خصوصیت منحصربهفرد داستایفسکی است که یک داستان معمولی را با تمام جزئیات واقعی و روزمره به ظاهر ناچیز و پیشپاافتاده به گونهای تعریف میکند که تخیل خواننده دائما برانگیخته میشود و نوعی رمز و راز پنهان در پس تمام این ابتذالهای ظاهری زندگی را آشکار میسازد.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، میترا نظریان به تازگی رمان «شوهرباشی» [The Eternal Husband] داستایفسکی را از زبان روسی به فارسی ترجمه کرده و این رمان توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است. این رمان داستایفسکی قبلا هم به فارسی ترجمه شده است اما هیچکدام از این ترجمهها از زبان اصلی نبودهاند. «شوهرباشی» یکی از رمانهای کمتر دیده شده در میان رمانهای داستایفسکی است که درست در میان دو رمان بزرگ او یعنی «ابله» و «شیاطین» نوشته شده است. اما این اثر کم حجم یکی از مهمترین رمانها برای شناخت دنیای نویسنده است. «شوهرباشی» خصلت اکثر کارهای داستایفسکی و به خصوص تلفیق تراژدی و کمدی را در خود دارد. در این رمان داستایفسکی از نویسندگان زیادی تاثیر گرفته است اما خلاقیت منحصربهفرد او «شوهرباشی» را کاری یگانه کرده است. در ادامه گفتوگوی ایبنا را با میترا نظریان میخوانید.
این رمان داستایفسکی، قبلا هم به فارسی با نامهایی چون «همیشه شوهر» ترجمه شده است. از دلیل انتخاب این رمان برای ترجمه و همچنین معادل اسمی که برای رمان به فارسی انتخاب کردهاید، بگویید.
این رمان همانطور که میفرمایید قبلا با نام «همیشه شوهر» ترجمه شده است؛ اما نه از زبان اصلی. به طور کلی نشر ماهی در یک اقدام هوشمندانه آثار بسیاری را از زبان اصلی (کلیه زبانها) به فارسی ترجمه کرده و در اختیار دوستداران و علاقمندان به این آثار قرار داده است. کتاب «شوهرباشی» با نام «همیشه شوهر» از زبانهای انگلیسی یا فرانسه ترجمه شده بود ولی نیاز داشت تا از زبان اصلی نیز ترجمه شود. «همیشه شوهر» ترجمه غلطی نیست اما بیشتر ترجمه تحتاللفظی است و به نحو شایسته منظور نویسنده را نمیرساند. «شوهرباشی» ترجمهای از اصطلاح خلق شده توسط نویسنده است که جان کلام را بیان میکند. نویسنده تا لحظات آخر در انتخاب اسم مردد بوده و از اسم کتابی فرانسوی «جهودباشی» نوشته «اژن سو» الهام گرفته است و خودش میگوید همانطور که دست تقدیر چنین رقم زده که آگاسفر یهودی همیشه خدا یک جهود عزلتنشین باشد و کاری جز یک جهود عزلتنشین بودن نداشته باشد و انتخاب اول و آخرش نیز همین باشد، شوهر حسود و جفادیده قصه من هم آفریده شده که شوهر باشد، او نمیتواند نقش دیگری در زندگیاش داشته باشد، او ذاتا یک شوهر است، و اگر صد بار هم بیوه شود باز هم میرود زن میگیرد چون به جز شوهر بودن کار دیگری از او برنمیآید. هویت او شوهر بودن است، شغلش شوهر بودن است، معنا و هدف زندگیاش نیز شوهر بودن است، و در امر ازدواج و شوهر شدن هم سرآمد همه مردهاست، بنابراین او یک «شوهرباشی» است. «شوهرباشی» دقیقا معادل همان اصطلاحی است که داستایفسکی برای تروسُتسکی ساخته است.
فکر میکنم «شوهرباشی» در سال 1870 بود که در مجله زاریا (zarya) برای اولین بار چاپ شد. «شوهرباشی» درست در میانه دو اثر بزرگ داستایفسکی یعنی ابله و شیاطین نوشته شده، این رمان درمیان آثار او چه جایگاهی دارد؟
کاملا درست است. «شوهرباشی» در سال ۱۸۷۰ در مجله «زاریا» (به معنای «شفق») چاپ شد. داستایِفسکی بعد از نوشتن «ابله» و پیش از شروع «شیاطین» قصد داشت تا مدتی استراحت و تفریح و به قول خودش عیاشی کند. در همین زمان مجله «زاریا» توسط دو نفر به نامهای کاشپیرِف و استراخُف تاسیس میشود. کاشپیرِف، داستایفسکی را نمیشناخت اما استراخُف در مجلات «زمان» و «عصر» که متعلق به داستایفسکی و برادرش بود با آنها همکاری داشته و رفیق شفیق داستایفسکی بوده است. داستایفسکی در ابتدا به این مجله خیلی امید بسته بود و خوشحال بود که یک مجله ادبی به سردبیری استراخُف در پترزبورگ راه افتاده است.
مجله «زاریا» یعنی در واقع استراخُف از او درخواست میکند که برای «زاریا» یک داستان بنویسد. داستایفسکی هم قبول میکند که در مدتی که برای استراحت در نظر گرفته داستانی برای آنها بنویسد مخصوصا که در بحران مالی شدیدی به سر میبرده و قصد داشته از این راه مشکلات مالیاش را حل کند. در ابتدا قرار بوده رمانی بسیار قطور برایشان بنویسد و درخواست هزار روبل پیشپراخت میکند اما «زاریا» قادر به پرداخت این مبلغ نبوده است. بنابراین داستایفسکی شروط جدیدی ارائه میدهد و به ازای یک داستان خیلی کوتاه تقاضای سیصد روبل میکند که از این مبلغ صد و بیست و پنج روبل را فورا میخواهد و مابقی صد و هفتاد و پنج روبل را بعد از یک ماه به او پرداخت کنند. آنها به توافق میرسند. اما داستایفسکی بنا به مشکلات عدیدهای دیر دست به کار میشود و مرتبا خلف وعده میکند و از طرف دیگر داستان کوتاه هر روز بلندتر و بلندتر میشده و او از آوردن جزئیات بیشتر ناگزیر بوده است. در هر حال «شوهرباشی» به چاپ میرسد و با اقبال عمومی روبهرو میشود و اکثر منتقدین این اثر را تحسین میکنند. و استراخُف با غرور از رشد و اعتلای ادبیات روسیه و در مقابل افول و درجا زدن ادبیات آلمان و فرانسه و انگلیس داد سخن سر میدهد. همچنین مجله «صدا» مینویسد: «چه چیزی میتواند پیشپاافتادهتر و معمولیتر از داستان مردی باشد که ازدواج میکند و برده زنش میشود و بیآنکه خود بداند در عین سادهلوحی جفا میبیند و بعد از بیوه شدن باز هم شتابان ازدواج میکند تا از نو تن به بردگی دهد و باز هم جفا ببیند؟ تکرار میکنم چه چیزی میتواند معمولیتر و پیشپاافتادهتر از این داستان باشد؟ اما این خصوصیت منحصربهفرد استعداد آقای داستایفسکی است که یک داستان معمولی را با تمام جزئیات واقعی و روزمره به ظاهر ناچیز و پیشپاافتاده به گونهای تعریف میکند که تخیل خواننده دائما برانگیخته میشود و نوعی رمز و راز پنهان در پس تمام این ابتذالهای ظاهری زندگی را آشکار میسازد. «شوهرباشی» طبق پیشگویی استراخُف به شهرت فراوانی رسید و به گفته او مردم برای خریدن و خواندنش سر و دست میشکستند.»
ضربالمثلهای فارسی که در رمان به کار گرفتهاید، معادل نزدیک به ضربالمثلهایی روسیاند یا انتخابهای آزاد خودتان از آنها؟
دقیقا نزدیکترین معادلها به زبان روسی را در نظر گرفتهام و سعی کردهام مفهوم آنها به دقیقترین شکل ممکن حفظ شود.
«شوهرباشی» هم یک تراژدی به تمام معناست و هم یک کمدی خاص. جمع این دو است که به «شوهرباشی» شکل میدهد. به نظرتان سهم کدام یک از این جنبهها بیشتر و تاثیرگذارتر است؟
به نظرم تراژدی و کمدی در این اثر درهم تنیده شده است.
داستایفسکی استاد ساخت شخصیتهایی است که اختلالات روانی دارند و به سمت نامتعادلی در حرکتند. ما در «شوهرباشی» ولچانینف را میبینیم که دچار مالیخولیاست و تروستسکی که اختلالی به مراتب عجیبتر دارد. آنها در یک گور باهم سهیم هستند. شخصیت اصلی داستایفسکی کدام یک از اینهاست؟ انگار موضوع به تروستسکی مربوط میشود اما دنیا از دریچه نگاه یک مالیخولیایی به ما عرضه میشود.
اگرچه داستان از دریچه نگاه مالیخولیایی ولچانینف پیش میرود اما شخصیت اصلی همان «شوهرباشی» یا جناب تروستسکی است با آن ورود عجیبش و کلاهی که رویش روبان ابریشمی سیاهرنگی بسته است. و اوست که جفا دیده، و خیال انتقام گرفتن و کشتن ولچانینف را دارد و در نهایت پی میبرد که فقط میتواند دوباره ازدواج کند و در نقش خودش بهعنوان شوهرباشی فرو برود و کار دیگری از دستش برنمیآید.
به نظر میرسد آنچه داستان را پیش میبرد، درگیریهای وجدان مقصر ولچانینف است. انگار که انتقام آنها از هم یا بهتر بگویم عذاب آنها تحمل یکدیگر باشد.
در بخشهای مختلفی از متن جای این دو نفر بهعنوان درنده و طعمه، شکارچی و قربانی، فروتن و مغرور با هم عوض میشود و درواقع تروستسکی در جاهایی موفق میشود محیلانه و موذیانه ولچانینف را در تنگنا بگذارد و او بهرغم عذاب وجدان، خودش رو مبرا و شوهر جفادیده را مقصر بداند. به عقیده داستایفسکی میان درنده بودن و طعمه بودن مرز مشخصی وجود ندارد و هر دوی اینها میتوانند به یکدیگر تبدیل بشوند. همانطور که شاهدیم در جاهایی تروستسکی حتی از افتادن نقابش هم ابایی ندارد و به اصطلاح رو بازی میکند و دیگر یک قربانی ذلیل نیست.
در «شوهرباشی» ما هم شخصیتهای گوگولی میبینیم و هم جنبههای اجتماعی و برونگرایی تولستوی را. تضاد طبقاتی و نگاه طبقاتی که داستایفسکی در این رمان به آن توجه دارد، و شخصیتهای ناقصی که ساخته است، موید این تاثیر است اما با این تفاوت که جمع آنها در این کار داستایفسکی، خصلتی کاملا مدرنیستی دارد آنهم در قرن نوزدهم. در این باره توضیح دهید.
سوای متاثر بودن داستایفسکی از گوگول، این داستان متاثر از «مدرسهی زنان» و «مدرسهی مردان» مولیر، نمایشنامه «زن شهرستانی» تورگنیف و «مادام بوواری» فلوبر است بهعلاوه تجربیات شخصی خود نویسنده. شخصیت تروستسکی به شدت متاثر از چرخشهای ناگهانی و غیرمنتظرهی سرنوشت زنی در یک رمان سیبریایی است: مردی جفا دیده که رئیس معادن استان آلتای است و زنی خیانتکار و مستبد دارد. همچنین مشاهده زندگی استپان دیمیتریهویچ یانُفسکی (پزشک داستایفسکی در سالهای ۱۸۴۹-۱۸۴۶ که در رمان انعکاسی از این شخصیت را در پرسوناژ تروستسکی میبینیم). همچنین همسر داستایفسکی میگوید: وقتی برای اولین بار با او آشنا شدم، خواهرش ورا سه دختر دم بخت داشت که آنها دوستان دختر بیشماری داشتند و بعدها میگوید خانواده زاخلبینینها همان خانواده خواهر تنی داستایفسکی هستند. داستایفسکی همیشه از تجربههای شخصی خودش استفاده میکند. عشق نافرجامش به پالینا و آتش حسدی که تا آخر عمر در وجودش ماند باعث شد که با شخصیت یک مرد حسود و جفادیده همذاتپنداری کند. در ضمن پیش از «شوهرباشی»، شوهری بیاندازه حسود در نقش قهرمان اصلی اثری بسیار قدیمیتر از داستایفسکی در سال ۱۸۴۸ ظهور کرد. اما در آن زمان داستایفسکی هنوز تجربه زندگی زناشویی نداشت و در واقع تازه داشت استعداد و توانایی خودش را در ژانرهای مختلف محک میزد و این کار تمثالی از یک کمدی کاملا کلاسیک شوهر جفادیده به سبک نمایشهای روحوضی از آب درآمد. و حالا نویسنده همین سوژه را در اواخر سال ۱۸۶۹ دستمایه داستانی روانشناسانه با محوریت تراژدی–کمدی شوهری فریبخورده میکند.
آنچه که شما از آن بهعنوان اختلاف طبقاتی نام میبرید من در واقع اختلاف فرهنگی میبینمش، اختلاف فرهنگی میان شهرنشینان و شهرستانیهای سادهدل. همچنین در مورد مقایسه داستایفسکی با تالستوی میتوانم بگویم: اگر تالستوی پرتره روانشناختی شخصیتهای خودش را بهمثابه انعکاسی از منویات آنها و وقایعی که برای آنها رخ میدهد تحلیل میکند، داستایفسکی بهعکس، منطق تمامی کنشها را در وضعیت روانشناختی قهرمانان خودش جستجو میکند.
رمان «شوهرباشی» نوشته داستایفسکی با ترجمه میترا نظریان، توسط نشر ماهی در 192 صفحه با قیمت سی و پنچ هزار تومان به چاپ رسیده است.