«ایتالو کالوینو» داستان نویس ایتالیایی (اکتبر ۱۹۲۳- سپتامبر ۱۹۸۵) نویسنده ای فراواقع گرا است که تخیلش مرزهای واقعیت را در داستان می شکند تا فراداستانی نبوغآمیز خلق کند؛ نویسنده ای تجربه گرا که جهان داستان و روایتگری مختص به خودش را دارد. داستان «مارپیچ» اگرچه در مجموعه داستان «کمدی های کیهانی» [Cosmicomics] معنا و شکوه بیشتری پیدا می کند، اما بهتنهایی هم داستانی است جذاب که در ذهن مخاطب ماندگار می شود.
«مارپیچ» آخرین داستان از مجموعه داستان «کمدی های کیهانی» است. کالوینو در تمام دوازده داستان این مجموعه، دانش علمی اش را به خدمت داستان گویی درآورده تا تصویری از آفرینش بسازد. در اولین داستان این مجموعه، آفرینش از عدم شروع می شود و راوی ثابت داستان ها، QFWFQ، از نقطه ای نورانی که بهنظر اشاره به پدیده «مه بانگ» (بیگبنگ) دارد، به وجود میآید. از آن پس او، همچون حیاتی جاری، همیشه و همه جا حاضر است.
«مارپیچ» که آخرین داستان این مجموعه است، دوره ای را روایت می کند که راوی بعد از گذر از مراحل مختلف حیات و آفرینش و کیهان، در سوپ آبی خودش زندگی می کند؛ تک یاخته ای بی جنس و تمایز نیافته که گویا عشق قرار است او را به تکامل و زیبایی و بلوغ برساند؛ به مرحله ی بلند مرتبه ی آگاهی و بینایی.
شرح چند میلیون سال زندگی در داستانی کوتاه
«آزاده شریعت» نویسنده، درباره داستان «مارپیچ» کالوینو بر این باور است: انسان در طول تاریخِ پیدایش و تکامل خود، هرچه جلوتر آمده، دانش و معرفتش را هم گسترش و تکامل داده است. دامنه این پیشرفت، ادبیات و داستان را هم شامل شده. ادبیات در دوران معاصر تنها به علوم نظری و فلسفی اتکا نکرده و از علوم تجربی هم بهره برده. ایتالو کالوینو از آن دست نویسندگانی است که با بهره بردن از خیال داستانپردازانه، علوم نظری و تجربی را با قالب داستان به مخاطب عرضه کرده است. او برای رسیدن به این مقصود، از تجربه زیسته خود و دانشی که در خصوص علوم طبیعی داشته، مدد گرفته و از داستان برای انتقال مفاهیمی که برمبنای دانش بوده بهره برده است. داستان «مارپیچ»، همچون دیدگاه و سبکی که کالوینو به ادبیات افزوده، داستان تکامل است؛ تکامل انسان در زندگی شخصی، تکامل انسان در طول تاریخ و تکامل علم و ادبیات در تأثر از هم.
داستان از تودهای یاخته که بیشکل و چسبنده است، روایت میکند؛ تودهای که تنها دو سوراخ برای ورود و خروج غذا دارد، مثل هر موجود زنده دیگری. غذا، دانش و تجربه تفاوتی ندارند. ورود و خروج آنها باعث پیچش و پیچیدگی ذهن، تاریخ و علم در طول زمان میشوند. کالوینو در این داستان، فقط به زندگی فردی این موجود لزج نمیپردازد. او درحین مقایسه یاخته با دیگر همسانهایش، شرایط جمعی و زندگی اجتماعیاش را هم بررسی میکند. در این مقایسه نشان میدهد که فرد از زمانی دغدغهمند میشود که وارد زندگی اجتماعی شده و خودش را با دیگران قیاس میکند. در این قیاس پی به تواناییها، امکانات، تفاوتها و کمبودهایش میبرد. برای موجودی که دانش و آگاهی از زندگی و محیط اطراف و تاریخ ندارد، فقط حواس جسمیِ او به درک و دریافتش یاری میرساند. او از طریق تجربه و آزمون وخطا صاحب معرفت و دانش میشود. هرچه این شناخت بسط پیدا میکند، آگاهی او نسبت به جهان پیرامون بیشتر میشود، تاجایی که پی به وجود جاندارانی دیگر در سرزمینهای اطراف میبرد. این آگاهی از طریق دریافت نشانههایی موجود در طبیعت به یاخته -یا هر موجودی که در ابتدای راه تکامل است- منتقل میشود.
انگیزهای که باعث ایجاد تحولات عمیق در وجود توده بیشکل داستان کالوینو میشود، عشق است چرا که از طریق احساس، حاصل شده. او عاشق موجودی میشود که تنها از طریق نشانهها پی به وجودش برده. یاخته بیچشم حتی قادر به دیدن معشوق نیست اما همین انگیزه باعث تحرک او میشود. کالوینو این سیر تکامل را در بازهای پانصدمیلیونساله نشان میدهد تا زمان کافی برای رسیدن به کمال وجود داشته باشد. در این تکمیل و تطور، یاخته برای حفظ معشوق چندمیلیونساله خود دست به پوستهسازی میزند. او در تعامل با دیگر موجودات، متوجه شباهت پوستههای مارپیچی خود با آنها میشود اما پوستهها تنها در پیچندگی همسانند. رنگی در هر پوسته وجود دارد که آن را منحصر به همان موجود میکند؛ رنگی که نشاندهنده هویت و اصالت همان موجود است چرا که در نوع زیست و نگاه به زندگی با دیگر موجودات متفاوت است.
حالا بعد از گذشت تاریخی طولانی، در زندگی موجود اولیه تغییراتی بنیادین رخ داده؛ نیازها او را وادار و تشویق به دیدن کرده. او برای خودش در طی سالیان رفته، چشم ساخته. دنیای اطراف او متأثر از تاریخسازانی چون کلئوپاترای مصری و تاریخنویسانی چون هرودوت یونانی است. تفسیر تقابل و تأثیر و تأثر این سرزمینها و آدمهایش را هم اسپینوزاها با فلسفهگری به عهده گرفتهاند. عدهای هم مثل زنبورعسلهایی که پیرو ملکهاند، بیهیچ تعمل و تفکری از این سو به آن سو سرگردانند.
جهان این موجود تکیاختهای پانصدمیلیون سال گذشته برمبنای احساسات اولیه، شناخت و علم، کامل شده، اما همچنان پدیدههایی وجود دارند که دانش هنوز قدرت تحلیل آنها را ندارد. اعضای بدن و حواس موجودات کامل شده، شبکهی بینایی، تصاویر دریافتی را واضحتر میبیند، اما هنوز بینایی برای تحلیل تمام رویدادها کافی نیست.
موجودی که در آغاز هیچ تصویری از جهانش نداشت و فقط به مدد تخیل، برای خودش سبیل میگذاشت یا زیربغل نداشتهاش را میخاراند، حالا پوستهای سخت و پیچیده از دانش، برای بقای خود ساخته. اما دانش به آن اندازه پیشرفت کرده که بداند دیدن کافی نیست و ارتباط بین چشم و مخ فقط برای دریافت انعکاس تصاویر نیست. او میداند که این چشم برایش دغدغه ایجاد کرده، باید این تصاویر دریافتی تحلیل شود، باید چشم ببیند و مخ تفسیر کند. تونل دریافت و خروج، از دهان و مقعد، به چشم و مغز گسترش یافته. افرادی هستند که در این اجتماعِ حاصل از تکثر، حواسشان نسبت به پیرامونشان حساستر از عموم اجتماع است؛ حلزون داستان کالوینو هم جزء همین خواص است. او که در طول تاریخ -آهسته و پیوسته- حلزونوار پیش آمده، از ادامه مسیر خسته نیست. حسگرهایش توانایی پیشبینی آینده را دارند تا دیگران را آگاه سازند. او همان هنرمندی است که همیشه فراتر از مردم زمان پیش رفته و در سطحی پیچدرپیچ و هزارتو، هنرمندانه از خود طرحی رنگین درانداخته. حلزون لزج داستان، رد طیطریق خود را، چسبنده و شفاف، در طول زمان به جا گذاشته.
خلق چنین روایتی که دورهای طولانی بهاندازه تاریخ بشر را شامل میشود، از هنرمندی چون کالوینو برمیآید که آگاه به زیست، فلسفه، ادبیات و سیاست است. کالوینو داستانی علمی-تخیلی برمبنای دانش زمانه و خیال هنرمندانهاش روایت کرده تا پیچیدگی ذهن انسان و روند تکاملی او را نهفقط در شکل داروینی، که در طرحی فلسفی هم نمایش دهد. راوی تکگوی داستانش بر بلندای تاریخ ایستاده و در ریتمی کُند، شرح چندمیلیون سال زندگی را در داستانی کوتاه تعریف میکند. کالوینو مانند حلزون داستان و پیرو پیشکسوتانش چون ژولورن، آینده را برای انسانِ زمانه پیشبینی میکند تا برای پیمودن تونل بیانتهای تاریخ، ردی برای ادامه مسیر وجود داشته باشد.
جهان از دریچه یک مارپیچ
«زهرا علیپور» منتقد ادبی درباره این داستان نویسنده ایتالیایی چنین می نویسد: قلم ایتالو کالوینو در خدمت ادبیاتی است که درراستای موضوع محیط زیست و اکولوژی قدم برمیدارد. او نویسندهای منحصربهفرد است که گاه افسانهپرداز و گاه بهتمامی رئالیست است. او در مجموعه داستان «کمدیهای کیهانی» مخاطبانش را با یک راوی جاودانی و عجیب آشنا میکند؛ QFWFQ موجودی است ناشناخته و مرموز که گاه بههیئت یک دایناسور درمیآید، گاه از زبان یک دوزیست سخن میگوید و در «مارپیچ» نقش یک حلزون تکیاختهای را دارد که بهنظر سادهترین ساختمان بدنی را دارا است. QFWFQ تکسلولی ما را از تونل زمانی چندصدمیلیون ساله عبور میدهد و راوی داستانی است که شاید در ابتدا ساده به نظر برسد، اما هرچه به جلو میرود، پیچیدگیهایش بیشتر و بهتر آشکار میشود.
پدر و مادر کالوینو دانشآموخته علوم کشاورزی و گیاهشناسی بودند. بنابراین او بسیار علاقهمند به مسائل محیط زیستی بود و نگریستن و کاوش در محیط اطراف را نهصرفا از دید یک کارشناس، بلکه با فهم تمام و کمال یک ادیب و با نگاهی فلسفی بررسی میکرد. ازاینرو دارای فرهنگ واژگان علمی و فنی بالایی بود و درنتیجه، تعصبی شدید نسبت به کلمات، استفاده از آنها و بسط و ایجازشان داشت. قطعاً کالوینو بههمان میزان که به حکایتهای فلسفی قرنهجدهمی نزدیک بود، با واقعیتهای علمی هم آشنایی داشت. خالق «کمدیهای کیهانی» از ذهنی بیباک و پرتوان برخوردار بود و جسورانه دست به انتخاب راوی شگرف و خارقالعاده زد. توصیفاتی که از زبان این راوی گفته میشود، همواره و در سرتاسر روایت، بکر و تازه هستند؛ مکانها و زمانهایی که تنها در بستر ذهن این راوی خلق میشود و از میان کلمات داستان سر برمیکشد. اما اصطلاحات فنی و علمی صیقل نخورده و نخراشیدهای که از جهانی ناشناخته و فراواقعی، از قول این موجود نقل میشوند، شاید بزرگترین و جدیترین آسیبی باشند که راوی کوچک به این جهانِ داستانی پیچیده زده. هربار و پس از هر رخدادی، خواننده درگیر این مناقشه است که آیا این موجود بیحافظهی بیمغز، زیادی همهچیزدان نیست؟
تخیل نیرومند نویسنده در کنار اطلاعات وسیع او و رگههایی باریک از طنز، باعث شده او واقعیت و تاریخی گسترده از جهان روبه تکامل را در هم بیامیزد. این نوع روایت که پیشینهای قبل از کالوینو ندارد، یکی از تجربیترین آثار قرن بیستم و خود او است. QFWFQ خود یک معمای کوچک تکسلولی است که دشوارترین مطالب و فلسفیترین سوالات عالم خلقت را مطرح میکند. او سهگانهای کمنظیر را تجربه و واگویه میکند که هر ذهن مکاشفهگری از دنیای اطراف تمنا دارد؛ مفاهیمی چون شناخت از خود، شناخت همنوع، بقای نسل، عشق، حسادت و تکامل، ذرهذره از محیط به او میرسند و درک میشوند QFWFQ . در ابتدای خلقتش هیچ نمیداند، ساده و بکر است و عضو خاصی ندارد، اما درکمال تعجب دو سوراخ دهان و مقعدش را میشناسد و میداند که حیاتش بسته به آنها است. او مفهوم تقارن محوری را میداند، خیال را میشناسد و تجرد را میفهمد و با زبانی ساده مفهوم جفتگیری و باروری را شرح میدهد.
رفتهرفته و با گذر زمان، جهان اطراف مفاهیم پیچیدهتری را به او القا میکند. در بخش اول، راوی جهان احساسات را شناسایی میکند. با گذشت زمان و با گذر تاریخ، او چیزی دور خود میتند که آدمی با گذر ایام تنیده است. او خود حجاب خویشتن میشود. QFWFQ که همهچیز را نظاره و تجربه کرده و از هرودت تا اهرام مصر، از ملکه زنبورها تا کلئوپاترا و از دختر هلندی تا ماهی کولی، همگی را میشناسد و حالا درگیر سنتهای زندگی شده است. در پایان این سهگانه، حلزون با قفس پیچدرپیچش در تلاش برای رسیدن به آگاهی است و برای دست یازیدن به آن، ابزار و فعلی تازه نیاز دارد. فعل دیدن، تصویری بدیع از پیرامون؛ «این چشمها همه مال من بودند. امکان وجود آنها را من فراهم کرده بودم. کار عمده را من انجام داده بودم. ماده خام یعنی تصویر را من تأمین کرده بودم. چشم به دنبالش بقیه را هم آورده بود. » عملی که انتظارش را کشیده و بهمدد آن انقلاب به وقوع پیوسته است؛ تحولی شگرف که با آن چشمهای قلمبه اختاپوس، چشمهای ژلاتینی ماهی سفید، چشمهای مرکب مگسها و مورچهها و حتی از زاویهای دیگر، چشم ناخدای کشتی یا چشمهای دوربین جانورشناس را تماشا میکند؛ آگاهی ارمغانِ بینایی او است.
نگریستن به آفرینش و روزهای آغازین دنیا، چگونگی پیدایش و تکامل این جهان ازلی و لمسِ خیالی موجودات از دریچه نگاه یک حلزون، فرصتی است که کالوینو با جهان ادبیات مخصوص خود فراهم آورده است. این داستان و دیگر داستانهای مجموعه «کمدیهای کیهانی» برخاسته از محیط زیست انسانها است. ادبیات علم قلب انسان و انسان در بطنِ محیط است که دست به تولید محتوا و روایت میزند و این کالوینو است که با ایجاد رابطهای فلسفهمند بین ادبیات و سهگانهی آفرینش، با راوی شگرفش خطر میکند و ذات جادویی و ماهیت درخشان آنچه را که فقط از داستان و ادبیات ساخته است، به رخ میکشد.
ایرنا