کتاب «موقف» نوشته سعید تشکری درباره دعبل خزاعی شاعر بزرگ شیعه، توسط انتشارات به‌نشر منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، سعید تشکری نویسنده و کارگردان متولد سال ۱۳۴۲ در قوچان است که آثار مکتوب زیادی درباره امام رضا (ع) و فرهنگ رضوی دارد. کتاب جدید او هم اثری رضوی است و اشاره به دعبل خزاعی شاعر شیعه مرید اهل‌بیت دارد که در روزگار امام هشتم (ع) زندگی می‌کرد. کتاب دیگر جدید او «اوسنه گوهرشاد» بود که رمانکی فانتزی درباره مسجدگوهرشاد در گذشته و دهه‌های معاصر است.

«موقف» ۲۹ داستان و قصه کوتاه را درباره دعبل، با این عناوین شامل می‌شود:

ضرب، وزن، هِجا، وافِرمُسَدّس، کِنایه، هَزج، مُثَمّن، مُبحتث، مشطور، بیت، حَشو، اطلاق، وقف، اَدراج، مُصَرَّع، مُقَفّی، مُدَوَّر، تقطیع، قطعه، تَدویر، مَجزوء، هَزج‌مربع، مصراع، مطلع، مُقَفّی، مَحذوف، هجای کشیده، قافیه، بحر طویل.

دعبل، هرچند از طوس و محل تبعیدگاه امام رضا (ع) دور بود، اما با کلام و خدمتگزاری‌اش به امام، موقف سرزمین امام رضا (ع) بود. دعبل شعرهای ضداستبدادی تند و تیزی داشت که باعث شد در نهایت به دست خلفای عباسی به شهادت برسد. تندی زبان شعر دعبل دلیل آوارگی و سفرهای زیاد او از بلادی به بلاد دیگر بود. مقبره این شاعر در شهر شوش قرار دارد.

در قسمتی از اولین داستان این کتاب می‌خوانیم:

حالا نفس گرگان گرسنه را بسیار نزدیک و پشت سرم حس می‌کردم. شنیدنِ خرناسی وهم‌آلود که بیش از آنکه نشان گرسنگی باشد، بوی خونریزی و سیری می‌داد و بوی بازی با من، برایم خوشایند نبود.
موشی شده بودم که گربه برای بازی او را تا سوراخ دیواری دنبال می‌کند و شکم سیر و فربه به انتظار بیرون آمدن دوباره موش چمبره می‌زند.
میان تاریکی، آذرخش، پلکانی را که به آن رسیدم نشانم نداده بود. این نردبانِ نیمه و نصفه و پله شکسته، وسط بیابان چه می‌کرد؟! تا کجا بالا می‌رفت که تاریکیِ شب نشانم نمی‌داد.
از شر درندگان پشتِ سر بی‌درنگ و بدون وقفه و بی‌هیچ فکری روی نردبان رفتم. چند پله بالا رفتم، نمی‌دانم تا اینکه صدای مردمانی از بالای نردبان به گوشم رسید و مرا میخکوب کرد. گویی مرا به بالا می‌خواندند، اما آنان نه برای نجات من که برای نجات خودشان مرا به یاری می‌خواندند.
طنابی محکم به فاصله‌ای کم از من که حالا بر پله‌های نردبان ایستاده بودم با حلقه‌ای که به گردن‌آویز چوبه داری می‌مانست گویی از آسمان و کنار من و نردبان برای کمک به من از آسمانِ تاریک به زمین افتاد. حالا صدای زوزه و ناله گرگان که با برخورد طناب به آن‌ها و زمین ترسیده بودند و رمیدند و دور شدند، شنیده می‌شد.
زوزه‌ها دور و دورتر شد.

این کتاب با ۱۴۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شده است.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...