پول زمانی به نحو احسن به انجام معاملات کمک می‌کند که عواطف هیچ نقشی در روابط نداشته باشند... برای خصلت کاملا پویای جهان، نمادی چشمگیرتر از پول نمی‌توان یافت... پول هیچ‌گاه دست کسی نمی‌ماند. پول اگر از حرکت بازایستد دیگر در مقام پول ارزش و معنای خاصی نخواهد داشت... من فقط به شرطی می‌توانم میل خود را برآورم که قادر باشم - دست‌کم تا حدی- میل دیگری را برآورم: زایش ارزش از روح مبادله


«ماگمای»1 همگن روحی آغازین | اعتماد


«فلسفه پول» [The philosophy of money] مفصل‌ترین تحلیل گئورگ زیمل [Georg Simmel] در مورد صورت‌های اجتماعی است: متن تو در تو و پیچ در پیچی به ظاهر بی‌در و پیکر بالغ بر سیصد هزار کلمه که هر خواننده‌ای را مرعوب می‌کند. جرج هربرت مید می‌گفت کتاب زیمل خیلی وقت‌ها ملال‌آور می‌شود و خواندنش فرساینده. می‌گفت حجمش خواننده را پس می‌زند. خیلی‌ها عطایش را به لقایش می‌بخشند. با این همه، فلسفه پول متنی است که سعی خواننده‌اش را بی‌اجر نمی‌گذارد. زحمتی را که بر خود هموار کرده تلافی می‌کند. نمونه قدرتمندی است از روش عام و جهان‌بینی زیمل. زیمل کتابش را به دو بخش «تحلیلی» و «ترکیبی» تقسیم کرده است. این تقسیم‌بندی نسبت مستقیم دارد با تصور نویسنده از «هسته‌ای» که حدود و ثغور صورت اجتماعی مورد بحث را تعیین می‌کند و استلزام‌های امکانی‌تر و متغیر و دارای نسبیت تاریخی و وسیع‌تر آن صورت اجتماعی.

فلسفه پول» [The philosophy of money]  گئورگ زیمل [Georg Simmel

پول به لحاظ صورت تقویمی و متطورش می‌تواند مقایسه ارزش کالاها و مبادله اجناس و خدمات را هرچه آسان‌تر گرداند. به لحاظ تاریخی، پول ابتدا قالب اشیای گوناگونی چون دام و طیور یا فلزهایی را داشت که نماینده معیارهای عام‌تر ارزش بودند و بعد به تدریج تطور یافت و صورتی انتزاعی‌تر یافت. صورت‌های انتزاعی‌تر، مانند اسکناس یا پول کاغذی و چک‌ها -که سرانجام به پرداخت‌های اینترنتی و انتقال‌های فوری پول و اعتبار- صورت عام پول را که در کتاب زیمل با تعبیر «وسیله محض» وصف شده است بهبود می‌بخشند، مبادله‌پذیری کلی یا «انتزاعی» آن را تقویت می‌کنند. تطور پول یکی از مهم‌ترین عواملی بوده که اجازه داده اموال منقول و قابل واگذاری خصوصی، به عنوان نمونه، ارباب و دهقان را به یکسان از تعهدات تغییرناپذیرِ نظام فئودالی برهانند. همان‌طورکه در معرفت‌شناسی زیمل، همه عین‌ها معنای‌شان را از نسبت‌شان با دیگر عین‌ها کسب می‌کنند، ارزش اقتصادی هر شیئی هم از دل مقایسه با دیگر اشیا -یعنی از دل نسبیتش در نسبت با دیگر اشیا- سر بر می‌آورد. به لطف پول، در همه صور تاریخی و متطوّرش، بهایی که به یک کالا منضم می‌شود چیزی جز ارزشی نسبی را بیان نمی‌کند. همه اینها یک جنبه از «نسبی نگری» کلی زیمل به شمار می‌آید و البته این باعث نمی‌شود پول، از جمله، به «عینی شدنِ» نسبی مناسبات اجتماعی میدان ندهد.

جانفرانکو پُجّی، در کتاب پول و ذهن مدرن: فلسفه پول گئورگ زیمل (1993) چهار «دسته» صفات به‌هم پیوسته برای پول شناسایی می‌کند که بنا به صورت‌بندی زیمل، نشان می‌دهند چرا پول چنین تاثیر فراگیری دارد.

ابزاربودن: زیمل پول را محض‌ترین صورتِ ابزار می‌داند، ناب‌ترین ابزار ممکن که انعطاف صورت‌های تازه‌ترش امکان نقل‌وانتقال و مخفی کردن آن را بیش از پیش میسر ساخته است. اگر در قالب دوگانه «وسیله- هدف» سخن بگوییم، پول در درجه اول هدفی در خود نیست (گرچه می‌تواند بشود) بلکه وسیله عامی برای دستیابی به اهداف گوناگون است و در این حالت پول چیزی جز پول نمی‌شود.

غیرشخصی بودن: پذیرش پول به عنوان وسیله پرداخت بهای همه اجناس و خدمات در ضمن نوعی سردی در روابط ایجاد می‌کند که غالبا یادآور معاملات پولی است؛ در واقع، پول زمانی به نحو احسن به انجام معاملات کمک می‌کند که عواطف هیچ نقشی در روابط نداشته باشند. به گفته زیمل برای همین است که توصیه می‌شود، نه با دوستان‌تان معاملات مالی انجام دهید نه با دشمن. غیر شخصی بودن در ضمن در پدیده‌ای نقش دارد که می‌توان آن را «تاثیرات یکدست‌ساز» پول وصف کرد -کلی‌گرایی پول در قیاس با «جزیی‌گرایی». طرفه اینکه توانایی پول برای نادیده گرفتن شخصیت یا موقعیت اجتماعی طرفین معامله مجال دوچندانی برای ابراز فردیت به ایشان می‌دهد. این به تعبیری پارادُکس پول است. غیر شخصی بودن پول در عین حال تعداد اشخاصی را که بالقوه می‌توانند معامله کنند و شمار اهداف و مقاصدی را که می‌توان دنبال کرد، می‌افزاید. نکته مهم اینکه افزایش شمار اهداف بالقوه شامل افزایش گروه‌ها و انجمن‌های خاص هم می‌شود.

مبادله‌پذیری انتزاعی: این ویژگی اشاره دارد به انتزاع پول از همه ویژگی‌های مشخص چیزها. اگر این معنی را در قالب تقابلی دوتایی بیان کنیم، می‌توان گفت این ویژگی مثبت پول از ویژگی «منفی» آن، یعنی بی‌کیفیت بودن آن، نشأت می‌گیرد. اینکه پول بیان‌کننده کمّی و نه کیفی ارزش اقتصادی چیزها است، «محاسبه‌پذیری» و «تقسیم‌پذیری» پول که بیشتر به گرایشی «شناختی» میدان می‌دهد تا «هنجاری» - این یکی از جنبه‌های فراگیر جامعه مدرن است که استلزام‌های فراوانی دارد. زیمل می‌نویسد: «پیشرفته‌ترین شکل تقسیم‌پذیری از راه مبادله با پول به دست می‌آید. پول همان شیء مبادله‌پذیر مبادله است که واحد آن با ارزش هر شیء تقسیم‌ناپذیری قیاس‌پذیر است. به همین سبب، پول تسهیل‌کننده یا حتی مستلزم جدایی ارزش انتزاعی از محتوای انضمامی خاص آن است. نسبیت اشیای اقتصادی ... با تقلیل به یک مخرج مشترک ارزشی که بارزترین صورت آن پول است برجسته می‌شود.» (ترجمه فارسی. صص. 107—106)

بالقوه بودن: در مورد پول این ویژگی ناشی از تقابل بالفعل و بالقوه است -به عبارت دیگر، استفاده از پول به هیچ استفاده جزیی محدود نمی‌شود؛ استفاده‌های ممکن از آن محدودیت برنمی‌دارند: این ویژگی توان و دامنه انتخاب را گسترش می‌دهد و البته این گسترش به شیوه‌ای بی‌تناسب روی می‌دهد، خاصه برای ثروتمندان، در تضاد فاحش با افق‌های محدودترِ ممکن برای فقیران. به گفته زیمل، پول به لطف بالقوه بودنش برای «خصلتِ پویای مطلق جهان» محوریت دارد. زیمل می‌نویسد: «برای خصلت کاملا پویای جهان، نمادی چشمگیرتر از پول نمی‌توان یافت... پول هیچ‌گاه دست کسی نمی‌ماند. پول اگر از حرکت بازایستد دیگر در مقام پول ارزش و معنای خاصی نخواهد داشت.» (ترجمه فارسی، ص. 555)

اقتضائات نهادی پول و افزایش دامنه استفاده و تاثیرات آن درون اقتصادهای کارای پولی عناصر دیگر گزارش زیمل را شکل می‌دهند. این اقتضائات شامل درجه‌ای از اعتماد و ثبات در توقعات، از جمله دولت‌های کارا و دستگاه‌های حقوقی و اداری و دیوانی آنها است.

زیمل کتاب خود را درباره پول بر بستر فلسفی وسیع‌تری بنا و سوالی عام درباره ریشه ارزش اقتصادی مطرح می‌کند. فصل‌های آغازین فلسفه پول اگرچه ملبس به لباس پدیدارشناسی و روان‌شناسی است به وضوح مایه فلسفی دارد و می‌کوشد نه تنها ریشه ارزش‌ها بلکه ریشه آگاهی شناسنده و واقعیت اجتماعی را نیز تبیین کند.

در آغاز نه واقعیت به معنای دقیق کلمه وجود دارد نه ذهن. از آنجا که عینیت امری است که تقویم می‌شود، صورت و محتوای تفکر را نمی‌توان از هم متمایز ساخت. چیزی که مشابه رنگ‌و‌رو‌رفته واقعیت خواهد بود تا حد متضایفِ گُنگِ نیازی جسمی و روانی تنزل خواهد یافت زیرا آگاهی قادر نیست میان تجربه عینی و حس‌های روانی تفاوت بگذارد. به گفته زیمل، حیات ذهن در حالتی تفکیک‌ناشده آغاز می‌شود که در آن «من» و اعیانش هنوز از هم تمایز نیافته‌اند؛ آگاهی مملوّ از تاثرها و ادراک‌های حسی است ولی حاملِ این محتواها هنوز خود را از آنها جدا نساخته است. با این‌حال، رفته‌رفته این «ماگمای» همگن روحی آغازین (ماگما به مواد گداخته درون زمین می‌گویند) که هنوز شقاق بنیادی عینی- ذهنی در آن رخ ننموده است ارزش می‌آفریند. ارزش زمانی پدید می‌آید، آگاهی با چیزی مواجه می‌شود که حاضر نیست فورا از آنِ آگاهی شود، در برابر جذب‌شدن مقاومت می‌کند. این مقاومت خود تابعی است از فاصله میان آگاهی و شیء به مثابه متعلق میل، شیئی که وعده ارضا می‌دهد. این فاصله باعث می‌شود آگاهی نتواند شیء مطلوبش را «ببلعد» و از بین ببرد؛ بدین سان، سائق کور بدل می‌شود به میل ذهنی آگاه و درونی. به تعبیر زیمل، ما فقط به شرطی به اشیا میل می‌ورزیم که بی‌واسطه به ما داده نشوند تا از آنها استفاده کنیم و تمتع ببریم؛ یعنی تا جایی به آنها میل می‌ورزیم که در برابر میل ما مقاومت کنند. ارزش ناشی از این تاخیر بنیادی است و عین اکنون در مقابل ذهن وجودی مستقل می‌یابد و به صورت چیزی ظاهر می‌شود که ذهن به آن میل می‌ورزد و فقط به شرط غلبه بر فاصله و مانع‌ها و مشکل‌ها می‌تواند آن را در خود جذب کند.

این نکته حاکی از آن است که میل با آنچه (در هر لحظه مفروض) به وجهی واقعی یا مجازی «دمِ دست» است ارضا نمی‌شود؛ آگاهی میل‌ورز شی مطلوبش را از حیطه گزینه‌های در دسترس برمی‌گزیند و ما، همان‌طورکه زیمل خاطرنشان می‌کند، در آغاز کار «مشکل‌پسند» و «سخت‌گیر»یم. این درست همان لحظه‌ای است که بنیاد استوار عینیت سرانجام قوام می‌یابد. از وحدت اولیه «روح» یا «محرک حیاتی» که همه‌چیز را در خود جذب می‌کند و از بین می‌برد، به واسطه این فاصله ارزشی خلق می‌شود. شیء فقط و فقط به شرطی از وجود عینی بهره‌مند می‌شود و دارای ارزش عینی می‌نماید که ذهن قادر باشد ارضا را به تاخیر اندازد و سائق مبرمی را که خواستار لذت و تمتع آنی است حذف کند. زیمل تاکید می‌کند ارزش وقتی پدید می‌آید که ما سائقِ خواستار تمتع بی‌واسطه حسی را ترک کنیم. علت این تاکید زمانی روشن‌تر می‌شود که او به قلمرو زیباشناسی گریز می‌زند: به اعتقاد کانت، آدمی فقط زمانی می‌تواند حکم زیباشناختی کند که قادر باشد دامن ادراک زیباشناختی را از مایه‌گذاری شهوانی منزه دارد؛ فقط هنگامی که بتوانیم با نگاهی عاری از علاقه و غرض به اشیای طبیعی یا آثار هنری نظر کنیم حکم زیباشناختی خصلتی خودآیین می‌یابد و ما قادر می‌شویم به سیر و نظر در امور زیبا و والا بپردازیم.

فلسفه پول» [The philosophy of money]  گئورگ زیمل [Georg Simmel]

فاصله مذکور میان میل و متعلق میل ضروری است. همه‌چیز بسته به آن است. مقاومت در برابر میل بی‌واسطه آغازکننده فرآیند به ‌تاخیرانداختنِ کامروایی حسی است؛ فرآیندی که مایه‌گذاری عاطفی ذهن را در واقعیت تضعیف می‌کند، به میل عینیت می‌بخشد و میل را متمدن می‌سازد. به اعتقاد زیمل، فاصله حالتی بینابین است میان کمیابی مفرط (یعنی محال‌بودنِ تمتع) در یک سوی طیف و حضور وساطت‌نیافته‌ای همگون‌ساز و وحدت‌بخش در آن سوی طیف -در دسترس‌بودن بی‌حد‌و‌مرزِ متعلق میل. عینیت و ارزش‌سازی زمانی پیش می‌رود که فاصله میان مصرف‌کننده و آنچه موجب تمتع او می‌شود افزایش یابد، ولی عینیت و ارزش فقط و فقط به شرطی تحقق می‌یابند که بتوان به شکل موثر بر این فاصله غلبه کرد (پیمودن فاصله لااقل به وجه منطقی باید ممکن باشد وگرنه میل عبث خواهد بود). ارزش‌گذاری محصول جنبی میلی است که زاییده فاصله است و می‌کوشد بر آن غلبه کند.

خط فکری زیمل تا این نقطه در جهت قسمی تحقیق پدیدارشناختی (کمابیش مطوّل) در مورد تکوین ارزش‌ها پیش می‌رود. ارزش‌ها صورت‌های سفت‌و‌سخت‌شده میلند که به تعبیری در آگاهی در خودِ فعل به‌ تاخیرانداختنِ ارضا لخته می‌شوند و به ذهن امکان می‌دهند تا از جریان سیال تاثرهای تفکیک‌ناشده چیزهایی مجزا برای خود بتراشد. در اینجا حق داریم سوالی انتقادی بپرسیم: اصلا چرا کل فرآیند چشم‌پوشیدن از ارضای آنی آغاز می‌شود؟ چرا آگاهی باید احساس اولیه و بی‌واسطگی حسی آغازین را ترک گوید و بدین سان شقاق ذهن و عین را به وجود آورد؟

پاسخی که زیمل بی‌معطلی می‌دهد بیانی است که او را از فیلسوفان نظرپرداز متمایز می‌کند و جایگاه ممتاز او را در میان جامعه‌شناسان توجیه می‌کند. ارزش‌آفرینی ریشه در فعل مبادله میان دو یا چند فرد دارد. مبادله به نوبه خود صحنه‌ای می‌آفریند که در آن تجربه بین‌الاذهانی ممکن می‌شود. ارزش‌ها از غلظت و تراکمِ هماره فزاینده مناسبات میان اشخاص و ضخیم‌گشتنِ تور تعاملات مشتق می‌شوند و نکته باز مهم‌تر اینکه، حتی اگر بپذیریم که ارزش‌ها ریشه در قلمروی روانی دارند (یعنی تابع میل آدمیانند)، از حد خاستگاه‌های ذهنی‌شان و اختیاری‌بودنِ آغازی‌شان برمی‌گذرند.

ارضای به ‌تاخیر افتاده مسبب پیدایش اعتبار عینی است و فرآیند شکل‌گیری ارزش‌گذاری بین‌الاذهانی را به راه می‌اندازد. زیمل برای تبیین این فرآیند بر اهمیت قربانی‌کردن و از‌خود‌گذشتن تاکید می‌گذارد. ازخودگذشتگی یا به اصطلاح کفّ نفس بی‌واسطگی میل را نفی می‌کند: میل فرد اینک وساطت می‌یابد، قائم به وساطت میل دیگری می‌شود. ساده بگوییم: من فقط به شرطی می‌توانم میل خود را برآورم که قادر باشم - دست‌کم تا حدی- میل دیگری را برآورم. تقاطع و تداخل میل‌هایی که به چیزهایی متفاوت معطوفند صورت‌های فکری آنها را شکل می‌دهد، صورت‌های ماورای فردی آنها را که به شکل مقوله‌هایی ذهنی تعین می‌یابند. اعتبار عینی ارزش‌هایی که ریشه در جهان عینی دارند معیاری عینی می‌آفریند برای مقایسه کمّی کیفیت‌های متفاوت. نکته مهم این است که مبادله اختیاری اینک همزمان مبادله‌ای هم‌ارز است زیرا ارزش چیزهایی که مبادله می‌شوند بنیادی استعلایی دارد و از حالا به بعد وجهی بین‌الذهانی دارد. برعکس، هم‌ارزی مبادله ریشه در هم‌ارزی میل‌های واپس‌زده افراد دارد. زیمل بر این نکته انگشت می‌گذارد که ارزش بر کیفیت جوهری درونی شیئی که مبادله می‌شود منطبق نیست بلکه به نسبت شدت میل تغییر می‌کند و بسان طول پاره‌خط‌ها در هندسه، فقط در نسبت با آگاهی‌های میل‌ورز دیگر هستی دارد. اسواوُمیر ماگالا تعبیری وضع کرده است که خلاصه‌ای‌تر و تمیز از موضع زیمل به دست می‌دهد: «زایش ارزش از روح مبادله». ارزش به مفهوم مدرن آن مولود مقایسه شدت میل‌هایی است که در قالب بهای پولی چیزها بیان می‌شوند. به این اعتبار، پول نماینده ذات نسبت‌مندی است و انتزاعی‌ترین صورت آن فقط در اقتصاد بازاری پیشرفته یافت می‌شود. هستی اقتصاد پولی در گرو نوع جدیدی از جامعه است، با الگوهای متفاوتی در تعامل‌های اجتماعی و جامعه‌پذیری.

زیمل برای تقویت تز خود از یافته‌های قوم‌شناسان شاهد می‌آورد. ارزش‌ها در اقوام به اصطلاح ابتدایی مفهوم‌هایی متغیر و بی‌ثبات و من‌درآوردی‌اند زیرا اقوام ابتدایی قادر نیستند ارزش‌ها را برون از چارچوب ارضای آنی تصور کنند. قبایل دنیای باستان گاهی به ‌صراحت از مبادله ابراز بیزاری می‌کنند. زیمل این بیزاری را ناشی از فقدان ابزارهای عینی برای سنجش و اندازه‌گیری می‌شمارد، یعنی فقدان پول، ابزاری که معیاری قابل اعتماد است برای مبادله میان سعی و نتیجه (و به همین سبب است که انسان ابتدایی هرگز یقین ندارد که آیا مبادله هم‌ارز است یا نه - که آیا مساعی و زحماتش اجری منصفانه خواهد یافت). این امر باعث می‌شود «انسان ابتدایی» هم به کار هم به فعالیت اقتصادی مبتنی بر مبادله به دیده تحقیر بنگرد. زیمل تاکید می‌کند این در ضمن سرچشمه ترس اقوام ابتدایی از مبادله است زیرا ایشان می‌ترسند آن جزء از نفس‌شان که درگیر کار می‌شود حین مبادله‌کردن تا همیشه از وجودشان جدا گردد. جوامع کهن و سنتی و روستایی هدیه‌دادن و راهزنی و تهاتر را به مبادله هم‌ارز ترجیح می‌دهند زیرا این صورت از مبادله در گرو واحدهای اندازه‌گیری عینی و مناسبات صلح‌آمیز میان آدم‌ها و اعتماد و رواج روابطی بافاصله (یعنی غیرعاطفی یا دست‌کم مبتنی بر تحدید عواطف) میان بازیگران اجتماعی است. خود صورت‌های مبادله اقتصادی، به تعبیری، آدم‌ها را وامی‌دارد به سرکوب رگه‌های عاطفی شخصیت‌شان، یعنی ویژگی‌هایی که تعامل‌های بشری را به شائبه عناصر عاطفی و غیرعقلانی می‌آلایند. صورت‌های مدرن روابط اجتماعی مستلزم واحد اندازه‌گیری محضی‌اند که بیان‌کننده شدت میل‌ها باشد و به این ترتیب به تقویمِ هنجارهایی دارای اعتبار عینی راه برد.

...
1- ماگما به مواد گداخته درون زمین می‌گویند.
منابع:
-Schermer, H., Jary, D. Form and Dialectic in Georg Simmel’s Sociology.
-Andrzej Karalus. Georg Simmel’s The Philosophy of Money and the Modernization Paradigm

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...