بیتا ناصر | ایبنا


به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، امین فقیری به بهانه نودوهشتمین زادروز جلال آل‌ احمد از او به عنوان یکی از نخستین نویسندگانی که سعی در ساده‌نویسی داشت یاد کرد و گفت: بعد از نثر آل‌احمد، جملات کوتاه و به اصطلاح چکشی مرسوم شد، به این ترتیب نویسندگان بسیاری به سمت این جریان رفتند تا جملاتشان کوتاه باشد. در ادامه این گفت‌وگو از جلال آل‌احمد و میزان تاثیرگذاری او بر ساده‌نویسی در داستان‌ها می‌خوانیم:

امین فقیری

با توجه به این‌که جلال آل‌احمد همچون محمدعلی جمال‌زاده و صادق هدایت، نثر ساده‌تر و روان‌تری نسبت به نویسندگان پیش از خود داشت، تاثیر وی را بر تحول و یا تغییرات نثر ادبیات داستانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
جلال آل‌احمد سعی داشت تا جملات را به دو یا سه قسمت تقسیم کند. من معتقدم که بعد از نثر آل‌احمد، جملات کوتاه و به اصطلاح چکشی مرسوم شد، به این ترتیب نویسندگان بسیاری به سمت این جریان رفتند تا جملات‌شان کوتاه باشد و همچون نویسندگان قدیم ننویسند.

شاخص‌ترین ویژگی ادبیات و داستان جلال آل‌احمد را چه می‌دانید؟
من فکر می‌کنم شاخص‌ترین ویژگی جلال شهامت است، یعنی شهامت این‌که از کار خودش بگوید و بنویسد و در مقالاتش عقایدش را ابراز کند، داشت که این مساله بسیار مهم است. چراکه ما کمتر می‌توانیم شهامت را در نویسنده‌ها سراغ بگیریم. البته منظور من به مقالات ایشان است نه داستان‌ها.

به نظر شما آل‌احمد و نثری که در نگارش از آن بهره می‌برد، تا چه میزان روی نویسندگان نسل بعد از خود و آثارشان تاثیرگذار بود؟
من معتقدم که تاثیری که آل‌احمد بر نویسندگان داشت، بسیار زود به پایان رسید و نویسندگان دوباره شیوه و راه خودشان را ادامه دادند، یعنی تقلید زیادی از جلال و سبک نگارش او صورت نگرفت. وقتی آثارهای ارائه شده را مورد بررسی قرار می‌دهیم، می‌بینم که نثری مانند نثر جلال آل‌احمد بسیار کم است و حتی نمی‌بینیم. من علت این مساله را نمی‌دانم اما شاید نتوانست آن‌طور که باید، بر نویسندگان بعد از خود تاثیر بگذارد.

برخی از منتقدان معتقدند که آثار جلال آل‌احمد همواره با دو نگاه متفاوت از هم در میان داستان‌نویسان و منتقدان مورد نقد و بررسی قرار گرفته است؛ مخالف‌ها و موافق‌ها. به نظر شما چرا تا این اندازه اختلاف‌نظر درباره داستان‌نویسی وی وجود دارد؟
جلال آل‌احمد در مقالاتی که می‌نوشت، تا حدودی اعتقاداتش را –که البته با آن روز جامعه جور در نمی‌آمد- بیان می‌کردند که به این‌خاطر مخالفت‌هایی با ایشان شد. در قصه‌نویسی نیز بیشتر از چند داستان که به انگشتان دست می‌رسد، قصه خوب ندارد ولی کتاب «مدیر مدرسه» جلال آل‌احمد بسیار عالی است.

گفته می‌شود که جلال آل‌احمد در دهه 40 به خاطر فعالیت‌هایی که در حوزه داستان‌نویسی و ایجاد تشکل‌های ادبی و صنفی انجام داده است، «پدر خوانده» ادبیات ایران لقب گرفته است. تحلیل شما از این مساله چیست و چقدر با آن موافق هستید؟
من اصلا موافق این عنوان نیستم، و هیچ‌وقت درباره این جریان فکر نکردم. آنقدر که خانم سیمین دانشور را مادر تمام نویسنده‌های مدرن ایران می‌دانم، جلال آل‌احمد را پدر نویسنده‌ها نمی‌دانم؛ البته این نظر شخصی من است.

آیا جلال در آثارش از سیمین دانشور و یا بالعکس تاثیر می‌گرفتند؟
هیچ‌کدام‌شان تحت‌تاثیر یکدیگر نبودند -به اصطلاح شیرازی‌ها که می‌گویند دوتاشون غد بودند- از این نظر زیر بار حرف همدیگر نمی‌رفتند. نثر دانشور زمین تا آسمان با نثر آل‌احمد فرق دارد، همان‌طور که گفتم آل‌احمد شاید یک جمله را سه قسمت می‌کرد؛ اما دانشور جملات را سالم می‌نوشت. البته سیمین دانشور هیچ‌گاه در جملاتش درازگویی نداشت که بگوییم جملاتش بلند است، نرمال و طبیعی بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...