ابتدای کتاب حرفی نزد. نادر ابراهیمی در مقدمه کتاب می‌نویسد:

«بر جاده‌های آبی سرخ عین واقعیت نیست؛ چرا که هیچ داستانی نمی‌تواند عین واقعیت باشد و هیچ واقعیتی هم نمی‌تواند عین واقعیت دیگر... سخت کوشیده‌ام هیچ اثری را که در ارتباط با این مجموعه حوادث وطن ماست و امکان دسترسی به آنها وجود داشته است، نادیده نگذارم.» در این شکی نیست که بر جاده‌های آبی سرخ راوی بخشی تلخ از تاریخ این سرزمین است.
اما تخیل نادر ابراهیمی در قهرمان‌سازی از شخصیت اصلی داستان چقدر نقش داشته است؟ راجع به شخصیت میرمهنا در طول این سال‌ها اظهارنظرهای ضد و نقیضی شده است.

برخی عقیده دارند که شخصیت میرمهنا به بی‌نقصی و طهارتی که نادر ابراهیمی عقیده داشته، نبوده است. طبق نوشته خود نادر ابراهیمی در مقدمه، یکی از این افراد ابراهیم حاتمی کیا است. این کتاب در ابتدا به‌صورت یک فیلمنامه شانزده بخشی نوشته شده بود که قرار بود ابراهیم حاتمی‌کیا آن را بسازد اما این قرار هیچ‌گاه محقق نشد.

«رفت و به کار و زندگی خود رسید و فیلم‌های به راستی زیبا و ماندگارش را بی‌هیچ دردسری ساخت و مرا و میرمهنای مظلوم مرا و دریای مقدس جنوب وطن مرا فرو نهاد...» مخاطب اما تا کتاب را در دست دارد مجذوب روایت و مغلوب شخصیت میرمهنا تا انتها با داستان پیش می‌رود و بر تصویری که نادر ابراهیمی می‌سازد، تکیه اعتماد می‌زند. از حاشیه‌های کتاب که بگذریم بر جاده‌های آبی سرخ از جهاتی با آتش بدون دود، دیگر اثر مهم نادر ابراهیمی هم قابل قیاس است. بُعد حماسی این کتاب بیشتر است اما شاعرانگی‌ کمتری نسبت به آتش بدون دود دارد.

حضور زنان مبارز در این کتاب هم به چشم می‌خورد و بسیار از جنگاوری زنان جنوبی گفته می‌شود اما انگار وزنه مردانه داستان سنگین‌تر است و زنان زیر سایه اقدامات مردان قرار می‌گیرند.
در «آتش بدون دود» مارال هم دوشادوش آلنی می‌آمد و اقدامات عملی‌اش کمتر از آلنی نبود اما در اینجا به نظر می‌رسد سلیمه، همسر میرمهنا فقط ابزاری است جهت بیان کردن افکار درونی میرمهنا در قالب گفت‌و‌گو.
در کل، کتاب در جذابیت روایی و کشش داستانی ذره‌ای از آتش بدون دود عقب نمی‌ماند و مخاطب را با قدرت تا انتها با خود می‌کشاند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...