اعتماد به منابع گمنام | اعتماد


کتاب «ایلات و عشایر فارس» به ترجمه آقای کاوه بیات، توسط نشر «شیرازه کتاب ما» در سال 1401 منتشر شده است. بخش اول کتاب، گزارشِ فارس [Report on Fars]، نوشته کپتِین اِی.‌ تی. ویلسون [Arnold Talbot Wilson] در سال 1916 تحت عنوان «محرمانه» و توسط دپارتمان سیاسی هندوستان تهیه شده است. گزارش مذکور در هشت فصل و دو ضمیمه گردآوری شده است. Captain با معانی کاپیتان، ناخدا، فرمانده و در نیروهای نظامی با درجه سروان شناخته می‌شود. اینکه این عنوان دقیقا با همان شکلِ گفتاری، مکتوب شده و تحت عنوان «کپتین» درآمده، برای مخاطب فارسی چندان ملموس و خوانا نخواهد بود.

ایلات و عشایر فارس» گزارش فارس [Report on Fars] ویلسون [Arnold Talbot Wilson]

سِر آرنولد تالبوت ویلسون (18 جولای 1884 تا 31 مه‌1940) در دوران سردمداری «پرسی کاکس» خدمت کرد و اولین عضو پارلمان بود که در حین عملیاتی در زمان جنگ جهانی دوم کشته شد. وی در آن زمان، 55 ساله بود و در نیروی هوایی خدمت می‌کرد. درباره «پرسی کاکس» همین بس که یحیی دولت‌آبادی در کتاب «حیات یحیی» درباره وی می‌نویسد: «(انگلیس) از مامورین تندخوی لشکری خویش یک تن را انتخاب نموده، لباس کشوری پوشانیده، او را سیاستمدار خود در تهران قرار می‌دهد و آن شخص «سِر پرسی کاکس» است. مامور مزبور ... در سفارتخانه انگلیس نشسته، به همه ‌کار دخالت می‌نماید و فاش می‌گوید: حالا که ما راضی شده‌ایم به ایران حکومتی بدهیم، ایرانی باید هر چه ما می‌گوییم اطاعت بنماید.»

فصل اول کتاب، «کلیات» در ترجمه حاضر نیامده است و کتاب از فصل دوم اثر اصلی، «تاریخِ فارس»، آغاز می‌شود و فصل دوم کتاب ترجمه، «تاریخ گذشته قشقایی و خوانین آنها»، در واقع بخشی از همان فصل دوم اثرِ انگلیسی و تحت عنوانPast History of Qashqais and their Khans است.

مترجم اثر، همان‌طور که در مقدمه نیز شرح داده است، از گزارش مفصل «سِر آرنولد تالبوت ویلسون» به همین میزان بسنده کرده و در بخش دوم کتاب، به ترجمه «گزارش از فارس» نوشته «اِی.‌جِی.‌کریسچِن» روی آورده است. برخلاف «سِر آرنولد ویلسون» که فردی کاملا شناخته ‌شده با تالیفات مشخص است که یادداشت‌هایی شخصی از وی نیز در کتابخانه لندن نگهداری می‌شود، درباره مولف بخش دوم کتاب، همان‌گونه که مترجمِ محترم اشاره می‌کند، اطلاعاتی وجود ندارد: «در مورد کپتین ‌ای.‌جِی.کریسچِن که نیاز به معرفی دارد، جز آنکه افسر ستاد پلیس جنوب بوده است و در گزارش زد و خوردهای نظامی بریتانیا با ایل قشقایی در سال‌های پایانی جنگ اول جهانی به عنوان افسر ستاد حضور داشته است، به اطلاعات دیگری دست نیافتیم.»

مترجم محترم در پانوشت عنوان کرده‌اند که گزارش دوم در کتابخانه دیجیتال قطر در دسترس عموم قرار گرفته است، اما آنچه در دسترس قرار گرفته یک تصویر بسیار ناخوانا و مغشوش از گزارش مذکور است.پرسش این است که چرا گزارشِ اول با مولفی نام‌آشنا و چندین فصل دیگر پر از آموخته‌ها و اطلاعات متنوع وا گذاشته شده و مترجم محترم سراغ نویسنده‌ای رفته‌اند که هیچ نام‌ونشانی از ایشان موجود نیست؟
کتابخانه دیجیتال قطر در شرح این نوشتار آورده این یک گزارش محرمانه بوده است که توسط کاپیتان ‌ای.‌جِی.کریسچن که از ستاد کل در شیراز بوده، در سال 1918 تهیه و در سال 1919 منتشر شده است. این گزارش حاوی اطلاعاتی درباره قبایلی چون خمسه، قشقایی، ممسنی، لشنی، میش‌مست، بویراحمدی و دشمن‌زیاری است.

در قسمتی ذیل عنوان قابلیت‌های رزمی می‌خوانیم: «اینکه عرب‌ها می‌توانند جنگ کنند و جنگ نیز می‌کنند، امری است که اخیرا ثابت شده است. در ژانویه 1918 یک اسواران از پیاده‌نظام سوار برمه با دو افسر بریتانیایی به یک گروه از عرب‌ها، احشامِ مشهدی جانی‌خان حمله کردند.»

اسواران به سپاهیانِسواره در زمان ساسانیان اطلاق می‌شده است. آیا بهتر نبود از «سواره‌نظام» استفاده می‌شد که برای خواننده مفهوم‌تر و معلوم‌تر است؟ دوم آنکه «پیاده‌نظامِ‌سوار» یعنی چه؟ پیاده‌نظام هستند یا سواره‌نظام؟ سوم آنکه آنها «به یک گروه از عرب‌ها، احشام مشهدی جانی‌خان» حمله کردند؛ یعنی دقیقا به چه و که حمله کرده‌اند؟
در بخش دیگری و در ذیل بخش «اسلحه ‌و مهمات» می‌خوانیم: «افسر فرمانده اسوارانِ پیاده‌نظام‌سوار برمه ...»؛ بار دیگر به نظر می‌رسد با تجمیع اضداد سروکار داریم: اسوار+پیاده‌نظام+سوار.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...