ارواح پایین جاده منتظر ما هستند | کافه داستان

داستان ارواح در نهایت در قالب داستان کوتاه به کمال رسیده ‌است. «پیتر واشنگتن»

داستان‌های کتاب «ارواح قصه می‌گویند» از بین داستان‌های کلاسیک با موضوع ارواح انتخاب شده است. این کتاب به وسیله‌ی شیوا مقانلو گردآوری شده و زیرنظر وی توسط مترجمان جوان باانگیزه و تازه‌کار، به فارسی برگردانده و در اختیار دوستداران این ژانر قرار گرفته است. داستان‌های کتاب از بین قصه‌های کوتاه قرون نوزده و بیست انتخاب شده‌اند. در اغلب داستان‌ها بر حضور اشباح و بازگشت روح برای جبران کارهای نیمه‌تمام، انتقام یا محافظت از آنچه بر جای مانده، تأکید شده است. داستان‌هایی جذاب و خواندنی برای علاقه‌مندان به داستان‌های ماورایی که با دقت و توجه انتخاب شده‌اند.

ارواح‌ قصه می‌گویند شیوا مقانلو

«ارواح قصه می‌گویند» با خاطرات وهمناک از گذشته‌ای نه چندان تاریک، مخاطب خود را در هول و هراس غرق می‌کند. در کتاب همچون داستان‌های ژانر وحشت قرن اخیر، خبری از خون‌آشام و قاتلان خونخوار نیست؛ داستان‌های انتخاب‌شده، ساده، سرراست و بسیار خوش‌خوان هستند و مخاطب را به درون وهم‌انگیز موجودات ماورایی می‌کشند. داستان‌ها با بیان سوژه‌هایی از ارواح و زندگی پس از مرگ، تصاویر و موقعیت‌های وهم‌انگیزی را ایجاد می‌کنند تا به القای ترس در مخاطب برسند. مخاطب با خواندن کتاب «ارواح قصه می‌گویند» می‌تواند تصورات خود را از طریق ترس‌های ناشناخته و غیرمنتظره گسترش بدهد. داستان‌ها بیش از آنکه به عوامل بیرونی و قابل مشاهده بپردازند، به اثرگذاری درونی اتفاقات در قصه توجه ‌دارند و خواندن آنها موجب ایجاد ترس‌های عمیق و وحشتی که به مغز استخوان مخاطب برسد، نمی‌شود.

شخصیت‌ها اکثراً ناهنجاری روحی و روانی دارند. ناهنجاری‌هایی که در مواجهه با اتفاقات داستان تشدید می‌شود. داستان‌ها مرز میان عینیت و ذهنیت، واقعیت و خیال را ازبین برده‌اند. گاه شاهد هستیم آنچه در داستان اتفاق می‌افتد همان نیست که مخاطب انتظار وقوع آن را دارد. داستان‌ها اتفاقاتی سرگرم‌کننده و روایت‌هایی جذاب و به‌یاد ماندنی دارند که با روایتی یک‌خطی و تک‌بعدی پیش می‌روند. روایت‌هایی که برای گسترش قصه به عناصر و عوامل ماوراءالطبیعه پرداخته‌اند.

ارواح، شخصیت‌های محوری این داستان‌ها محسوب می‌شوند. محور اصلی وحشت در داستان‌ها رویارویی انسان‌ها با ناشناخته‌ها است. نویسندگان با پرداختن به ناشناخته‌ها، احساس ترس و شوک، وهم و انزجار به وجود آورده‌ و مخاطب را با حسی مرموز مواجه می‌کنند. داستان‌ها با لحن و ساخت محیط‌های اغراق‌آمیز، ایجاد اتفاقات غیرمنتظره، نگران‌کننده و ترسناک و نیز با وجود شخصیت‌هایی که حضور فیزیکی ندارند، خواننده را با وحشتی غیرمعمول مواجه می‌کند. نویسندگان داستان‌های «ارواح قصه می‌گویند» تخیل و رویا را به واقعیت و ترس، در وجود مخاطبین خود گره‌ زده‌اند.

مجموعه داستان «ارواح قصه می‌گویند» با داستانی از چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی آغاز می‌شود. نویسنده‌ای که با وجود خلق شخصیت‌های به یاد ماندنی در ادبیات نوجوان، در نوشتن داستان‌های ارواح نیز تبحر داشته است. داستانی با عنوان «محاکمه‌ای برای یک قتل» که با ترجمه‌ی روانی از نیلوفر داد به فارسی برگردانده شده و به ورود و حضور روح یک مقتول در جلسه دادگاه قاتل خودش می‌پردازد. در طول قصه، با روحی مواجه می‌شویم که به عناوین مختلف شرایطی را به وجود می‌آورد تا قاتل شناخته و محکوم شود و به سزای خود برسد. داستان راوی اول شخص دارد. راوی خونسردی که مداخله‌گر نیست و با موضعی بی‌طرف، به شرح وقایع می‌پردازد. داستانی خطی و بدون ابهام که مخاطب را با خود همراه و در رفت و برگشت بین دنیای واقعی و ماورایی، در شک و تردید اسیر می‌کند و در وهمی عمیق فرو می‌برد.

«ماجرای دانشجوی جوان» عنوان داستان دیگری از کتاب است. داستانی از واشینگتن ایروینگ، نویسنده‌ی آمریکایی قرن هجده که از اولین نویسندگان داستان‌ کوتاه بوده ‌است. نویسنده‌ای که او را پدر داستان کوتاه آمریکا می‌دانند. برخی آثار واشینگتن با خرافه‌های محلی آمیخته است. مخاطب با خواندن داستان «ماجرای دانشجوی جوان» شگفت‌زده خواهد شد. قصه‌ی «گاتفرید» جوان که در اثر مطالعه زیاد جسم و جانش تحلیل رفته و افکارش پریشان شده است. وی به‌ ناچار در دنیای ایده‌آل و ساخته ذهن خود، به تنهایی پناه ‌می‌برد. داستان پرکششی که با تعلیق، ذهن خواننده را به گرداب ماجرایی هراسناک می‌کشاند.

داستان «مستأجر ارواح» طولانی‌ترین داستان کتاب است که از میان داستان‌های هنری جیمز نویسنده انگلیسی قرن بیستم انتخاب شده و به وسیله‌ی مریم کاشانی به فارسی برگردانده شده ‌است. داستانی وهمناک که با عشق و خشم آمیخته و مخاطب را به جریانی عاطفی می‌کشاند. قصه در خشم «کاپیتان دیاموند» شکل می‌گیرد و به قتلی در مقابل نافرمانی می‌انجامد. داستانی که ردپای ارواح را برای همیشه روی صورت شخصیت‌های خود باقی می‌گذارد.

داستان «خانه‌ی قاضی» از برام استوکر یکی از نویسندگان سبک وحشت و خالق رمان «دراکولا» انتخاب شده است. این داستان یکی از خوف‌انگیزترین داستان‌های کتاب با ترجمه‌ی مریم شیرازی است. در خانه‌ی قاضی، راوی داستان بی‌تفاوت نیست و برخلاف دیگر داستان‌های مجموعه، مداخله‌گری دارد. راوی سوم شخص داستان، از تمام لحظات و فراز و فرودهای اتفاقات و وقایع قصه متأثر می‌شود. تفاوت دیگر این داستان با دیگر داستان‌های کتاب در بیرونی‌بودن وقایع است. تصاویر مانند تابلوی نقاشی در ذهن مخاطب شکل می‌گیرند. تصاویر مشمئزکننده و وحشت‌آوری که ترجمه‌ای خوب و روان، آن را ملموس‌تر کرده است. داستان «مالکلم مالکومسان» ریاضیدانی که بی‌خبر از همه‌جا پا به محیطی روح‌زده می‌گذارد و مورد هجوم شیاطین و ارواح قرارمی‌گیرد.

دیگر داستان‌های مجموعه‌ی «ارواح قصه می‌گویند» عبارتند از «صندلی تسخیرشده» از ریچارد مارچ، نویسنده پرکار انگلیسی؛ «نبش قبر» از آمبروز بی‌یرس، نویسنده‌ی آمریکاییِ داستان‌های وحشت؛ داستان عجیب و پرکشش «ضیافت شبانه» از بانوی داستان‌نویس آمریکایی، ادیت وارتون؛ داستانی از ام. آر. جیمز نویسنده‌ی بریتانیایی با عنوان «سیاه قلم»؛ یک داستان از میلو جو کلاسر با دیدگاهی متفاوت به نام «دروازه»؛ داستانی از وینسنت‌ آ. سالیوان به نام «وقتی که مرده بودم» و کوتاه‌ترین داستان با عنوان «پنجره‌ی باز» که از هکتور هیو مونرو انتخاب شده است.

مجموعه داستان «ارواح قصه می‌گویند» منتخبی از بهترین داستان‌های کوتاه کلاسیک ارواح است که سال ۱۴۰۰ توسط انتشارات صاد در ۲۳۲ صفحه به چاپ رسیده و به صورت دیجیتال و نسخه فیزیکی روانه‌ی بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...