دورهای که ناصرالدین شاه سفرنامه بنویسد یا رضاخان در توافق با انگلیس برای یکسره کردن کار شیخ خزعل، سفرنامه خوزستان را برایش بنویسند و... گذشته است... به نظر میرسد یکی از مسائلی که برخی نویسندگان و هنرمندان موسوم به متعهد را به نوشتن سفرنامه وا میدارد، تبِ «جلال شدن» و «خسی در میقات نوشتن» است... از نظر من سفرنامهنویسی زیرمجموعه گزارشگری است. گزارشگری نه به مفهوم رایج روزنامهای یا رسانهای آن، بلکه به معنی مستندنگاری.
...
هر کاری شدنی است ـ اگر اسبابش را فراهم کنی؛ همه کاری. نوشتن زندگی آسمان هم شدنیست، ائمه هم، فلاسفه هم، شاعران و خالقان بزرگ هم؛ زندگی سادهی یک کارگر ساده، که سرشار از طهارت و عظمت است هم. فقط باید اصول را بپذیری و تن بسپاری؛ تن سپردن و عاشقانه رفتن. به کجا میخواهی بروی؟ قطعاً اگر زنده بمانی، خواهی رفت.
...
وقتی بعد از مرگ کسی برای او سالگرد برپا میکنند و کارهای نمایشی میکنند و تقدیر و ستایش... بهانه میگیریم که؛ چرا تا زنده بود کاری نکردیم؟ چرا این طور مرده پرست هستیم؟ حتی میگوییم ما ملتی مرده پرست هستیم. این حرفها فقط از دلسوزی ما سرچشمه میگیرد و بنیاد عقلانی و منطقی ندارد. ما همه میدانیم که وسط جمله کسی دست زدن کاری است نادرست. باید جمله تمامِ تمام بشود، نقطه بنشیند، بعد ما دست بزنیم.
...
یادداشتهایی از سال 75 به بعد و حتا پیش از آن پیدا میکنید که نادر در آنها نوشته من باید امسال به فلان کار بپردازم و... . در روزمرهی زندگیاش هم اگر دقت کنیم، برنامه میبینیم. نادر همیشه افسوس میخورد که چرا 24 ساعت، 24 ساعت است و بیشتر نیست. قدر فرصت را میداند
...
در حال بارگزاری ...
در حال بارگزاری ...
دغدغهی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت میتواند هم دینی باشد و هم مشروطهگرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی است در حوزهی فلسفهی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در انقلاب مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشهی مشروطهگرایی و حد فاصلِ دیکتاتوریهای قانونی با حکومتهای حقبنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری نسبیاش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیتها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعهخواهان جای م
...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکلگیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب میشود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکانپذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانههای جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمیشود
...
از طریق زیبایی چهرهی او، با گناه آشنا میشود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنههای عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت میجوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی میشوند و به نگاه او واقفاند... دربارهی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی سادهی بیرحمانهای شمردن سخنرانیهای بیشرمانهای ایراد میکند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است...
...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاحپذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایههای این مملکت، مثل رودخانهها و دریاچهها و جنگلهایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب میفرساید، اما داستانهای کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون میشوند و شخصیت بچههای ما را میسازند
...
نقطهی شروع نوشتن، همیشه همین است: یک جملهی درست و واقعی... میدانی، همهی ما هر روز، هر کدام به شکل و شیوهای، لتوپار میشویم... او از جنگ منزجر بود و همزمان جنگ وی را به هیجان میآورد... هنوز «گذشته» برایت نوستالژیک نشده تا در دام رمانتیک کردن گذشته بیفتی... برای بسیاری «برفهای کلیمانجارو»، روایت حسرت و پشیمانی است. اما برای جان مککین، این داستان، روایت پذیرشِ همراه با فروتنی و امید بود و مُهر تأیید دیگری بر این که «زندگی، ارزش جنگیدن دارد.»
...