کتاب «تبارشناسی قومی و حیات ملی» نوشته اسماعیل یوردشاهیان از سوی نشر فرزان روز به چاپ چهارم رسید.

«تبارشناسی قومی و حیات ملی» نوشته اسماعیل یوردشاهیا

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایلنا، این کتاب در سه بخش شامل تبارشناسی (فصول: خاستگاه قومی و حیات ملی - تبار اقوام)، زبان و فرهنگ مشترک (فصول: تعریف زبان – گفتمان و واژگان مشترک) و پدیدارشناسی (فصل: پدیدارشناسی تاریخی) تدوین شده است.

اسماعیل یوردشاهیان هدف از تدوین این کتاب را نه تاریخ‌نگاری و روایت مسائل زیستی و اجتماعی، بلکه تاریخ و فرهنگ و تمدن جوامع مختلف در طول ادوار تاریخ تا عصر کنونی دانسته است.

نویسنده کوشیده تا ضمن به پرسش گرفتن بسیاری از مسائل گذشته و باورهای تاریخی و فرهنگی، بر مبنای روش و دیدگاهی تازه به تحلیل آنها بپردازد و ضمن زدودن مه‌گرفتگی و پوشیدگی‌های تاریخی و گمانه‌زنی گذار تاریخی، آینده جوامع کهنسال را در برخورد با اندیشه و عوامل دنیای مدرن، تئوری حیرت اجتماعی مطرح کند.

در پشت جلد این کتاب چنین آمده است:

«ما اکنون در آستانه هزاره سوم هستیم، هزاره‌ای که در آن بسیاری از مسائل در تمام ابعاد دچار دگرگونی خواهد شد. مرزها از بین خواهد رفت و در پیوستگی انسان‌ها و جامعه، پیوندی جهانی روی خواهد داد. در آن مرحله، بسیاری از جوامع توان بقا خواهند یافت و بسیاری دیگر از بین خواهند رفت.

اما مردم آسیا و به‌خصوص سرزمین ما ایران، چه وضعیتی دارند؟ چقدر توان گذر از آستانه هزاره سوم را دارا هستند؟در شرایط گسترش جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات و تداوم روند توسعه، چه وضعیتی خواهند داشت؟ نقش قومیت و قومیت‌مداری و ملیت در این میان چیست؟»

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...