محفل گرم خانوادگی | شهرآرا


«خونه‌ای که توش قد کشیدیم» [Farmhouse] یک قصه است که در دل خود هزار قصه دیگر دارد، هزار قصه‌ای که آقا و خانم سوانتاک، به همراه دوازده بچه، سال‌هایی که توی آن خانه کنار مزرعه زندگی می‌کردند، ساختند و خلقشان کردند، خانه‌ای بالای یک تپه، تهِ یک جاده، کنار یک رودخانه پرپیچ و خم و پرجوش وخروش، خانه‌ای که دوازده بچه یکی یکی توی آن به دنیا آمدند، قد کشیدند و بزرگ شدند، و یکی ستاره شناس شد، یکی راننده کامیون، یکی پرستار و ...، بچه‌هایی که هرسال، برای اینکه ببینند چقدر قدبلندتر شده اند، پدرومادر قدشان را روی یکی از دیوارهای خانه علامت می‌زدند، دیوارهایی که بچه‌ها رویش نقاشی می‌کشیدند و پدرومادر دعوایشان می‌کردند، اما بعد آغوششان را برای پناه دادن به آن‌ها باز می‌کردند، پدرومادری که حرف‌های مهم را توی اتاقی که پیانو داشت به بچه‌ها می‌گفتند، بچه‌هایی که توی اتاقشان غرق قصه‌ها و کتاب‌ها می‌شدند، گاهی باهم حرف‌های یواشکی می‌زدند و گاهی برای چیدن میز غذا به پدرومادرشان کمک می‌کردند.

خلاصه خونه‌ای که توش قد کشیدیم» [Farmhouse] سوفی بلکال [Sophie Blackall]

«خونه‌ای که توش قد کشیدیم» شاید قصه خودمان باشد و خانه‌های قدیمی مان که حیاط داشت و درخت و گل و باغچه، که می‌شد از روی زمینش آسمان را تماشا کرد و می‌شد تویش دوید و می‌شد توی باغچه هایش دانه کاشت و منتظر جوانه زدنش ماند. «خونه‌ای که توش قد کشیدیم» یک قصه واقعی است، نه از آن قصه‌های واقعی که وقتی می‌خوانیمشان آدم‌ها و شخصیت هایشان واقعی می‌شوند و جان می‌گیرند؛ واقعی است چون سوفی بلَکال واقعا توی خانه آقا و خانم سوانتاک و توی مزرعه شان و توی اتاق دوازده بچه قدم زده و بعد آن را نوشته است.

ماجرای خانم و آقای سوانتاک و دوازده بچه
سوفی بلکال [Sophie Blackall] تصویرگر کتاب‌های کودک است و نویسنده و عاشق اشیای قدیمی و فرسوده و تعمیرشده. او عاشق این چیزهاست، چون معتقد است ردی از دست‌ها و قلب‌ها و ذهن‌ها بر آن‌ها باقی مانده. او باور دارد که شیئی ازاین قبیل حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، اگرچه جورابی باشد که بارها رفو شده، یا عروسکی چینی که یک بازوی چوبی دست ساز دارد. همین عشق و علاقه باعث شد سوفی یک مزرعه را که خانه‌ای ویرانه در دلش داشت خریداری کند و قدم به داخل آن بگذارد و از زندگی خانواده سوانتاک سر دربیاورد. او از برگ‌های خشکیده، در قابلمه، کفشی با چرمی چغر، ارگ پر نقش ونگار اتاق نشیمن با پوسته‌های گردوی رویش، صفحه‌های تاخورده نت‌های چند آهنگ عاشقانه، روزنامه‌هایی که قیمت شیر رویشان نوشته شده، تقویمی که بر دیوار آویخته، از هیچ چیز نمی‌گذرد و خیلی زود متوجه می‌شود که باید دست به کار شود:

«همان جا و در همان زمان، به این باور رسیدم که باید این خانه روستایی را گرامی بدارم، گرچه بندبندش داشت از هم جدا می‌شد و تعمیرشدنی نبود، گرچه در آن روستا خانه‌هایی ازاین دست کم نبودند (چون، در این دنیای درحال تغییر، دامدارها یکی یکی گاوهایشان را می‌فروختند و از جنگ بقا دست می‌کشیدند)، گرچه چند ماه بعد قرار بود ماشین حفاری بیاید و ــ با سروصدای بسیارــ گردن درازش را درازتر و آرواره‌های بازش را بازتر کند و تیرک‌های خانه را به نیش بکشد، دیوارها را پس بزند، ارگ اتاق نشیمن را خردوخاکشیر کند و همه خانه را سه متر زیر زمین دفن کند؛ اما، تا آن زمان برسد، باید داستان‌های خانه را جمع می‌کردم.»

سوفی، از یک لباس عروس، چند پیراهن زنانه دست دوز، انبوهی از کاغذدیواری‌های به هم چسبیده، و صفحه‌های کپک زده کتاب‌های مدرسه نکته‌هایی درباره فرزندان خانواده سوانتاک می‌فهمد و، در ادامه مسیر، بسیاری از نوادگان این خانواده را ملاقات می‌کند، و آن‌ها هم، با رویی گشاده و دستی باز، خاطرات و آلبوم‌ها و داستان هایشان را دراختیار او می‌گذارند. او حتی با بخشی از کشاورزان محلی سخن می‌گوید و در تحقیق و تفحص هایش، به نخستین ساکنان این محله (بخشی از نیویورک) هم می‌رسد.

خونه‌ای که توش قد کشیدیم

نویسندگی و تصویرگری در کنار هم
اما آنچه این کتاب را به یک کتاب درخشان تبدیل کرده است فقط ماجرای آن نیست که با یک زبان ساده برای کودکان نوشته شده؛ تصویرگری‌های بلکال ــ که باهم مبتنی بر واقعیت‌های همین خانه است و محفل گرم و جذاب و دوست داشتنی همین خانواده را عیان می‌کندــ روح بزرگ و سیالی به کلماتش بخشیده است که حتی می‌شود گفت جلوتر از کلمه هایش حرکت می‌کند. تصویرگری‌های او آسمانی است و رؤیایی و سرشار از احوال خوب، که هم به خانواده سوانتاک جانی دوباره بخشیده و هم، با تورق کتاب و دیدن رنگ ولعاب آمیخته در آن، در جان مخاطب نفوذ می‌کند.

سوفی بلکال یک نویسنده و طراح استرالیایی است که درقامت یک نویسنده و یک تصویرگر آثار جذاب بسیاری دارد. به جز «خونه‌ای که توش قد کشیدیم»، «سلام و خداحافظ فانوس دریایی» و «بچه‌ها از کجا می‌آیند؟» هم از آثار مشهور اوست. او، تاکنون، برای تصویرگری بیش از پنجاه کتاب کودک، جوایز معتبر زیادی را از آنِ خود کرده است؛ ازاین میان، پنج جایزه بهترین کتاب مصور «نیویورک تایمز» (ازجمله برای همین کتابِ «خونه‌ای که توش قد کشیدیم») را می‌شود ذکر کرد.

«خونه‌ای که توش قد کشیدیم» با ترجمه ماهور الوند توسط نشر پرتقال منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...