جهان بدون عشق | سازندگی


ابتدای قرن بیست‌ویکم است و در شرقی‌ترین بخش قاره اروپا اپیدمی مرموزی ظاهر و در مدت کوتاهی عالم‌گیر می‌شود. بیماری‌ که هنوز برای آن نامی معین، انتخاب نکرده‌اند. مردم جمهوری آذربایجان این بیماری را به اسم مرض سلین می‌شناسند، چون اولین شخصی که به آن مبتلا شده‌ زن جوانی به‌نام سلین است!

جنون خدایان امیر خداوردی

رمان «جنون خدایان» نوشته امیر خداوردی درباره ظهور یک اپیدمی عجیب است؛ اپیدمیای که در آن مردم به ساختارهای ذهنی هم نفوذ می‌کنند و احساسات همدیگر را تجربه می‌کنند. به دلیل شیوع این بیماری هر اتفاقی در درون ذهن افراد دیگری هم قابل پیگیری است. درواقع اشخاص به‌طور کاملا ناخواسته در معرض زندگی دیگران قرار می‌گیرند. این قضیه باعث به وجودآمدن تعدد زاویه‌دیدها در رمان شده‌ است. شروع علائم در سلین اولین زن مبتلا به این بیماری در ابتدا همانند بیماری اسکیزوفرنی است. او صداهایی را می‌شنود و چیزهایی می‌بیند که در زندگی واقعی‌اش هیچ‌وقت با آنها روبه‌رو نشده است، درست همانند دیدن یک فیلم! درواقع سلین درحال تجربه‌ زندگی کسِ دیگری است آن‌‌هم با تمام جزییاتی که در ذهنش رخ می‌دهد و او را با چیزهای عجیبی مواجهه می‌کند.

نکته‌ برجسته در این رمان، ایده نو و خلاقانه آن است؛ ایده‌ای که شاید کمتر به آن پرداخته شده‌ است و این ایده نو می‌تواند برای مخاطب بسیار جالب باشد. خداوردی در این رمان، به فرقه‌ها و ادیان نوظهور خرافی هم می‌پردازد. فرقه‌های دروغین و عرفانهای کاذبی که بیشتر از هر چیز دیگری قصدشان فریب و اقناع مخاطب است و نه چیز دیگری. شاید گاهی انسان قرن بیست‌ویکم را انسان مدرنی بدانیم که در هجوم انواع و اقسام تکنولوژی، فضای مجازی و... قرار گرفته است و دیگر مثل سابق وقتی برای نشخوار خرافات ندارد! اما حقیقت چیز دیگری است. این انسان بیشتر از هر زمانی نیازمند مراقبت است؛ چون هسته اصلی شخصیت روح او به طور دائم در معرض بمباران اطلاعات است. این انسان دیگر آن پیوند سابق با خانواده، طبیعت، محیط اجتماعی و... را ندارد و این تنهایی او را مستعدِ پناه‌بردن به این فرقه‌های انحرافی می‌کند.

در این رمان ما با تعددِ زاویه‌دیدها مواجهیم و البته علت این تعدد زاویه‌دیدها، به موضوع رمان برمی‌گردد و آن اپیدمی مزبور. اپیدمی‌ای که از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود و باعث می‌شود که زاویه دید، تغییر کند. فضای داستان در آذربایجان می‌گذرد. انتخاب این فضا، باز هم برای مخاطب جالب است. تجربه‌کردن فضاهای تازه، مضامین نو، ایده‌های بکر و... همه و همه دست به دست هم داده تا مخاطب از خواندن یک رمان لذت ببرد.

نویسنده با تأکید و تکیه‌ بر گره‌های روانی، عقده‌ها، ناکامی‌ها، رفتارهای بالقوه و بالفعل و... مخاطب را به نوعی زیرلایه روانشناسانه می‌رساند؛ نوعی نگاه به انسانی که خودش یک قربانی به حساب می‌آید. قربانی‌ای که محیط، خانواده، جامعه و... از او یک انسان درمانده ساخته است و حالا به ناچار باید این درماندگی را به دیگران انتقال دهد. این نگاه روانشناختی به جامعه و انسان‌ها به‌خوبی در رمان پرداخت شده است.

راوی‌های رمان عموما راوی‌های بی‌تفاوتی نیستند؛ گاهی فلسفه می‌بافند، تز می‌دهند و سخنرانی می‌کنند! رمان برای مخاطب، جهانی خشک عبوس و عاری از احساسات و عواطف عالی را به تصویر می‌کشد؛ جهانِ پیشِ روی مخاطب در این رمان، جهان بدون عشق، دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن است.

رمان در ابتدا کمی سخت‌خوان به‌‌نظر می‌آید، اما مخاطب جلوتر که می‌رود به‌نوعی مکاشفه خواهد رسید؛ مکاشفه‌ای که درک همه روابط علی و معلولی آن باعث پی‌بردن به اصل قصه می‌شود. درواقع زمانی که خواننده در متن به پاسخِ تمام پرسش‌‌هایش می‌رسد و متوجه روال و روند قصه می‌شود؛ پازل ذهنی‌اش کامل می‌شود و دیگر از آن سخت‌خوان‌بودن خبری نیست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...