جوان خطاکار انگلیسی به خواندن رمان‌های جین آستن و چارلز دیکنز محکوم شد.
بن جان، جوان ۲۱ ساله انگلیسی با اتهاماتی در زمینه نژادپرستی و تروریسم می‌تواند ۱۵ سال به حبس محکوم شود اما قاضی پرونده زندان را مناسب نمی‌داند و برای او حکم جایگزین عجیبی در نظر گرفته است. ظاهرا قاضی به این نتیجه رسیده است که این جوان، زیادی در معرض اطلاعات و اعتقادات یک‌جانبه فاشیستی قرار گرفته و ادبیات کلاسیک می‌تواند او را تغییر دهد.

Ben John جان بن

به گزارش کتاب نیوز به نقل از همشهری آنلاین، جین آستن وقتی نوشت: «هر کسی، چه خانم و چه آقا، که از یک رمان خوب لذت نمی‌برد، باید به طرز غیرقابل تحملی احمق باشد.» این هفته، یک دادگاه این انگلیسی، این تئوری را با به کار بردن رمان‌ها برای بازگرداندن یک شهروند متعصب به مسیر انسانیت، می‌آزماید. یک مرد ۲۱ ساله، که با نزدیک به ۷۰ هزار سند مرتبط با برتری نژاد سفید و اسناد مرتبط با تروریسم در رایانه‌اش دستگیر شده بود، به دلیل در دست داشتن اطلاعات کاربردی برای اقدام تروریستی مجرم شناخته شد. او می‌توانست به ۱۵ سال حبس محکوم شود، اما در عوض قاضی پرونده به او دستور داد دیکنز، آستن و شکسپیر بخواند.

بن جان، جوان ۲۱ ساله مذکور، بلافاصله پس از ۱۸ سالگی به عنوان فردی شناخته شد که ممکن بود از او رفتاری تروریستی سر بزند. در سال ۲۰۱۸، توسط پلیس پیشگیری که جوانان در معرض افراط‌گرایی را تحت نظر دارند، احضار شد، اما ۴ ماه بعد نامه‌ای به مدرسه‌اش نوشت که در آن مهاجران، لیبرال‌ها و اقلیت‌ها را مورد حمله قرار داده بود. در آن نامه جان ادعا کرد که عضو گروه فاشیستی زیرزمینی لینکلن است. پس از چندین مداخله روانی ناموفق، جان بیش از ۱۱ هزار سند مرتبط با تروریسم را در کامپیوترش کپی کرد. ۷ تا از این سندها شامل دستورالعمل‌هایی برای ایجاد انفجارهایی ویرانگر بود.

در دادگاه وکیل جان او را مرد جوانی معرفی کرد که با احساسات دست به گریبان است. کسی که پتانسیل یک زندگی نرمال اجتماعی را دارد. قاضی تیموتی اسپنسر یک حکم ۵ ساله پیشگیرانه برای او صادر کرد که مطابق آن، جان باید با پلیس در تماس باشد و پلیس به طور مداوم بر استفاده او از اینترنت نظارت دارد. همچنین جان باید یک برنامه مداخله اجباری ۳۰ روزه را بگذراند.

قاضی رفتار جان را حماقت نوجوانانه تعبیر کرد و از او قول گرفت که دیگر به دنبال مطالب نژادپرستانه، دست راستی و تروریستی نباشد. سپس گفت: «تا حالا دیکنز خوانده‌ای؟ آستن چطور؟ با غرور و تعصب آستن و داستان دو شهر دیکنز شروع کن. شب دوازدهم شکسپیر. به هاردی فکر کن. به ترولوپ فکر کن. ۴ ژانویه به من می‌گویی چه رمان‌هایی خوانده‌ای و من امتحانت می‌کنم. اگر فکر کنم داری به من دروغ می‌گویی، برایت گران تمام می‌شود. بن جان، در هر قدم از این راه حواسم بهت هست. اگر ناامیدم کنی، خودت می‌دانی چه می‌شود.»

سه واقعیت را باید پذیرفت: زندان انسانی نیست، خواندن رمان کلاسیک، حکمی عجیب و دور از انتظار است، به خصوص برای یک مرد. اگر جان سفیدپوست نبود، احتمالا به خواندن آستن محکوم نمی‌شد. حکم قاضی اسپنسر تصادفی نبود. طبق مطالعات مختلف، مطالعه می‌تواند شما را شادتر، باهوش‌تر، خلاق‌تر، جذاب‌تر و انسان‌تر کند. شاید این انسان‌تر بودن، به معنی کمتر شدن احتمال بمباران و منفجر کردن انسان‌های دیگر باشد.

................ هر روز با کتاب ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...